تبیان، دستیار زندگی
: فلان عمل (مثلاً عدالت) كه محبوب من است، كلی، مطلق و دائمی است. (پس باید عدالت ورزید). این نتیجه بر اساس عزت و كرامت والای نفس و مصالح علوی انسان است؛ زیرا كرامت نفس محور و اساس اخلاق اسلامی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عدالت محبوب من است

عدالت

کاربران گرامی سلام

قبلا گفتیم که، بخش جدیدی به مطالب دین و اندیشه افزوده ایم، دراین بخش، پژوهش های دانشگاهی و حوزوی مرتبط با علوم اسلامی و متناسب با سطح و نیاز کاربران تبیان، ارائه خواهد گردید. شما نیز می توانید تحقیقات و آثار پژوهشی خود را برای ما ارسال نموده وپس از بررسی در سایت با نام مولفان به نمایش گذاشته خواهد شد. در سر آغاز این امر با نام زیبای امام خمینی (ره) و قله آموزه های اسلامی یعنی اخلاق آغاز کردیم، در ادامه به بررسی آموزه های اخلاقی در آثار شهید مطهری می پردازیم.

برای مشاهده قسمت پیشین اینجا کلیک کنید.

فلان عمل (مثلاً عدالت) كه محبوب من است، كلی، مطلق و دائمی است. (پس باید عدالت ورزید). این نتیجه بر اساس عزت و كرامت والای نفس و مصالح علوی انسان است؛ زیرا كرامت نفس محور و اساس اخلاق اسلامی است. در حالی كه راسل اولاً فرد را به عنوان یك فرد خاص و نه ناظر به نوع بشر در نظر گرفته؛ و ثانیاً به منافع مادی و جسمانی انسان و نه كرامت والای انسان توجه كرده است. نكتة مهم دیگری كه از قیاس مذكور به دست می‏آید این است كه می‏توان از مقدمات اخباری نتیجة انشایی گرفت. استاد شهید در پاسخ به این سؤال كه آیا می‏توان قیاسی داشت كه مقدمات آن خبری باشد اما نتیجه آن انشایی؟ پاسخ مثبت اما مشروط می‏دهد و صرفاً با تحلیلی كه ارائه شد (یعنی ملاك خوبی‏ها و بدی‏ها مصالح نوعی و كلی و نیز براساس عزت و كرامت نفس باشد)، منتج شدن انشاء از اخبار را ممكن می‏داند.

سوم- اخلاق از مقوله عبادت، و خداشناسی پایة اخلاق است: استاد شهید پس از نقد و بررسی معیار فعل اخلاقی از دیدگاه فیلسوفان و مكاتب متعدد، از نظر بعضی از آنها معیار فعل اخلاقی را امری نسبی و از نظر بعضی دیگر مطلق می‏داند. معیارهای نوعدوستی، وجدان اخلاقی و اعتدال (یا حد وسط) را مطلق می‏داند.

او معتقد است كه همة این معیارها ضعف بسیار بزرگی دارند؛ و آن اینكه معیار نهایی را مطرح نكردند و گزاره‏های اخلاقی را از مقوله پرستش و عبادت ندانستند. هر كدام از این نظریه‏ها تنها قسمتی از حقیقت را بیان كردند نه تمام آن را. تمام حقیقت این است كه اخلاق از مقولة عبادت و پرستش است. آنچه كه در رأس همه این معیارها قرار دارد، اعتقاد به خدا و پرستش اوست. در پرتو اعتقاد به خداست كه هم احساسات نوعدوستانه تقویت می‏شود، هم حس زیبایی پرورش می‏یابد و هم اعتقاد به روح مجرد و قوة عاقلة مستقل از بدن تقویت می‏شود.

خدا سر سلسلة معنویات است. احساس نوعدوستی و دیگر معیارهای كلی اخلاق، وقتی در انسان بروز می‏كند كه قائل به معنویتی در جهان باشد. وقتی كه انسان به خدا معتقد باشد، می‏تواند انسانها را دوست داشته باشد. پس اعتقاد مذهبی پشتوانة مبانی اخلاقی است. به عبارت دیگر خداشناسی پایه اخلاق و خدا مبنای فضائل اخلاقی است. ما نمی‏توانیم بدون خداشناسی، اخلاق مطلق، كلی و دائمی داشته باشیم. ایمان و معنویت ضامن بقاء نظامهای اخلاقی است؛ و بدون آن حتی وجود خود جوامع بشری دچار خطر نابودی می‏شود. «اگر جامعه بشری باقی بماند اخلاق می‏خواهد و اخلاق همه جانبه می‏خواهد نه اخلاق كمونیستی. اخلاقی كه بتواند همه جوانب را رعایت بكند، اخلاقی كه مبنا و پایه و اساس داشته باشد و این جز با دین و معنویت امكان ندارد.»1 حاصل آن كه اخلاق از مقولة عبادت و فقط در مكتب خدا پرستی قابل توجیه است. و حس اخلاقی جدای از حس خداشناسی نیست؛ یعنی حسی است كه به موجب آن انسان به طور فطری می‏داند كه عفو و بخشش، مورد رضای خدا و خدمت به مردم و فداكاری برای آنها، مورد رضای معبود است.

