تبیان، دستیار زندگی
پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به حسّان بن ثابت كه شاعری چیره دست بود فرمود: «یا حسان اهج المشركین و جبرئیل معك. اذا حارب اصحابی بالسلاح فحارب انت باللسان» ای حسان مشركین را بدگوی و جبرئیل تو را مدد می‏رساند چون یاران من با سلاح می‏جنگند پس تو با زب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معصومین و هنر مندان

معصومین و هنر مندان

پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به حسّان بن ثابت كه شاعري چيره دست بود فرمود: «يا حسان اهج المشركين و جبرئيل معك. اذا حارب اصحابي بالسلاح فحارب انت باللسان» اي حسان مشركين را بدگوي و جبرئيل تو را مدد مي‏رساند چون ياران من با سلاح مي‏جنگند پس تو با زبان خود نبرد كن.(1)

دادخواهي با زبان هنر

قرآن در آياتي از سوره شعراء شاعران را مذمت مي‏كند و آنان را افرادي بي‏ثبات و گويندگان بي‏عمل مي‏خواند ولي در نهايت گروهي را استثناء مي‏كند: آنانكه ايمان آورده و عمل صالح بجا مي‏آورند و خداي را بسيار ياد كرده و چون مورد ستم قرار گيرند دادخواهي و نصرت طلبي مي‏نمايند.(2)

چون اين آيات نازل شد شاعران مسلمان به هراس افتادند حسان بن ثابت و كعب بن مالك و عبداللّه‏ بن رواحه گريان به محضر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شتافتند و عرض كردند: اي پيامبر، خدا اين آيات را نازل فرمود و او مي‏داند كه ماشاعرايم.

در هنگامي ديگر شاعري به محضر رسول‏خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم عرضه كرد: خداوند درباره شعر اين آيات را فرو فرستاد اكنون نظر شما در اين رابطه چيست؟ حضرت فرمود: بدرستيكه مؤمن با جان و شمشير و زبانش نبرد مي‏كند به خدايي كه جانم در اختيار اوست اشعار شما درباره دشمنان چون تيرهايي است كه به سوي آنها مي‏افكنيد.

حضرت فرمود: آخر اين آيات را بخوانيد: مگر آنانكه ايمان بياورند و عمل صالح بجا آورند خداي را بسيار ياد كنند و نصرت طلبي و دادخواهي كنند اكنون شما (باشعرتان) دادخواهي كنيد ولي جز سخن حق بر زبان مرانيد و پـدران و مـادران را بـه زشتي ياد نكنيد.(3)

در هنگامي ديگر شاعري به محضر رسول‏خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم عرضه كرد: خــداونــد دربـاره شعر اين آيات را فرو فرستاد اكنون نظر شما در اين رابطه چيست؟ حضرت فرمود: بدرستيكه مؤمن با جان و شمشير و زبانش نبرد مي‏كند به خدايي كه جانم در اختيار اوست اشعار شما درباره دشمنان چون تيرهايي است كه به سوي آنها مي‏افكنيد.(4)

كه نمونه‏هائي از اين جهادگران ميدان شعر و ادبيات را مي‏توان در چهره فرزدق و كميت ديد.

شعري كوبنده در كنار كعبه

فرزدق در كنار كعبه با سرودن يك شعر تمام هنر خويش را يكجا به كمال در قالب يك قصيده مي‏گنجاند و سپس به همين جرم تمامي حقوق ساليانه خود را از دست مي‏دهد و به زنداني بين مدينه و مكه منتقل مي‏شود.

ولي شعر او بر تارك هنر متعهد مي‏نشيند و اين يك قصيده او در دادگاه ابدي تاريخ سنگين‏تر وبا اهميت تر از خروار خروار قصايد بلند تملق آميز پادشاهان و وزيران و توصيف گل ارج گذاري مي‏شود.

هشام بن عبدالملك قبل از رسيدن به خلافت و آن هنگام كه وليعهد امپراطوري بزرگ اسلامي بود حج گذارد چون طواف را تمام كرد و خواست حجرالاسود را ببوسد و بسياري مردم و ازدحام شگفت آنان مانع از آن شد كه دست وليعهد به حجرالاسود برسد يا اينكه به آن نزديك شود.

از اين رو چاره‏اي نديد جز آنكه در گوشه مسجدالحرام به انتظار خلوت شدن اطراف كعبه بنشيند براي او صندلي آوردند و بزرگان شام كه به همراهي او آمده بودند گردش حلقه زدند و همگي انبوه جمعيت طواف كننده و حج گذار را به نظاره و تعجب ايستاده بودند.

