تبیان، دستیار زندگی
گرایش شاعران جوان ایران به شعر آیینی‌، گرایشی است نیکو و بابرکت و حتی تا حدّی غیرقابل پیش‌بینی‌. به واقع پس از سالهای جنگ و رحلت حضرت امام‌(ره‌) و در تنگنای مضمونی که شاعران انقلاب دچارش آمده بودند، در نهایت سه گرایش در شعر جوان این مملکت پدید آمد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ستایش محض

صفر

ستایش محض

گرایش شاعران جوان ایران به شعر آیینی‌، گرایشی است نیکو و بابرکت و حتی تا حدّی غیرقابل پیش‌بینی‌. به واقع پس از سالهای جنگ و رحلت حضرت امام‌(ره‌) و در تنگنای مضمونی که شاعران انقلاب دچارش آمده بودند، در نهایت سه گرایش در شعر جوان این مملکت پدید آمد:

  1. 1) شعر عاشقانه
  2. 2) شعر اعتراض
  3. 3) شعر آیینی

این که گفتم غیر قابل پیش‌بینی‌، بدین واسطه است که گمان نمی‌رفت شعر آیینی در میان جوانان این سالها به اندازه آن دو شاخه دیگر، به‌ویژه شعر عاشقانه خریدار و طرفدار داشته باشد و مسیری روی به بالندگی را بپیماید. وجود شاعرانی همچون سید حمیدرضا برقعی ‌، بر این بالندگی گواهی می‌دهد.

یک‌

خلاّقیت و نوجویی برقعی‌، غیر قابل انکار است‌. او گاهی مضامینی تازه و ابتکاری می‌آورد که نشان از دقت نظر او در جوانب مختلف واژگان و اشیأ دارد. این بیت را ببینید.

این قصه آب می‌خورد از چشم شور ماه‌ /نسبت به ماه طایفه از بس حسود بود

در اینجا ایهام خوبی در «آب می‌خورد» دیده می‌شود که متناسب است با یک شعر عاشورایی‌. از طرفی میان «چشم‌» و «آب‌» تناسبی است و میان «آب‌» و «شور» نیز. «ماه طایفه‌» هم که می‌دانیم چه کسی است‌. گویا شاعر شهادت حضرت اباالفضل‌(س‌) را حاصل حسادت و چشم‌زخم ماه دانسته است‌.

همین طور است استفاده هنری از «آب از سر گذشتن‌» در این بیت‌:

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات‌ /وقتی گذشته بود دگر آب از سرش‌

و ایجاد تناسب میان نامهای جنگ‌افزارها در این بیت‌:

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش‌ /یک دم سپر شوند برای برادرش‌

در بعضی موارد هم اغراق‌هایی لطیف در کار است‌، چنان که شاعر در توصیف‌ِ کنده‌شدن در قلعه خیبر به دست امیرالمؤمنین‌(ع‌) می‌گوید:

طوری ز چهارچوب‌، در قلعه کنده شد /انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است‌

و یا نفرت خویش را از حرمله را با چنین ظرافتی بیان می‌کند:

مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر /بیاورم کلماتی شبیه حرمله را

در مجموع‌، برقعی را توانا و مسلط بر زبان شعر می‌بینیم‌. البته بعضی خلل‌های زبانی و موسیقیایی در کارش دیده می‌شود، مثل کاربرد «ز» به جای «از» در بعضی جایها و یا «که‌» و «چه‌» را در وزن شعر، هجای بلند دانستن‌. ولی اینها بسیار نیست‌.

آنچه به گمان من تا حدودی به چشم می‌زند، تضمین‌هایی است که غالباً از آثار شاعر ارجمند، استاد محمدعلی مجاهدی شده و شاید بیشتر جنبه ادای دین و احترام داشته باشد، تا یک هنرمندی خاص‌.

باری دیگر هم اشاره کردم که یک تضمین خوب‌، آن است که شاعر به وام‌گرفتن ساده از دیگران بسنده نکند، بلکه آن بیتها یا مصراعها را از یک فضا برداشته و با نوعی آشنایی‌زدایی‌، در فضایی دیگر بگذارد، چنان که مثلاً یک بیت جدّی در شعر طنز تضمین شود یا یک بیت عاشقانه در شعری حماسی‌.

دو

ستایش محض

پیشتر، از گرایشهای سه‌گانه عاشقانه‌، اجتماعی و مذهبی در شعر جوانان امروز سخن گفتیم‌. به گمان من در این میان آنهایی بیشتر موفق بودند که توانستند بین یک یا دو گرایش جمع کنند. مثلاً اثری پدید آورند که در عین مذهبی‌بودن‌، از روحیه انتقادی هم خالی نباشد و یا شعر عاشقانه‌ای بسرایند که قابلیت تأویل مذهبی هم داشته باشد، یعنی به شعر ولایی نزدیک شود.