- انسان دارای دو «خود» فردی و اجتماعی است: همچنان كه «خود» فردی انسان دارای واقعیتی است، «خود» اجتماعی نیز امری واقعی و اصیل است و نه اعتباری

چهارم- نفْس انسان دارای دو جنبه «منِ» علوی (خود) و «منِ» سفلی (ناخود) است:2 جنبه‏ای از نفس عالی، ملكوتی و علوی است، و جنبه‏ای دانی، ناسوتی و سفلی است. «منِ» علوی خاستگاه گرایشها و ارزشهای معنوی و اخلاقی انسان است، اما گرایش‏های دانی و حیوانی، در حیطة «منِ» سفلی است كه من فرعی، طفیلی و ناخود انسان محسوب می شود. «منِ» اصیل، علوی و «خودِ» انسان، همان نفخة الهی است كه در هر كسی هست و احساس اخلاقی انسان از آن سرچشمه می‏گیرد.

مطهری

اگر «من» یا «خودِ» اصیل و واقعی انسان نبود، هیچ ارزش اخلاقی در انسان تحقق نمی‏یافت. بر پایة «منِ» علوی و ملكوتی انسان است كه افعال انسانها ارزش اخلاقی پیدا می‏كنند.

خواست و طلب «من» علوی انسانهاست كه موجب می‏شود تمام افراد در تمام زمانها و در تمام شرایط و به طور دائمی حكم واحدی را لحاظ كنند. گزاره‏های اخلاقی با تكیه بر «من» علوی انسان، كلی، دائمی و مطلق می‏شوند و از دام نسبیت رهایی می‏یابند.3 انسانها در آنچه كمال نفس‏شان است (یعنی در آنچه مربوط به «من» علوی می‏شود)، متشابه آفریده شده‏اند؛ و وقتی متشابه باشند، همة بینش‏ها و احكام اخلاقی نزد آنها یك‏رنگ و یكسان می‏شود.4

پنجم- انسان دارای دو «خود» فردی و اجتماعی است: همچنان كه «خود» فردی انسان دارای واقعیتی است، «خود» اجتماعی نیز امری واقعی و اصیل است و نه اعتباری. كسانی كه فرد را اصیل می‏دانند، اجتماع را مجموع افراد و امری اعتباری می‏دانند. در حالی كه اجتماع نیز همچون فرد دارای شخصیت و روح است و از این حیث واقعی است. «جامعه شخصیت دارد، نه شخصیت اعتباری، بلكه شخصیت واقعی دارد. و تركیب جامعه از افراد تركیب اعتباری نیست، و این طور نیست كه افراد اصالت دارند و جامعه مؤلَّف از آنهاست، نه؛ واقعاً جامعه به نوعی خاص تركیب می‏شود، و یك مركب منحصر به خود است. منتهی مركب است واقعاً، و همه افراد كه از خود اراده و استقلال دارند. همه اجزاء یك «من» هستند». حال ارزش كار اخلاقی این است كه برای «من» جمعی باشد و نه «من» فردی؛ چون «من» جمعی، امری دائمی و كلی است.

بنابراین فضایل اخلاقی و حقوقی همچون عدالت، برپایة واقعیات استوار است و از این رو كلی، دائمی و مطلق است. «عدالت بر پایة حقوق واقعی و فطری استوار است. فرد حق دارد، اجتماع هم حق دارد. عدالت از اینجا پیدا می‏شود كه حق هر فردی به او داده شود. عدالت رعایت همین حقوق است. بنابراین عدالت در تمام زمانها یكی بیشتر نیست و این كه می‏گویند عدالت یك امر نسبی است، حرف درستی نیست.» (البته مورد دوم و پنجم از این پنج مورد، در كلیت و اطلاق به سه مورد دیگر نمی‏رسد؛ زیرا فقط اخلاق اجتماعی را شامل می‏شود و نه اخلاق فردی را. چنانچه خود استاد به این مطلب اذعان می‏كنند كه «آن دو ... فقط اخلاق اجتماعی مثل ایثار و كمك به غیر و امثال آن را می‏تواند توجیه كند؛ اما چیزهایی از قبیل صبر و استقامت را نمی‏تواند توجیه كند.»«باید» و «نباید» تنها زمانی می‏توانند دارای پشتوانه واقعی و ملاك حقیقی باشند و از واقعیت نفْس الامری حكایت كنند كه اولاً انشاء از روی میل و سلیقه نباشد؛ بلكه هدف موجه، كلی و مطلق مَدّ نظر باشد؛ و ثانیاً در تأمین هدف نهایی اخلاق (سعادت حقیقی یا تقرب به خدا) مؤثر باشد. حال آنچه از نظر استاد شهید مطهری در پنج مورد مذكور به دست می‏آید، این است كه هر دو شرط مزبور در معنای انشائیت لحاظ شده است. چون از نظر ایشان نیز دستورات اخلاقی از روی سلیقه و میل شخصی، نیست بلكه اهداف والای انسانی در آنها ملحوظ است؛ و عمل به این دستورات، انسان را به سوی خدا سوق می‏دهد و روحیه عبادت و نزدیك شدن به خدا را در انسان تقویت می‏كند.

