تبیان، دستیار زندگی
داستان این مجموعه تلویزیونی در دو دوره متفاوت یعنی دوران دفاع مقدس (1364) و معاصر (1388) می گذرد. در سال 1364 و در بحبوجه جنگ تحملیی و وانفسای بمباران و آژیر قرمز، محسن برای کمک به خانواده و رهایی خواهر خود از چنگال گرگ دندان تیز کرده ای به نام انوش، به
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مجموعه تلويزيوني با طعم آبگوشت

حمید گودرزی در پنجمین خورشید

بينندگان رسانه ملي اين روزها در ايام پرفيض و ملکوتي ماه رمضان و نيز در ساعات پس از افطار، از "بد حادثه" يا بخت بد" ميزبان مجموعه تلويزيوني مناسبتي به نام "پنجمين خورشيد" هستند.

به گزارش ايرنا، اين مجموعه تلويزيوني که از شبکه سه سيما پخش مي شود، داستاني تخيلي و غيرواقعي بوده که کارگرداني آن را عليرضا افخمي برعهده دارد.

مجموعه تلويزيوني "پنجمين خورشيد" در بخش هاي نخستين خود از ضرباهنگ باورپذيري برخودار بود، اما رفته رفته اتفاقاتي در آن روي داد که سبب شده ارتباط مخاطب با آن مشکل شود.

داستان اين مجموعه تلويزيوني در دو دوره متفاوت يعني دوران دفاع مقدس (1364) و معاصر (1388) مي گذرد.

در سال 1364 و در بحبوجه جنگ تحمليي و وانفساي بمباران و آژير قرمز، محسن براي کمک به خانواده و رهايي خواهر خود از چنگال گرگ دندان تيز کرده اي به نام انوش، به تحريک همايون رفيق فابريک خود که سرايداري يک خانه عياني را بر عهده دارد، دست به دزدي از انبار نهان و پر از دفينه اي آن خانه مي زد.

در ميان اين دفينه ها، شي مرموزي نظر محسن را جلب مي کند که شباهت بسيار زيادي با يکي از آويزهاي موروثي مادر او دارد.

مجموعه تلويزيوني "پنجمين خورشيد" در بخش هاي نخستين خود از ضرباهنگ باورپذيري برخودار بود، اما رفته رفته اتفاقاتي در آن روي داد که سبب شده ارتباط مخاطب با آن مشکل شود.

اين شي عتيقه سبب پرتاب محسن از دوران جنگ به دوران کنوني(زماني 24 ساله) آن هم از سر قضا(!) در وسط يکي از بزرگراههاي تازه ساز در ميان ماشين هاي مدل بالا مي شود.

از اينجاي داستان به بعد وقتي محسن متوجه مي شود که چه بر سرش رفته، در پي نام و نشان گذشته خود روان مي شود تا اينکه با خواهر خود "مريم" ملاقات مي کند.

حمید گودرزی

در اين ملاقات، محسن سعي مي کند به مريم بگويد که برادر اوست اما مريم که به زني بالغ و شکست خورده بدل شده اصرار دارد که عمه محسن است و در مقابل اصرار مداوم محسن که مي گويد "من محسن هستم" يا "مريم جان"، مريم جواب مي دهد "تو برادرزاده من هستي" و "مريم جان نه عمه جان"!

در اين سطور هيچ قصدي براي تعريف داستان وجود ندارد زيرا براي پي بردن به سرانجام آن، تا آخر ماه رمضان بايد صبر کرد اما در جديدترين بخش اين مجموعه تلويزيوني که شب گذشته پخش شد در کنار ساير اتفاقات (همان اتفاقي که در سطر پيشين گفته شد يعني اصرار محسن و انکار مريم) که حتي باور آن براي شخصيت هاي آن نيز سخت است، اتفاق جالب ديگري روي داد که قابل تامل است.

در اين قسمت محسن سرانجام با همايون در مخفيگاه او در مکاني خارج از شهر رو به رو شد.

همايوني که هم اکنون از يک دوست ساده به يک قاقچاقچي خطرناک تبديل شده و با کمي گريم و ميميکي که به صورت خود داده، سعي دارد به شکل غلو شده اي شخصيت بي رحم خود را نمايان سازد.

