تبیان، دستیار زندگی
ایندرا از خدایانی است که در دو فرهنگ ایران و هند از او یاد شده است، اما به سبب تغییر و تحولاتی که در دو فرهنگ رخ می‏دهد، در مزدیسنا به دیو و یکی از یاران اهریمن تبدیل می‏شود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رستم هندی

مقایسه دو قهرمان

قسمت اول

قهرمان مشترک ایران و هند

ارتباط با ایندرا

ایندرا از خدایانی است که در دو فرهنگ ایران و هند از او یاد شده است، اما به سبب تغییر و تحولاتی که در دو فرهنگ رخ می‏دهد، در مزدیسنا به دیو و یکی از یاران اهریمن تبدیل می‏شود (پورداود، 1356، ج2: 115- 114 و نیز بهار، بی‏تا: 9) «معروف‏ترین لقب ایندرا vrtra han (ورترهن) به معنی زننده یا کشنده وریتر است. وریترا اژدهایی است که تمام آب‏های زمین را یک جا نوشیده. واژه ورترهن در اوستا به صورت «ورثرغن» با «ورثرجن» آمده است. کلمه هن  han در سنسکریت با «غن و جن» اوستایی هم معنا و به معنی زدن و کشتن است.

ایندرا از خدایانی است که در دو فرهنگ ایران و هند از او یاد شده است، اما به سبب تغییر و تحولاتی که در دو فرهنگ رخ می‏دهد، در مزدیسنا به دیو و یکی از یاران اهریمن تبدیل می‏شود.

ورثرغن در اوستا لقب بهرام گردیده است که در مزدیسنان به ایزد پیروزی داده شده، بهرام اوستا یادگار است از خدایان قدیم آریایی و به منزله ایندرا در اساطیر هند است. گرچه در اساطیر ایران باستان خبری از کشتن اژدها نیست ولی این داستان در ادوار بعد که ستایش بهرام به ارمنستان نفوذ کرده، دیده می‏شود» (پورداود، 1356، ج 2: 114).

واژه «وریتا» به صیغه خنثی به معنای دفاع و نیرو است و اگر این معنا اندکی گسترش داده شود می‏توان گفت که ایندرا فانی کننده همه دشمنان است. معانی بر شمرده می‏تواند القایی برای دو قهرمان شاهنامه و مهابهارات باشد. رستم و ارجن هر دو به معنی واقعی، دشمن کش و فانی کننده همه دشمنان و اوج محور قهرمانی در دو کتاب هستند و هر دو تمام سعی خود را برای از میان بردن دشمنان به کار می‏گیرند.

ایندرا از خدایانی است که در دو فرهنگ ایران و هند از او یاد شده است، اما به سبب تغییر و تحولاتی که در دو فرهنگ رخ می‏دهد، در مزدیسنا به دیو و یکی از یاران اهریمن تبدیل می‏شود.

مهرداد بهار در مقاله‏ای به مقایسه رستم با ایندرا پرداخته و مشابهت‏هایی را میان آن دو نشان داده است:

از جمله هر دو از پهلوی مادرزاده شده، هر دو دلاور، درشت اندام، پر خوراک و می‏خواره‏اند و با اژدها جنگیده‏اند، ایندرا و رستم گرز خود را نیز به ارث برده‏اند (بهار. بی‏تا: 8). هر چند در مهابهارات ارجن و برادرش بهیم سین مجموعاً این ویژگی‏ها را در خود جمع کرده‏اند، او فرزند ایندراست و به گواهی مهابهارات شبیه او (مهابهارات، 1380، ج1: 135) در حقیقت به رغم برخی اختلافات در فروع، ارجن نیز در داستان هندی ارتباط با ایندرا را از دست نداده است.

قهرمان مشترک ایران و هند

ازدواج با زنان بیگانه

حماسه‏ها گاه عرصه ازدواج قهرمانان با زنان بیگانه است. ناگفته نماند تلقی موجود از بیگانه در شاهنامه و مهابهارات یکی نیست. در مهابهارات به یک معنا بیگانه‏ای وجود ندارد. حتی اساس جنگ این حماسه بر خلاف برخی تأویل‏ها (ر. ک. شایگان، ج1، 1375: 241) نبرد میان نیکی و بدی هم نیست. خدایان در مهابهارات در معرض خطا هستند ایندرا گاه مرتکب گناهان نابخشودنی می‏شود و برعکس برخی از دیوان- دیو در معنای مصطلح در ایران، نه هند- مورد عنایت خدایان‏اند. حتی نسبت بعضی از آنها به برخی از خدایان می‏رسد (مهابهارات، 1380، ج 1: 383). بنابراین مقصود از بیگانه مردم سرزمینی جز هستناپور است، سرزمینی که کوروها، پاندوان را از آنجا رانده و پاندوان نیز پس از طی آوارگی دوازده ساله برای تصرف آن با پسرعموها می‏جنگند.

برخلاف مهابهارات، در شاهنامه عالم به دو قطب سیاه و سفید، نیک و بد تقسیم می‏شود، از این رو در هیچ موردی زنان ایرانی با بیگانگان ازدواج نمی‏کنند مگر در داستان‏هایی چون داستان ضحاک که زنان جمشید به ناخواست در شمار زنان ضحاک قرار می‏گیرند. «در داستان‏های شاهنامه مردان ایرانی با زنان بیگانه ازدواج می‏کنند و در این میان گاه مجبور به از سر گذراندن آزمایش‏هایی می‏شوند که می‏توان آنها را با آیین پاگشایی مربوط دانست » (ر. ک. اسماعیلی، 1381: 220- 214).