به واقع شعر آیینی بدون حضور انسان امروز و خواستهای او، در همان افق شعر مذهبی دوره صفوی و قاجاری باقی می‌ماند و از آن فراتر نمی‌رود. گویا شاعر مسیری را که به دست کسانی همچون م‌. آزرم ‌، طاهره صفارزاده‌ ، سید علی موسوی گرمارودی ‌، علی معلم و بالاخره سید حسن حسینی کشیده شد، دوباره بر می‌گردد و این هیچ خوب نیست‌.

بحث مهم دیگر این است که ما به راستی تا چه حد اجازه اغراق در ستایش شخصیتهای مذهبی را داریم‌. شاید کسی بگوید «ما درباره این بزرگان هرچه بگوییم اغراق نکرده‌ایم‌.» ولی من فقط به این اشاره می‌کنم که یکی از گروههایی که از سوی شیعیان مذهب جعفری عملاً «کافر» دانسته می‌شوند، غلوکنندگان درباره حضرت علی‌(ع‌) اند، تا حدّی که به حضرت مقام خدایی قایل می‌شوند; و این گروه به «غالی‌» معروف‌اند یعنی «غلوکننده‌».

بحث بعدی این است که به راستی یک مسلمان در جامعه امروز، از این تجلیل‌های بی‌حدّ و بی‌نهایت در مورد بزرگان دین خویش‌، چه بهره‌ای خواهد برد، جز این که عملاً فاصله خود را با آنان چنان زیاد پندارد که دیگر امکان سرمشق‌گیری منتفی شود.

ببینید، ما از کسی که در حدّ خود ماست یا ما چنین می‌پنداریم‌، نمی‌توانیم چیز بسیاری فراگیریم‌. ولی از آن سوی‌، از کسی که بیش از حد از ما فاصله دارد یا ما چنین می‌پنداریم نیز چیزی یاد نمی‌گیریم‌. این فاصله باید در حدّ معقولی باشد. در متون دینی ما ـ البته آن متونی که اعتبار و استناد کافی دارد ـ همواره تجلیل‌هایی که از بزرگان شده است‌، در همین حدود است‌. مثلاً حضرت پیامبر اکرم‌(ص‌) خود را شهر علم و علی‌(ع‌) را درِ آن شهر می‌دانند. هیچ یک از این دو تشبیه‌، سخنی گزاف و غیرمعمول نیست‌.

وقتی ما این سخن حضرت پیامبر را می‌پذیریم که «من بشری همانند شمایم‌» می‌توانیم با خود به این نتیجه برسیم که یک بشر از جنس خودِ ما به چنین مرتبه‌ای رسیده است‌. پس معلوم می‌شود که حرکت در این مسیر تعالی‌، برای دیگر آدمیان هم ناممکن نیست و البته ظرفیتهایی را می‌طلبد که آنان باید در خود ایجاد کنند. آنگاه است که این آدمیان در پی این ظرفیتها برمی‌آیند و می‌بینند که آن بشری که به چنین مقام رفیعی رسیده است‌، چه کرده است‌. این یک ارتباط معقول با موضوع است‌.

ولی اگر ارتباط با شخصیتی مثل حضرت فاطمه معصومه‌(س‌) از این دست باشد که در این بیت می‌بینیم‌، به گمان من انسان آن‌قدرها که انتظار می‌رود نخواهد توانست از شخصیت ایشان الگوبرداری کند:

بانو، تمام کشور ما خاک زیر پات‌ /مردان شهر، نوکر و زنها کنیزهات‌

به بیان دیگر، باید رابطه ما با بزرگان دین‌، از نوعی دیگر باشد. از نوع نوکری و کنیزی نباشد. یا از نوع شاگردی باشد و یا از نوع پیروی‌.

با این وصف‌، به گمان من جنبه آموزندگی و عملی بیتهایی از این دست‌، برای انسانهای امروز بسیار نیست‌. توجه داشته باشید که بحث ما، رد یا قبول این باورها نیست‌، بلکه میزان سودمندی‌شان برای جامعه است‌.