محسن اين بار و در اين ملاقات خود را پسر "محسن سابق" معرفي کرده و همايون نيز مي پذيرد. در اثناي آشنايي و ديدار ميان محسن و همايون و مرور آنچه که در گذشته روي داده، يکي از افراد همايون سراسيمه خبر از حمله ماموران انتظامي به مخفيگاه را مي دهد.

همايون در پاسخ به حمله و تيراندازي ماموران انتظامي که با شدت و حدت بسياري نمايش داده شده با کمک اسلحه کمري خود چند تير به سوي آنها پرتاب مي کند و از راه زيرزميني تعبيه شده در مخفيگاه به همراه محسن از کمند ماموران مي گريزد و در فاصله چند صد متري مخفيگاه خارج مي شود.

در سال 1364 و در بحبوجه جنگ تحمليي و وانفساي بمباران و آژير قرمز، محسن براي کمک به خانواده و رهايي خواهر خود از چنگال گرگ دندان تيز کرده اي به نام انوش، به تحريک همايون رفيق فابريک خود که سرايداري يک خانه عياني را بر عهده دارد، دست به دزدي از انبار نهان و پر از دفينه اي آن خانه مي زد.

اتفاق ديگر در اين قسمت از اينجا آغاز مي شود. همايون از گريز راه با "خونسردي" و در حاليکه گرد و خاک از لباس خود مي تکاند به همراه محسن خارج مي شود و با تهديد اسلحه و تيراندازي و کشتن يکي از گوسفندان ،موتور چوپاني را که در آن حوالي رمه خود را به دشت آورده مي ربايد و به فرار ادامه مي دهند.

جالب است که صداي شليک همايون نظر هيچ يک از ماموران تيزهوش و تيزگوش را جلب نمي کند!

در ادامه محسن و همايون در مقابل يک رستوران در جاده با يکديگر خداحافظي مي کنند و همايون با طيب خاطر به رستوران حاشيه جاده مي رود و بي خيال و بدون نگراني از ماموران ضيافتي از "آبگوشت" براي خود تدارک مي بيند!

اين صحنه "آبگوشتي" ذهن برخي بينندگان سينمادوست را به جرياني نوستالژيک در سينماي ايران که روزگاري مخاطبان بسياري داشت و به "سينماي آبگوشتي" معروف شد، معطوف کرده است.

مریم کاویانی

سينماي آبگوشتي جرياني بود که از اواسط دهه چهل شمسي در سينماي ايران شکل گرفت.

در اين جريان سينمايي، قهرماني ظهور کرد که فارغ از تمام ناملايمات و سختي هاي روزگار سفره پهن مي کرد، آبگوشت و پياز و دوغ مي خورد و از سر سيري و خوشي آوازي نيز سر مي داد.

اما عجبا، به نظر مي رسد سازندگان مجموعه تلويزيوني "پنجمين خورشيد" همچون قهرمان داستان خود سفر به زمان را آغاز کرده اند البته نه به آينده بلکه به گذشته و اين بار براي پهن کردن سفره آبگوشت در رسانه ملي تلاش مي کنند.

نمي دانم مجموعه تلويزيوني که قصه آن حتي از زبان قهرمان براي ديگر شخصيت هاي داستان غير قابل باور است، چگونه مي خواهد باور مخاطب را براي پذيرفتن آن ترغيب کند.

جهت اطلاع مسوولان رسانه ملي بد نيست يادآور شوم که به تازگي شبکه اي به شبکه هاي ماهواره اي اضافه شده که بصورت 24 ساعته پخش جذاب ترين مجموعه هاي تلويزيوني جهان آن هم بصورت دوبله را در سرلوحه برنامه هاي خود قرار داده است.

يقينا پخش مجموعه هاي تلويزيوني بي مايه از رسانه ملي، زمينه رويگرداني از آن و اقبال مخاطبان به شبکه هاي ماهواره اي را در پي خواهد داشت.

اتفاقات عجيت تري نيز تا همين چند قسمتي که مجموعه تلويزيوني "پنجمين خورشيد" پيشرفته وجود داشته است اما باشد تا پايان داستان.

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی