تبیان، دستیار زندگی
«در میان ابرها» كه نخستین ساخته بلند كارگردان جوان روح‌الله حجازی است پس از توقف2ساله در ترافیك اكران، در سینماهای تهران به نمایش درآمد. این فیلم قصه نوجوانانی را روایت می‌كند كه در مرز با گاری باری مسافران را حمل می‌كند كه در جریان این كار، ارتباطی عاط
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

‌روی دغدغه‌هایم پا نمی‌گذارم

‌روی دغدغه‌هایم پا نمی‌گذارم

این فیلم قصه نوجوانانی را روایت می‌كند كه در مرز با گاری باری مسافران را حمل می‌كند كه در جریان این كار، ارتباطی عاطفی بین یكی از نوجوانان با دختری مسافر پیش می‌آید. فیلمنامه فیلم سینمایی در میان ابرها به قلم محمدرضا گوهری نوشته شده و مجید‌مجیدی در مقام مشاور كارگردان حضور داشته است.

«در میان ابرها» كه نخستین ساخته بلند كارگردان جوان روح‌الله حجازی است پس از توقف2ساله در ترافیك اكران، در سینماهای تهران به نمایش درآمد.

این فیلم قصه نوجوانانی را روایت می‌كند كه در مرز با گاری باری مسافران را حمل می‌كند كه در جریان این كار، ارتباطی عاطفی بین یكی از نوجوانان با دختری مسافر پیش می‌آید. فیلمنامه فیلم سینمایی در میان ابرها به قلم محمدرضا گوهری نوشته شده و مجید‌مجیدی در مقام مشاور كارگردان حضور داشته است.

حجازی در نخستین ساخته بلندش سعی كرده نه به‌گونه‌ای به سراغ سینمای تجاری برود و نه كاملا به سینمای معناگرا و به قول دیگر سینمای با مخاطب خاص روی بیاورد. او قصد داشته راه اعتدال را در پیش بگیرد؛ هر چند رسیدن به یك راه میانه را كاری سخت می‌داند ولی او در نهایت معتقد است كه فیلم باید در مدیوم خودش قابل‌قبول و قابل دفاع باشد.

به‌عنوان نخستین تجربه بلند سینمایی سراغ دستمایه‌ای دشوار رفته‌اید. تم علاقه پسری نوجوان به یك زن، بارها در سینمای ما تكرار شده اما پرداختن به این موضوع در سینمای ایران كار چندان ساده‌ای نیست. فیلمنامه «در میان ابرها» چگونه شكل گرفت و چه شد كه به چنین داستانی رسیدید؟

در شرایط امروز اكثر موضوعات تكراری شده و اگر كسی بخواهد موضوعی را دستمایه تولید قرار دهد موضوع تازه‌ای وجود ندارد. از این جهت نسل جوانی كه قرار است وارد سینما بشود بیشتر به‌دنبال نگاه متفاوت و نویی است كه اغلب به 2جهت معطوف است؛ یكی پرداختن به‌خود داستان و دیگری پرداختن به روایت كه مورد اول به فیلمنامه و دومی به كارگردانی مربوط می‌شود. من چون در شهر آبادان متولد شدم و البته یك سال و نیم بعد از جنگ ما به همراه خانواده به اصفهان نقل مكان كردیم اما از همان ابتدای دوران راهنمایی كه علاقه به سینما پیدا كردم، تصمیم گرفتم نخستین كار سینمایی‌ام را در زادگاهم تولید كنم.

علاقه خاصی داشتم كه فضای بعد از جنگ  آبادان را كه اتفاقا متفاوت شده بود و كسی هم به سمت آن نرفته بود، نشان بدهم. اغلب فیلم‌هایی كه در جنوب كشور تولید شده بود داستانشان به زمان جنگ و دفاع مقدس بر می‌گشت و كمتر كسی به سراغ قصه آدم‌های پس از جنگ و كسانی كه جنگ، آثار روحی و روانی بدی در آنها به جای گذاشته بود رفتند. با این نگاه سعی كردم به سمت این داستان و شهر زادگاهم بروم.