در داستان‏های مربوط به دو قهرمان مورد بحث نیز ازدواج با زنان سرزمین‏های دیگر اتفاق می‏افتد. رستم با تهمینه و ارجن با چترانگدا ازدواج می‏کند. سهراب و ببرباهن حاصل این ازدواج‏ها هستند. ارجن به هنگام سفر به شهر من پور می‏رسد و خواهان ازدواج با دختر راجه آن شهر می‏شود. پدر دختر به این شرط که ارجن فرزند حاصل از این ازدواج را در نزد او باقی بگذارد با خواسته‏اش موافقت می‏کند. برخلاف رستم- که فردای پس از ازدواج تهمینه را رها کرده، راهی سیستان می‏شود- اقامت ارجن در کاخ  راجه من پور تا به دنیا آمدن فرزند ادامه می‏یابد و پس از آن با عمل به وعده شهر را ترک کرده و به سفر خود ادامه می‏دهد. «در حقیقت جایگاه زنانی از این دست را شاید بتوان جایگاه «مادری» دانست به «همسری» (جلالی دهکردی. 1369: 92).

قهرمان مشترک ایران و هند

جنگ با فرزند

در شاهنامه سهراب در مقام یک بیگانه به سرزمین ایران می‏آید و در پی بر هم زدن نظام موجود می‏خواهد پدر را به عنوان یک پهلوان بر مسند شاهی بنشاند؛ بنابراین رستم در مقابل او قرار می‏گیرد، اما در مهابهارات ارجن برای نگهبانی از اسب مراسمی به نام اشمیده جک به سرزمین پسر وارد می‏شود و بدان سبب که انتظار دارد پسر طبق رسم، اسب قربانی را نزد خود نگاه دارد و حتی برای تصاحب اسب با او بجنگد از ببرباهن دلگیر شده، وی را ترسو می‏خواند و آتش جنگ را بر می‏افروزد، آتشی که خود در آن می‏سوزد.

رستم و ارجن هر دو مسبب جنگ با پسر هستند. ارجن به علت غرور خود به پسر توهین می‏کند و او را به جنگ بر می‏انگیزد. رستم نیز از معرفی خود به سهراب خودداری می‏نماید. در هر دو داستان پسران تقاضای ترک جنگ را مطرح و پدران از پذیرش آن خودداری می‏کنند.

منصور رستگار فسایی در مقاله‏ای نشان داده است که در اصل داستان رستم و سهراب، میان این دو نسبتی وجود نداشته، و سهراب بیگانه‏ای بوده است که رستم را می‏کشد. ایشان برای حدس خود قراینی را نیز از منابع گوناگون ذکر می‏کند(ر. ک. رستگار فسایی، 1369: 267- 239). به سبب ارتباطات میان ایران و هند که پیش از این از آن سخن گفتیم، شاید بتوان داستان موجود در مهابهارات را نیز قرینه مویدی برای این حدس رستگار فسایی به حساب آورد.

اصل علیت در شاهنامه در این بخش سنجیده‏تر است. سهراب در مقام یک بیگانه به سرزمینی حمله‏ور گردیده که رستم جهان پهلوان آن است. اما در ادامه رستم نیز چون ارجن ضعف‏هایی از خود نشان می‏دهد. اگر در مهابهارات ارجن در برافروختن آتش جنگ مقصر اصلی است، در شاهنامه رستم در ادامه داستان مقصر جلوه می‏کند. رستم در برابر خواسته سهراب که از او می‏خواهد جنگ را به یک سو نهند، بی‏اعتنا بر جنگیدن پای می‏فشارد هم از آن رو که نمی‏داند حریف فرزند اوست، اما ارجن آگاهانه در برابر پسر قرار می‏گیرد.

فضای موجود در مهابهارات باعث می‏شود، این کتاب نیز در داستان تغییراتی را بپذیرد. در این کتاب احترام به بزرگ‏ترها، پدر، عمو، استاد، برادر بزرگتر...، بسیار اهمیت دارد. این احترام نهادن گاه آنقدر است که حتی داستان را نیز فدا می‏کند و آن را با مشکلاتی رو به رو می‏کند به همین علت به نظر می‏رسد که پردازندگان مهابهارات برای نجات ببرباهن از شومی در افتادن با پدر و کشتن او تعبیه‏ای دیگر فراهم ساختند. وقتی پسر سر مست از غرور به خانه باز می‏گردد و ماجرای فتح خود را برای مادر تعریف می‏کند، بسیار سرزنش می‏شود مادر او را مجبور می‏کند برای یافتن معجون سمجیونی به جنگ با ماران برود. ببرباهن پس از به دست آوردن سمجیونی پدر را به زندگی بازگردانده، در ادامه نگهبانی از اسب قربانی، خود از سربازان او می‏شود.

ادامه دارد ...

حسینعلی قبادی/علیرضا صدیقی

تنظیم برای تبیان :نرگس امیرسرداری