تبیان، دستیار زندگی
آیه 256 سوره بقره می فرماید که در دین هیچ اجباری نیست ( لا اکراه فی الدین ) حال آنکه در آیه 39 سوره انفال دستور جنگ با کافران داده شده است تا دین یکسره از آن خدا گردد. آیا این نشان از اجبار در پذیرش دین نمی باشد؟! و نتیجه آن تناقض در این آیات نیست؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دین تحمیلی است یا تخییری؟

شبهات اینترنتی

متن شبهه:

آیه 256 سوره بقره می فرماید که در دین هیچ اجباری نیست ( لا اکراه فی الدین ) حال آنکه در آیه 39 سوره انفال دستور جنگ با کافران داده شده است تا دین یکسره از آن خدا گردد. آیا این نشان از اجبار در پذیرش دین نمی باشد؟! و نتیجه آن تناقض در این آیات نیست؟

آیه 256 سوره بقره:

لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّینِ قَد تَّبَینَ‏َ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىّ‏ِ فَمَن یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى‏ لَا انفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمَِیعٌ عَلِیم

در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشكار شده است. پس هر كس به طاغوت كفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، كه آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواىِ داناست.

آیه 39 سوره انفال:

وَ قَاتِلُوهُمْ حَتىَ‏ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یَكُونَ الدِّینُ كُلُّهُ لِلَّهِ  فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیر

و با آنان بجنگید تا فتنه‏اى بر جاى نماند و دین یكسره از آنِ خدا گردد. پس اگر [از كفر] بازایستند قطعاً خدا به آنچه انجام مى‏دهند بیناست.

پاسخ شبهه:

ابتدا به بررسی واژگان کلیدی این دو آیه می پردازیم:

اکراه: در ریشه این لغت دو احتمال وجود دارد. یا از ریشه کَره می باشد به معنای تحمیل و اجبار با عامل بیرونی و یا از ریشه کُره است به معنای عدم تحمل و مطلوبیت درونی. در اکثر تفاسیر معنای اول ذکر شده است یعنی اکراه به معنای آن است که کسی را به اجبار وادار به کاری کنند [1].البته معنای دوم نیز مردود نیست چنانچه بعضی مفسران این معنا را نیز در نظر گرفته اند.

الدین: دین عبارت است از یك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، یك كلمه است و آن عبارت است از" اعتقادات ".[2] لفظ"فی الدین" دلالت دارد بر مفهوم مجموع متن دین اعم از اعتقاد و احکام.[3]

فتنه: از ریشه فتن که در اصل به معنای گذاشتن طلا در آتش است تا خوبی آن از ناخوبی آن آشکار شود.[4] فتنه به معنای امتحان و آزمایش می باشد.[5] فتنه آن است که بوسیله چیزی امتحان شود هم به خود امتحان و هم به لازم امتحان که شدت و عذاب است و هم به ضلال و شرک که سبب شدت و عذاب اند اطلاق می شود و در قرآن همه این معانی می باشد.[6] واژه ی فتنه بیشتر در پیش‏آمدهاى جنگى و ناامنى‏ها و شكستن پیمانهاى صلح به کار می رود.[7] در مجموع فتنه معنای وسیعی دارد و هر گونه اعمال فشار را شامل می شود که به پیدایش اختلال و بهم خوردگی و فساد می انجامد.[8] فتنه گاهی در قرآن به معنای شرک و بت پرستی است که انواع فشارها و محدودیتها را برای جامعه دارد و همچنین به فشارها و تبلیغاتی که از سوی دشمنان برای از بین بردن ندای دعوت حق خواهان و بازگرداندن مومنان به شرک صورت میگیرد فتنه گفته می شود، چنانکه کفار در مکه مسلمانان را با تهدید و شکنجه به برگشت از اسلام مجبور می کردند.[9]

از بررسی آیات در میابیم که دین که یک مسئله قلبی و اعتقادی است را نمی توان و نباید تحمیل کرد. اسلام نیازی به تحمیل ندارد زیرا شواهد و برهانهای روشن و قاطع دارد و انسان نیز نباید مورد اجبار جهت پذیرش دین قرار گیرد.

