تبیان، دستیار زندگی
سال 65 سال ویژه ای در دوران دفاع مقدس بود. روزهای آغازین آن ادامه نبرد فاو و تثبیت دستاوردهای والفجر 8 و دفع حملات پراکنده عراق بود که جزئی از طراحی جدید آنها با عنوان دفاع متحرک محسوب می شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گوشه ای از معجزات جنگ

روایتی از عملیات فتح 1

سال 65 سال ویژه ای در دوران دفاع مقدس بود. روزهای آغازین آن ادامه نبرد فاو و تثبیت دستاوردهای والفجر 8 و دفع حملات پراکنده عراق بود که جزئی از طراحی جدید آنها با عنوان "دفاع متحرک" محسوب می شد.

مهمترین حرکت دشمن به تصرف مهران از سوی آنها منجر شد که دوام چندانی نیافت و کربلای 1 کام بعثی ها را تلخ و ردپای نحس آنها را از مهران پاک نمود. در ادامه هم عملیاتی سلسله وار انجام شد که در مجموع این سال را مشکل ترین و در عین حال پربارترین سال جنگ کرد.

جبهه بندی و آرایش شیاطین ریز و درشت حامی صدام هم جدی تر و در عین حال عیان تر شد که بخش عمده آن ریشه در عملیات محیرالعقول و مات کننده والفجر8 داشت که شوک آن تا مدتها رژیم بعث و صحنه گردان های آنها را به خود مشغول کرد.

در مجموع سال 63 را مشکل ترین و در عین حال پربارترین سال جنگ می توان نام برد .

مهران و فاو و شلمچه و... نامهای آشنایی هستند که عظمت حوادث آنها آنقدر زیاد است که گذر زمان چیزی را از آن کم نمی کند، اما در این بین، نامها و حوادثی هم وجود دارند که باید بارها و بارها آنها را مرور کرد تا باور کنیم که چه معجزاتی در آن ایام رخ می داد و جنود الهی در خدمت کسانی بودند که خالصانه برای محبوب، هر سختی جانکاهی را به جان خریدند.

این روزها یادآور سلسله عملیات فتح در دل خاک عراق است که "فتح 1" در اواخر مهر 65 بزرگترین و معروفترین آنها شد.

اگرچه قرارگاه رمضان پیش از آن عملیات محدود در داخل خاک دشمن داشت ولی هجم و تأثیر این عملیات به حدی بود که شاید به حق بتوان آن را فتح المبین عملیات برون مرزی دانست.

شهید عاصمی

شهید عاصمی

تیپ ویژه پاسداران با هدف انجام سلسله عملیات فتح در نیمه اول 65 تشکیل شد که در کش و قوس فراخوان نیروهای زبده و قدیمی برای فرماندهی یگانهای آن؛ "علی عاصمی" از اردوگاه شهدای تخریب در جنوب معرفی شد که به عضویت شورای فرماندهی تیپ در آمد و واحد تخریب تیپ را هم بر عهده گرفت. جاذبه او و رابطه او با نیروها از سالها قبل به وجود آمده بود؛ کافی بود تا بسیاری از نیروهای تخریب او را همراهی کنند.

چند روز بعد حرکت به داخل عراق از مرز سردشت آغاز شد که پوشیدن لباس کردی و کنار گذاشتن چفیه و کوتاه کردن ریشها و عادت کردن به کم حرف زدن در طول مسیر و یادگرفتن چند تا اصطلاح دم دستی کردی از توصیه های اولیه بود.

امروز از آن جمع نورانی عده ای با "علی" همنشین در عوالم ناپیدای آسمانی اند و عده ای هم تقدیرشان ادامه حیات دنیوی است که خاطرات آنها از فتح یک تا چهار جوهر واحدی دارد

شهید جعفر هلالات

عملیات فتح

 و آن سختی و مشقت بی حد عملیات در عمق چند ده کیلومتری دشمن، با پای پیاده و طی طریق در مسیرهای صخره ای و کوهستانی آن هم در میان خیل نیروهای نظامی عراق و عمال گروهک منافقین است.

"تنگه کنشت" در دل کوههای سمت طاق بستان مقر نیروهای تخریب شده بود که دو چیز آن خیلی آزار دهنده بود یکی صبحگاههای 2 ساعته و گاهی 5 ساعته با راهپیمایی های چند ده کیلومتری و دیگری عقربهای بی حد و حساب که فکر می کردی فقط عقربها در جنوب پیدایشان می شود.

در اواخر شهریور، عصرگاه خیلی جدی و بی سابقه برگزار شد که کسی هم امکان فرار از آن را نداشت! وقت عصر حرکت نیروها شروع شد که این راهپیمایی همراه با تجهیزات تا عصر روز بعد بدون استراحت و وقفه و تنها برای نماز ادامه یافت. نیروها شهر باختران (کرمانشاه) را از کوه و خیابان و بیابان دورزدند که صبح روز بعد هنگام پهن شدن نور خورشید برگشت شروع شد. گرمای هوا هم بر بی خوابی و خستگی و گرسنگی و تشنگی اضافه شد اما چه می شد کرد؟ وقتی که پلکها از شدت بی خوابی به هم نزدیک شده باز می شد و به دوستان پس و پیش می افتاد که با پای مصنوعی یا دست قطع شده همپای دیگران همین مسیر را می آمدند چیزی نمی شد گفت.

عملیات فتح

از این بالاتر اینکه چشمها هم محو جمال و وقار برادر علی بود که در قامت یک فرمانده متین و آرام، بی وقفه می آمد، در حالی که حضور 5 ساله او در جنگ جسم سالمی برای او نگذاشته بود و این را در یک نگاه می توانستی ببینی. واقعا اگر او در این رزم شرکت نمی کرد هیچ کس بر او خرده نمی گرفت. چند روز بعد حرکت به داخل عراق از مرز سردشت آغاز شد که پوشیدن لباس کردی و کنار گذاشتن چفیه و کوتاه کردن ریشها و عادت کردن به کم حرف زدن در طول مسیر و یادگرفتن چند تا اصطلاح دم دستی کردی از توصیه های اولیه بود.

مسیر عملیات بر روی نقشه 150 کیلومتری بود ولی بر روی زمین با آن ارتفاعات بی شمار حدود 3 برابر می شد که نیروهای تیپ و از جمله نیروهای جوان و نوجوان تخریب که تجربه قبلی نداشتند باید آن را با پای پیاده و مهمات بر دوش طی می کردند. خیلی از مواقع هم باید در شب حرکت می کردند تا حضور گشتی های بعثی در روشنای روز دردسر ساز نشود. حمل مهمات در این مسیر طولانی و کوهستانی هم قصه عجیب دیگری است.

                                                                        ادامه دارد ... .


منبع :

خبرگزاری مهر -  نوشته مجید جعفر آبادی