در همين حال مشاهده كردند مردي بسيار زيبا و جذاب كه آثار سجده بر پيشاني او آشكار بود به حلقه طواف كنندگان وارد شد و چون به نزديك حجرالاسود رسيد حاجيان راه بر او گشودند تا به راحتي به نزديك حجرالاسود رفت و آن را استلام كرد. شگفتا اين كيست؟! در اين غوغائي كه متشخص‏ترين افراد نيز در درياي انسانهاي طواف كننده و عبادت كننده غرق‏اند و هيچكس را منزلتي برتر نيست و حتّي وليعهد و همراهان بسيارش را كسي به رسميت نمي‏شناسد و وقعي نمي‏نهد اين مرد تنها، كه اينگونه افراد به او احترام مي‏گذارند كيست؟

معصومین و هنر مندان

يكي از همراهان وليعهد روي به هشام كرده با كمال شگفتي پرسيد: اين مرد كيست؟

هشام كه به خوبي امام زين‏العابدين عليه‏السلام را مي‏شناخت، براي اينكه مبادا دلهاي شاميان به طرف او تمايل پيدا كند اظهار كرد، من او را نمي‏شناسم در اين جمع شاعري توانمند و هنرمندي چيره دست به نام فرزدق شور ايمان و شرار تعهد او را برانگيخت و درياي درون او را متلاطم كرد، از تجاهل وليعهد مغرور سخت برآشفت و انكار نابجاي هشام را برنتابيد، روي به هشام كرد و با فريادي رسا گفت: اي امير آيا تو او را نمي‏شناسي؟

اگر تو او را نمي‏شناسي من بخوبي مي‏شناسم و اكنون او را معرفي مي‏كنم تا ديگران نيز بشناسند.

آنگاه بدون انديشه وزمان‏سوزي چهل‏بيت شعر ناب در اوج هنرنمائي وزيبائي وفصاحت وبلاغت انشاء كرد.

يا سائلي اين حل الجود والكرم عندي بيان اذا طلابه قدموا

هذا الذي تعرف البطحاء وطأته والبيت يعرفه و الحل و الحرم

اي پرسشگر كه از كان جود و كرم سراغ مي‏گيري پاسخ پرسش تو نزد من است اگر جويندگان و پرسش‏گران نزد من آيند.

اين مرد كسي است كه سرزمين مكه گامهاي او را مي‏شناسند.

و بيت اللّه‏ و حِلّ و حَرَم به عظمت وي آگاهند.

اين هنرنمائي فوق العاده همراه با اين شجاعت و شهامت بي‏اندازه چنان بر روح و روان جمع اثر گذاشت كه طنين زيبا و دلنشين و خرد آفرين و محبت گستر آن را هنوز در فضاي مسجدالحرام مي‏توان‏احساس كرد.

دقيقا به اندازه همين تأثير مثبت در دل دوستان و حتي ناآگاهان، در قلب تيره دشمنان بغض و كينه آفريد. گوئي امواج هزاران تير زهرآگين به سوي وليعهد پرتاب شد.

هشام دستور داد حقوق فرزدق را قطع كردند و او را به زنداني بين مكه و مدينه منتقل نمودند. امام سجاد عليه‏السلام فردي را به سراغ اين هنرمند متعهد فرستاد و دوازده هزار درهم به وي پيشكش نمود و فرمود به او بگو عذر ما را بپذير كه اگر بيش از اين نزد ما بود او را بيش از اين مي‏نواختيم.

هشام لبريز از خشم فرياد كشيد: چرا درباره ما اينگونه شعر نمي‏سرائي؟

فرزدق با كمال شهامت پاسخ داد: تو نيز پدري چونان پدر او و نيائي همچون نياي بزرگوار او و مادري بسان مادر او داشته باش تا تو را همانند وي بستايم و شعر گويم.

اين جواب كوبنده، سنگين‏تر ازتمامي‏آن قصيده‏بود.

هشام دستور داد حقوق فرزدق را قطع كردند و او را به زنداني بين مكه و مدينه منتقل نمودند.

امام سجاد عليه‏السلام فردي را به سراغ اين هنرمند متعهد فرستاد و دوازده هزار درهم به وي پيشكش نمود و فرمود به او بگو عذر ما را بپذير كه اگر بيش از اين نزد ما بود او را بيش از اين مي‏نواختيم و هر ساله به اندازه حقوق دريافتي او كه اكنون قطع شده است براي او خواهيم فرستاد.

