تبیان، دستیار زندگی
دیده‌ی خون‌بار
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دیده‌ی خون‌بار[1]
دیده‌ی خون‌بار

اگر كه دیده‌ی خون‌بار من امان می‌داد

كنار خاك تو، شرح دلم، زبان می‌داد

تو بوده‌ای همه ره را و دیده‌‌ای كه چسان

دلم به بوته‌ی عشق تو، امتحان می‌داد

رهین منّت اشكم كه بر رُخم می‌ریخت

گلِ خزان‌زده را آب، باغبان می‌داد

به هر زمان كه سراغ تو، دختر تو گرفت

جواب طفل تو را با سِنان، سَنان می‌داد

اگر عزیز تو نسپرده بود جان در شام

كنار خاك تو چون می‌رسید، جان می‌داد

نخواستم كه بَرَد پی به طشت و چوب و لبت

ولیك طفل تو بر من، تو را نشان می‌داد

اگر كه چاك گریبان من، زبان می‌داشت

خبر ز سوختنِ مغزِ استخوان می‌داد

چو دید دست‌رسی بر سرت مرا نبُوَد

به جای من به لبت بوسه، خیز‌ران می‌داد

انسانی، علی

پی نوشت:

[1] دل سنگ آب شد، ص 8 ـ 377.

 

بخش ادبیات تبیان

انتخاب شعر :جواد هاشمی