با تحقیقاتی كه به همراه فیلمنامه نویس كار، ‌آقای گوهری داشتیم در آبادان و مرز شلمچه به قصه دلخواه خود رسیدیم. از نظر دشواری كار باید بگویم امروزه آنقدر تولید آثار سینمایی دشوار است و تعداد رسانه‌ها زیاد شده كه دست فیلمساز برای انتخاب داستان بسته می‌شود و باید به فكر ابداع می‌بودیم. ما عشق متفاوتی را می‌خواستیم تصویر كنیم؛

عشق 2 آدم نسل سومی به یكدیگر پس از جنگ ایران و عراق كه بیشتر یك طرفه و از جانب پسر است. تفاوت سنی این دو نفر  كمك می‌كرد به باور پذیری اتفاقاتی كه برای مالك می‌افتاد، روی دست  خوردن مالك و در نهایت سكانس پایانی كه اگر سن مالك بیشتر بود به‌گونه دیگری رقم می‌خورد. مورد دیگر تصویركردن عشق دوران نوجوانی بود. اینها همه در مجموع به من كمك كرد تا جایی كه بتوانم به‌عنوان نخستین تجربه، یك اثر قابل‌قبول ارائه بدهم.

پس از نمایش فیلم در جشنواره بیست و ششم فجر، عده‌ای آن را دارای شباهت با فیلم «مالنا» دانستند. قبول دارید كه خط داستان‌تان شبیه فیلم تورناتوره است؟ عشق پسر نوجوان به زنی كه خود قربانی است و البته فضای جنگ و فقری كه در سراسر اثر به چشم می‌خورد به نوعی در «مالنا» هم هست.

من تنها یك مورد در نقدی این را خواندم. من آن فیلم را دیده بودم ولی اصلا تاثیری از آن نگرفتم. اگر بخواهم بگویم كارهای دیگری را هم می‌توانیم مثال بزنیم كه شباهت‌هایی دارند، ضمن اینكه آقای گوهری فیلمنامه را نوشته‌اند و من اجرا كردم و اگر قرار باشد كسی پاسخگو باشد آن نویسنده است كه البته بعید می‌دانم ایشان از «مالنا» الگو برداری كرده باشد. اگر ما بخواهیم این‌گونه به نقد و بررسی آثار سینمایی بپردازیم همه فیلم‌ها شبیه هم هستند. ما در مجموع 36 وضعیت نمایشی داریم كه به همین تعداد محدود می‌شوند. آن نوع نگاه و پرداخت مهم است كه چه كاری بكنیم كه فیلم تازه‌ای ارائه دهیم. من و هم‌نسلانم در زمانه‌ای وارد سینما شدیم كه همه قصه‌ها گفته شده و محدودیت وجود دارد. به همین دلیل اكثر فیلمسازان نسل جوان به شیوه روایت متفاوت و تغییر ساختار روی آورده‌اند.

گاهی شگردهایی هم در فیلمنامه به كار می‌برند، حتی فیلم «درباره الی» آقای فرهادی هم به فیلم دیگری تشبیه شده بود ولی جالب است كه از این شباهت تعریف شده بود، مهم این است كه فیلم خوب باشد حالا شبیه به هر فیلم دیگری كه هست. باید ببینیم آیا فیلم در مدیوم خودش توانسته موفق باشد یا خیر؟ آیا چنین گونه‌ای در سینما دیده‌ایم یا خیر؟ من به قصه بعد از جنگ پرداختم كه كمتر كسی سراغ آن می‌رود و این جسارت را به خرج دادم، البته منظورم ورود به یك سری حریم‌ها و شكستن قواعد نیست اما اینكه به‌عنوان كار اول، موضوع خنثی و كلیشه‌ای را انتخاب نكردم و سراغ جسارت و قصه جنگ رفتم برای خودم مهم است.