فرزدق پولها را نپذيرفت و گفت: من اين اشعار را به خاطر خدا و پيامبر او گفتم اين كلمات شعله خشم دروني من بود كه بواسطه بي‏احترامي به خدا و رسول شعله كشيد و فوران نمود بنابراين حاضر نيستم در مقابل آن چيزي بستانم.

امام زين العابدين عليه‏السلام دوباره پول را به فرزدق باز فرستاد و فرمود: خدا از انديشه تو آگاه است و عمل پسنديده تو را پذيرفته است اكنون تو را به حق خودم سوگند مي‏دهم كه اين پولها را بپذيري. و فرزدق پس از اين سوگند امام هديه آن حضرت را پذيرفت.(5)

شاعرترين عرب

كميت بن زيد اسدي شاعري شيعي است كه تمامي زندگي خود را وقف بيان عقايد اسلام راستين «تشيع» كرد و سرانجام پاداش اين جهاد مستمر را با شهادت در راه خدا دريافت نمود. هنر و شعر او يكي از نمونه‏هاي والاي امر به معروف و نهي از منكر با سلاح مؤثر هنر است. علامه سيد محسن امين، كميت را اينگونه معرفي مي‏كند: كميت شعر شيعي را از حالت رثا و گريه به شعري تعقلي و انديشه‏اي سوق داد و استدلالهاي محكم و براهين استوار تشيع را در جامه لطيف و پوشش زيباي هنر به جامعه عرضه نمود. او شاعري شيعي است كه عقيده او ژرف و خردورزي در شعر او بسيار عميق و برهانهاي او سخت استوار است. براساس عقيده ديني خود مبارزه مي‏كند و تفكر سياسي مشخصي را دنبال مي‏كند.

معصومین و هنر مندان

و با آشكاري تمام به نبرد با حكومت جائر مي‏پردازد. او اولين كسي است كه استدلال و برهان و مناظره را در دفاع از علويين در حوزه شعر وارد نمود و از حق پايمال شده و غصب شده آنان دفاع كرد. او سخن خود را با منطقي استوار و پشتوانه‏اي از آيات الهي عرضه مي‏كند و با تمامي اشعار ديگر شيعي به مخالفت برخاسته است. زيرا ديگران بر گريه و عزاداري و اظهار ناراحتي و ناله تكيه مي‏كنند و تنها عاطفه‏ها را مخاطب قرار مي‏دهند و گه گاهي سخن از انقلاب و قيام مي‏گويند ولي او شعر را در بستري قوي از تعقل و انديشه و احتجاج و محكم سازي تفكر شيعه قرار داده است.(6)

اين هنرمند و الامقام و خردگستر و شورآفرين هماره مورد تاييد معصومين عليهم‏السلام قرار مي‏گرفت و آنان مقام اين آمر به معروف و ناهي از منكر بزرگ غصب خلافت را ارج مي‏نهادند و وي را مي‏ستودند.

صاعد دوست كميت مي‏گويد: همراه او به محضر امام زين العابدين عليه‏السلام وارد شديم كميت به امام سجاد عرضه داشت در عشق به شما و در راه ثنا گستري شما شعر گفته‏ام و آن را ذخيره خويش نزد پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مي‏دانم... .

آنگاه قصيده معروف خويش را برخواند: من لقلب متيم مستهام... .

چون سخن و قصيده كميت به پايان آمد امام سجاد عليه‏السلام فرمود:

ما از پاداش دادن به تو عاجزيم ولي خداوند از پاداش دادن ناتوان نيست.

آنگاه امام عليه‏السلام خواست هديه‏اي به كميت عنايت كند، كميت عرض كرد: اگر بنا داريد به من هديه‏اي بدهيد برخي از لباسهايتان راكه با بدن شريف شما تماس داشته است به من عنايت كنيد تا به آنها تبرك جويم.

حضرت بلافاصله لباس خود را از تن بدر آورد و به او هديه نمود و دست به دعا برداشته گفت:

«خدايا به روزگاري كه مردم از خاندان پيامبرت دامن فراچيده و نسبت به آنان بخل ورزيدند كميت به آنها نزديك شد و از جان خويش در راه آنان مايه گذاشت حقايقي را كه ديگران كتمان كردند او اظهار نمود. او را با سعادت زنده بدار و در نهايت شهادت را روزي او فرما. و او را پاداش دنيايي نيز عنايت فرما كه ما از پاداش دادن او ناتوانيم... .»