در آیه 39 سوره انفال - و آیات مشابه آن در مورد قتال و جهاد با کفار- نیز نه تنها این مفهوم رد نشده بلکه امری آمده است که نتیجه اطاعت آن تحقق آیه قبل یعنی آزادی در پذیرش دین است.

معنای آیه "و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کلُه لله" این نیست که دین را بر آنها تحمیل کنید بلکه مراد اینست که با مزاحمانی که سعی در ایجاد خلل در دینداری و گسترش اسلام دارند برخورد جدی بشود تا دست از فتنه انگیزی و فساد بردارند. نباید به افراد فاسد و مغرضی که سعی در گمراه کردن مردم و فساد در جامعه دارند اجازه عمل داد مانند عضوی که قابل معالجه نیست و هر چه بگذرد شیوع بیشتری پیدا میکند و باید آن عضو را قطع کرد.

در حقیقت این آیه در جهت دفاع از حریت و آسایش انسانها و مومنان است چنانکه در چند آیه قبل به این مطلب اشاره کرده است که چطور کافران سعی دارند که مردم را از راه الهی بازدارند.[10] لذا اگر دست از فتنه انگیزی بردارند نیازی به آن برخورد نیست چنانکه در آیه 39 و 61 سوره انفال به این مطلب اشاره شده است. جنگهای صدر اسلام نیز یا جنبه تدافعی داشته و آنهایی که جهاد ابتدایی بوده برای از بین بردن نظامات غلط و ظالمانه و ایجاد فضایی ازاد برای آشنایی و انتخاب دین و مذهب و نابودی خرافه پرستی و انحرافات فکری بوده است. [11]

بعضی مفسران آیه 39 سوره انفال را ناسخ آیه 256 بقره می دانند حال آنکه با توجه به توضیحات قبل این دو آیه منافاتی با هم ندارند و از طرفی هم آیه 256 بقره همراه با علتی برای عدم اجبار در دین است( قد تبین الرشد من الغی) و اگر منسوخ باشد علتش نیز باید نسخ میشد حال آنکه این علت یعنی روشن بودن حق امری است ثابت و جاودانی و مطابق عقل که نسخ نمی پذیرد.[12]

____________________

[1] ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 523.

[2] همان، ج‏2، ص: 523.

[3] قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، قرن 15، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ ششم 1371، ج6، ص 107.

[4] المفردات فی غریب القرآن، حسین بن محمد راغب اصفهانی، قرن ششم، دار العلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، چاپ اول 1412 ق، ج1، ص 623.

[5] لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور، قرن هفتم، دار صادر، بیروت، چ سوم 1414 ق، ج‏13، ص: 317.

[6] قاموس قرآن، ج 5 147 و 148.

[7] ترجمه المیزان، ج‏9، ص: 98.

[8] تفسیر روشن، حسن مصطفوی، قرن 15، مرکز نشر کتاب، تهران، چاپ اول 1380، ج‏9، ص: 344.

[9] تفسیر نمونه، ج‏7، ص: 165.

[10] آیه 36 سوره انفال: إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّواْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ  فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ  وَ الَّذِینَ كَفَرُواْ إِلىَ‏ جَهَنَّمَ یحُْشَرُون‏

بى‏گمان، كسانى كه كفر ورزیدند، اموال خود را خرج مى‏كنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند. پس به زودى [همه‏] آن را خرج مى‏كنند، و آن گاه حسرتى بر آنان خواهد گشت سپس مغلوب مى‏شوند. و كسانى كه كفر ورزیدند، به سوى دوزخ گردآورده خواهند شد.

[11] تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 282 با اضافات.

[12] ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 525.


تنظیم برای تبیان: شکوری