معمولا مضامین عاشقانه در فیلم‌هایی كه در مسیر سینمای متعارف و به‌اصطلاح بدنه نیستند، بهانه‌ای برای تعالی معنوی‌اند. فیلم شما با اینكه از سوی عده‌ای معناگرا خوانده شده، در چنین مسیری قرار نمی‌گیرد و به همین دلیل قابل باور است. در این باره چه نظری دارید؟

جریانی كه امروزه در سینمای ایران به راه افتاده و فضایی كه در آن ایجاد شده فیلمسازان را دچار تب سینمای معناگرا كرده و نسل ما را هم كه فیلم‌های  اول و دوم خود را می‌سازند، به همین سمت می‌برد. اینكه شما به سمت تولید آثار سینمای بدنه، تجاری و بازاری بروید كه صرفا مخاطب داخل را درگیر كنید و حرفی برای گفتن نداشته باشید، یا به سمت نگاهی بروید كه آنقدر خاص است كه فقط با مخاطب جشنواره‌های خارجی ارتباط برقرار كنید هیچ كدام اینها جریانی نیستند كه به سینمای ملی كمك كنند.

اینها نمی‌گذارند فیلمساز راه تعادل را پیدا كند. این مسائل كه بخشی از آن به فیلمساز، بخشی به تهیه‌كننده و پخش‌كننده و... بر می‌گردد باعث می‌شود فیلمساز تعادل را از دست بدهد و به قول معروف از آن طرف بوم بیفتد. امروزه فیلم‌هایی ساخته می‌شود كه اسم زیر زمینی به‌خود گرفته است، در نمایش مشكل دارد یا آثار سطحی مبتذل شكل می‌گیرد كه با هدف جذب مخاطب عام ساخته می‌شود و دراین میان راه میانه‌ای وجود ندارد. وقتی ما خواستیم تولید «در میان ابرها» را آغاز كنیم فكر كردیم موضوع ما روی لبه تیغ است.

اگر به جای پسر نوجوان داستان، یك سوپر‌استار سینما را می‌گذاشتیم قطعا فضا تغییر می‌كرد و به سمت سینمای عادی گیشه‌پسند می‌رفت یا می‌توانست بدون حضور بازیگری مثل الناز‌شاكر‌دوست ساخته شود كه تنها چهره شناخته شده فیلم ماست، در آن صورت هم جذابیت‌های جشنواره پسند پیدا می‌كرد و از قصه‌گویی دور می‌شد ولی من سعی كردم راه اعتدال را پیش بگیرم كه با هر دو طیف مخاطب ارتباط برقرار كنم. بازیگر چهره هم كاملا در خدمت فیلم است؛ یعنی بازی او با كارهای سینمایی‌ای كه در سینمای بدنه داشته متفاوت است.

از طرفی هم فیلم صرفا گیشه‌ای نیست. قصه می‌گوید ولی پای‌بند تفكر و تعقل است. برای من جالب بود كه در برخی جشنواره‌های خارجی، تماشاگر سالن را تا انتهای فیلم ترك نمی‌كرد؛ اتفاقی كه عكس آن برای بسیاری از فیلم‌های ایرانی رخ می‌دهد. البته گاهی این نوع فیلمسازی حالت ایده آل پیدا می‌كند. به‌عنوان مثال فیلم «درباره الی كه هم درگیشه می‌تواند خوب باشد هم تفكر برانگیز است و هم جشنواره‌های داخلی و خارجی آن را می‌پسندند. این كار البته سخت است و مستلزم تجربه و حمایت مدیریت فرهنگی است. این سینما ارزشمند است و می‌تواند حرفی برای گفتن داشته باشد.

در شرایط امروز اكثر موضوعات تكراری شده و اگر كسی بخواهد موضوعی را دستمایه تولید قرار دهد موضوع تازه‌ای وجود ندارد. از این جهت نسل جوانی كه قرار است وارد سینما بشود بیشتر به‌دنبال نگاه متفاوت و نویی است كه اغلب به 2جهت معطوف است؛ یكی پرداختن به‌خود داستان و دیگری پرداختن به روایت كه مورد اول به فیلمنامه و دومی به كارگردانی مربوط می‌شود.