اگر «من» یا «خودِ» اصیل و واقعی انسان نبود، هیچ ارزش اخلاقی در انسان تحقق نمی‏یافت. بر پایة «منِ» علوی و ملكوتی انسان است كه افعال انسانها ارزش اخلاقی پیدا می‏كنند.

بنابراین از دیدگاه شهید مطهری در اخلاق «نفس‏الامری» وجود دارد كه معیار درستی و نادرستی افعال است؛ و از طریق آن، فعل اخلاقی از فعل غیر اخلاقی تشخیص داده می‏شود. جایگاه این نفس‏الامر روح متعالی و «من» علوی انسان است. استاد در این باره می‏فرمایند: «انسان دارای یك واقعیت وجودی است. ... واقعیت وجودی انسان در یك قسمت و در یك درجه، واقعیت حیوانی اوست و در یك درجة دیگر كه بالاتر است و واقعیت انسان بیشتر وابسته به آن است و بخش اصیل‏تر وجود انسان است، واقعیت ملكوتی انسان است.»و نیز می‏فرماید: «انسان به حسب «من» ملكوتی خودش كمالاتی دارد. كمالاتی واقعی و نه قراردادی. چون انسان تنها بدن نیست. نفس هم هست. كاری كه متناسب با كمال معنوی و روحی انسان باشد، می‏شود كار علوی و كار ارزشمند. .... راستی، درستی، احسان، رحمت، خیر رساندن و امثال این امور یك سلسله معانی مسانخ و مناسب با «منِ» علوی انسان است.»

طعم شیرین عدالت

خلاصه آن كه گزاره‏های اخلاقی، انشایی و اعتباری صِرف نیستند تا حاكی از واقعیت نفس‏الامری نباشند. اصلاً اخلاق بدون واقعیت و وجود نفس‏الامر، پوچ و بی‏معنا خواهد بود.

پاسخ به اشكال مطلق بودن اخلاق: باید بین مطلق بودن اخلاق و مطلق بودن فعل اخلاقی فرق گذاشت. فعل اخلاقی (و یا به تعبیر استاد، رفتار) نمی‏تواند مطلق و ثابت باشد، بلكه با توجه به اعتبارات و شرایط مختلف، متفاوت است. یك فعل می‏تواند به یك اعتبار اخلاقی باشد، و به اعتبار دیگر ضد اخلاقی. مثلاً گرفتن مال یتیم اگر به منظور سرقت باشد، بد است؛ اما اگر به منظور جلوگیری از هدر رفتن آن و ایجاد منفعت برای یتیم باشد، خوب است. همچنین راستگویی نیز حكم ثابتی ندارد كه مطلقاً خوب باشد یا مطلقاً بد. راستگویی از آن جهت كه راستگویی است خوب است؛ اما نه به این معنا كه در همه جا و تحت هر شرایطی باید راست گفت؛ بلكه اگر راست گفتن فتنه‏انگیز بود و در مقابل، دروغ گفتن مصلحت‏آمیز بود، آن وقت راست‏گویی بد است.

به بیان دیگر، خوب و بد دو قسم‏اند: بعضی بالذّات خوبند و برخی بالتبع و به دلیل این كه وسیله‏ای برای رسیدن به خوبی‏های بالذات هستند. مثلاً عفت بالذات خوب است و لذا استثنا بردار نیست، اما حجاب بالتبع خوب است، از این رو در میان بعضی اقوام و ملیت خوب تلقی می‏شود و در میان اقوام دیگر بی‏حجابی خوب است. معیار تشخیص خوبی در این مسئله به حجاب و بی‏حجابی برنمی‏گردد؛ بلكه این امر ناشی از صفت عفت است كه در فطرت بشر نهاده شده است. حجاب به خودی خود و با قطع نظر از عفت خوب نیست؛ بلكه چون وسیله‏ای برای حفظ عفت است، خوب محسوب می‏شود. اما عفت صفتی است كه خوبی بالذات دارد. حتی فاسدترین و بی‏عفت‏ترین زنان دنیا هم معتقدند كه بی‏عفتی بد است. بنابراین خوبی‏های بالذات، مطلق و دائمی هستند اما خوبی‏های بالتبع، متغیر و نسبی.

نوشته: سمیرا لشكربلوكی

تنظیم برای تبیان: ابوذر سلطانی


1- فلسفة اخلاق، ص291.

2- البته مراد از «من» علوی و «من» سفلی این نیست كه انسان واقعاً دو «من» مستقل و در عرض هم داشته باشد. انسان دارای یك نفس است لكن مراتب و درجاتی دارد. اگر به جنبه عالی و ملكوتی روی بیاورد، به آن «من» علوی و اگر به مراتب دانی و حیوانی خود توجه كند، به آن «من» سفلی گویند.

3- فلسفة اخلاق، ص 169، 179، 180.

4- نقدی بر ماركسیسم ، ص 208.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.