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است‌

لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است‌

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت‌

باید برای بردن نامت وضو گرفت‌

ولی در این بیتها از همان مثنوی‌ِ حمیدرضا برقعی‌، جنبة آموزندگی قوی‌تر است و من دریغ می‌خورم که چرا شاعر ما با این ذوق و توانایی‌، بیشتر به سراغ این‌گونه سخنان نرفته است‌:

چون زندگیت‌، ساده‌تر از مختصر شده‌

پیش تجمّلات‌، جهازت سپر شده‌
آیینه‌ای و سنگ صبور پیمبری‌

در هر نفس برای پدر مثل مادری‌

ستایش محض

به راستی این پرسش در کار است که برای یک زن جوان در جامعه امروز، کدام نوع از این سخنان کارآمدتر است‌؟ حال با این معیار، غزل «واژة بهتر» را مرور کنید. به راستی اگر انسانهای امروز بخواهند شخصیت حضرت علی‌(ع‌) را سرمشق خویش بدانند و خود را در حدّی که ظرفیت وجودی شان اجازه می‌دهد در این مسیر تعالی ببخشند، چه بهره‌ای از این شعر می‌توانند بُرد؟

تاریخ‌، مثل ساقی کوثر نداشته است‌

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است‌

وقت طواف دور حرم فکر می‌کنم‌

این خانه بی‌دلیل ترک برنداشته است‌...

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرئیل‌، واژه دیگر نداشته است‌

و برعکس از این بیت چه‌؟

علی برادری‌اش را به عدل ثابت کرد /که شعله جانب دست عقیل می‌آورد

به باور من‌، شاعر ارجمند ما جناب برقعی می‌باید این جنبه از کار را قوی‌تر کند. او اکنون فقط می‌ستاید، ولی برای خواننده شعرش روشن نمی‌دارد که این اشخاص‌، برای چه چیزی لایق ستودن‌اند. و بالاخره این ستودن چه حدّ و حدودی دارد و گاه به مرزهای زیان‌آوری نمی‌رسد؟ به راستی و به راستی اگر بیتهایی از این دست جنبه عملی بیابد، حاصلش برای آدمیان امروز چیست‌؟ آنان را در لغزشهایشان جسورتر نخواهد کرد؟

گناهکارم و امّا بدون اذن شما /نصیب خشم جهنّم نمی‌شوم هرگز

شاید بر نگارنده این سطور خرده بگیرند و این بیت او را که «بار گناه اگر چه ترازوشکن شده / تا او شفیع ماست‌، از این بیشتر کنیم‌» مصداق همین انتقاد بپندارند، که البته انتقادی است به‌جا و من با جان و دل پذیرایم‌. فقط یادآور می‌شوم که این شعر، حدود بیست سال پیش سروده شده است و من به مرور زمان کوشیده‌ام همچنان پیماینده آن مسیر نباشم‌. (مؤلف‌)

سه‌

قضیة دیگری که قابل تأمل و توجه به نظر می‌آید، حضور انسان و جامعة امروز در شعر آیینی ماست‌، یعنی گره‌خوردن آن معارف با حقایق امروزین جامعه‌، به‌گونه‌ای که نوعی پیوند میان دیروز و امروز ایجاد شود و ما بتوانیم آن حقایق را برای مردم عصر خویش قدری ملموس‌تر و محسوس‌تر سازیم‌.

به گمان من انسانها و اشیأ محیط پیرامون ما در شعر برقعی بسیار حضور ندارند و این خوب نیست‌. او غالباً مجرّد از زندگی شعر می‌سراید و به همین واسطه اغلب شعرهایش آن صمیمیتی را ندارد که انتظار می‌رود. فقط در بعضی جایها به زندگی و انسانهای کنونی نزدیک می‌شود و البته همین‌جایها نیز از نقاط اوج کار اوست‌:

بی تو چندی است که در کار زمین حیرانم‌

مانده‌ام‌، بی تو چرا باغچه‌ام گل دارد

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت‌

فرش گسترده و در دست‌، گلایل دارد

(شاید «باغچه‌مان‌» از «باغچه‌ام‌» بهتر بود، چون طبیعی‌تر است‌.)

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم‌ /یک گوشه بغض کرده که «این جمعه هم گذشت‌...»

و

کتاب حافظم از دست من کلافه شده است‌ /چقدر آمدنت را... چقدر فال زدم‌

اما از این تک‌بیت‌های پراکنده و نادر که بگذریم‌، شاعر فقط در یک شعر از این مجموعه‌، به طور جدی و منتقدانه به جامعه امروز نگریسته و کوشیده است که مفاهیم دینی را به طرزی هدفمندتر مطرح کند. آن هم شعر «محک‌» است که می‌تواند بشارت‌دهنده مسیری دیگر در کار سید حمیدرضا برقعی باشد.

 محمد کاظم کاظمی 

مطالبی از محمد کاظم کاظمی در سایت تبیان:

مجملى اندر باب نقدنویسى‌

نقد شعر زمستان اخوان

قالیچه جادویی

دوست دارم شعرم معترض باشد( گفت و گو با محمد کاظم کاظمی)

تنظیم : بخش ادبیات تبیان