بعدها كميت اظهار مي‏كرد: هماره بركت دعاي امام سجاد عليه‏السلام را در زندگي خويش مي‏يابم.(7)

امام باقر عليه‏السلام و شاعر حق گرا

معصومین و هنر مندان

كميت به محضر امام باقر عليه‏السلام بار يافت و قصيده پيشين را در محضر آن حضرت نيز قرائت كرد امام روي به او كرده و فرمود هماره مورد تاييد روح القدس هستي تا آن هنگام كه درباره ما شعر مي‏گويي.

سپس رو به سوي قبله آورد و سه بار فرمود: خدايا كميت را بيامرز و آنگاه به او رو كرده و فرمود اين صد هزار درهم را از ميان خويشان خود براي تو گرد آورده‏ام... .

كميت سوگند ياد كرد آنها را نخواهد پذيرفت و اظهار داشت، مي‏خواهم خدا خود پاداش شعرم را به من عنايت فرمايد، ولي اگر مي‏خواهيد مرا اكرامي كنيد پيراهني از لباسهايتان به من عنايت فرمائيد، امام باقر عليه‏السلام نيز به او پيراهني هديه داد.(8)

امام صادق عليه‏السلام و تشويق شاعر

در ايام حج در صحراي مِني كميت به حضور امام صادق عليه‏السلام مي‏رسد و از آن حضرت مي‏خواهد كه به شعر او گوش فرا دهند. امام در ابتدا مي‏فرمايد اين ايام زمان ذكر خدا و عبادت است... گويا كميت خود فهميده بود كه مانعي در كار است كه اكنون امام به شعر او گوش فرا نمي‏دهد.

از اين رو پس از گذشت اندك زماني دوباره به حضرت پيشنهاد كرد شعرش را قرائت كند حضرت كسي را فرستاد خانواده و خويشان را گرد آورد و چون خاندان امام صادق عليه‏السلام گرد آمدند فرمود: بخوان.

كميت به محضر امام باقر عليه‏السلام بار يافت و قصيده پيشين را در محضر آن حضرت نيز قرائت كرد امام روي به او كرده و فرمود هماره مورد تاييد روح القدس هستي تا آن هنگام كه درباره ما شعر مي‏گويي. سپس رو به سوي قبله آورد و سه بار فرمود: خدايا كميت را بيامرز و آنگاه به او رو كرده و فرمود اين صد هزار درهم را از ميان خويشان خود براي تو گرد آورده‏ام.

شعر سرشار از ايمان و عاطفه و حقيقت كميت، خردها را برانگيخت و عاطفه‏ها را تحريك كرد و صداي گريه از مجلسيان بلند شد و چون كميت اين بيت را قرائت كرد:

يصيب به الرامون عن قوس غيرهم فيا اخرا اسدي له الغيّ اولاً

امام صادق عليه‏السلام دستها را به دعا برداشت و عرض كرد: خدايا كميت را بيامرز.(9)

در جلسه ديگر كميت شعري را در محضر امام صادق عليه‏السلام قرائت مي‏كند و حضرت آن را گوش داده سپس آن را اصلاح مي‏كند و چون كميت اصلاح امام را مي‏بيند عرض مي‏كند مولاي من شما شاعرتر از من هستيد.(10)

و بالاخره اين شاعر غيرتمند و خردورز و حق گو در سال 126 ه" " ق در حالي كه ميراثي هنري بالغ بر پنج هزار و دويست و هشتاد و نه بيت به يادگار گذاشته بود با شمشير دشمنان به شهادت رسيد و آخرين سخني كه شاعرانه‏ترين و عاشقانه‏ترين كلام او بود و آن را بايد بيت الغزل و شاه بيت تمامي اشعار او دانست بر لبانش شكوفه زد و به يادگار ماند:

اللهم ال محمد اللهم ال محمد اللهم ال محمد.(11)

--------------------------------------------------------------------------------

تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان

نویسنده : سيدمحمود مدني بجستاني

--------------------------------------------------------------------------------

پاورقيها:

(1) ميزان الحكمه، ج2، ص125.

(2) كنزالعمال، ج3، ص195.

(3) سوره شعراء، آيه 225 تا 227.

(4) تفسير قرطبي، ج13، ص153.

(5) همان.

(6) بحارالانوار، ج46، ص124؛ كشف الغمه، ج2، ص291.

(7) اعيان الشيعه، ج9، ص35.

(8) همان، ج9، ص34.

(9)الاغاني،ج17،ص24باكمي‏تفاوت‏تنقيح‏المقال،ج2،ص41.

(10) الاغاني، ج17، ص31؛ اعيان الشيعه، ج9، ص34.

(11) تنقيح المقال، ج2، ص41.