پس فیلم خود را در دسته آثار معنا‌گرا قرار نمی‌دهید؟

معنا‌گرایی هم یكی از ضعف‌های ما  در حوزه مدیریت فرهنگی است. تعریفی كه از سینمای معنا‌گرا ارائه شده باعث می‌شود برخی بگویند مگر بقیه فیلم‌ها گرایش به معنا ندارند؟ آیا فیلمی كه در شهرستان تولید می‌شود و حرفی برای گفتن دارد معنا‌گراست؟ من قالب اجتماعی را بیشتر از معنا‌گرایی می‌پسندم  اما چرا وقتی فیلمی در تهران تولید می‌شود می‌گویند اجتماعی است ولی وقتی خارج از تهران باشد می‌شود معنا‌گرا؟ در حالی كه در هر جایی ما اجتماع داریم.

این تقسیم‌بندی‌ها معقول نیست. كجای فیلم من شعاری است كه بگوییم معنا‌گراست. این باعث ریزش مخاطب می‌شود. من به‌عنوان فیلمساز و مدیریت فرهنگی ما، به‌گونه‌ای عمل كرده كه چون خیلی فیلم‌ها شعاری بوده، مخاطب از اصل مطلب گریزان شده است. این ضعف باید حل شود چون باعث گسست هم نسلی‌های من از نسل گذشته و حتی دین گریزی می‌شود. دین شیرین‌تر از آن چیزی است كه ما به شكل شعار به آن بپردازیم. نگاه پیامبر و ائمه هم طور دیگری بود. ما شكل سفارشی و تبلیغاتی به آن دادیم و حتی ژانر هم برای آن تعریف كردیم كه جواب خوبی نداده و باز خورد خوبی در جامعه نداشته است.

‌روی دغدغه‌هایم پا نمی‌گذارم

با توجه به اینكه تقریبا همه بازیگران فیلم‌تان را چهره‌هایی تازه و ناآشنا تشكیل می‌دهند یا مثل رضا مختاری بازیگر تئاترند و یا نا‌‌بازیگر هستند، علت انتخاب الناز شاكر‌دوست برای نقش نورا چه بود؟ آیا با این كار قصد داشتید به بیشتر دیده شدن فیلم‌تان كمك كنید؟

بله قطعا این نگرانی وجود داشت. به هر حال فیلم باید بازگشت سرمایه داشته باشد. بازیگر نقش مالك قطعا نمی‌توانست شناخته شده باشد، از طرفی بسیاری از بازیگران ما حرفه‌ای‌های تئاتر یا فعالان تئاتر دانش‌آموزی بودند. اما به هر حال سینما صنعت است و تهیه‌كننده برای بازگشت سرمایه این كار را ‌كرد و من هم از این موضوع استقبال كردم. به هر حال این یك كمك دو طرفه است؛ یعنی هم عوامل فیلم با انتخاب یك بازیگر از سینمای بدنه به او این شانس را می‌دهند كه در سینمای متفاوت هم تجربه‌ای داشته باشد و هم آن بازیگر با حضور خود در فیلم، به آن كمك می‌كند تا بیشتر دیده شود.

فیلمی كه الان روی پرده است، نسبت به نسخه جشنواره چند دقیقه كوتاه شده است. این اتفاق برای تندتر شدن ریتم داستان رخ داد یا مجبور به حذف برخی از نماها شدید؟

بخشی از آن اصلاحاتی بود كه از طرف اداره نظارت و ارزشیابی ارشاد شامل حال فیلم شد و بخشی هم با توجه به باز‌خوردهای فیلم در ایام جشنواره بود كه با تغییر آن خواستیم ریتم تندتری به فیلم بدهیم  ولی تغییرات در مجموع آن‌چنان لطمه‌ای به كار نزد و سكانسی كه برای من مهم بود همچنان سر جایش است.

برخی به فیلمبرداری ایراد گرفته و به برخی نماهای نا‌واضح آن اشاره كرده‌اند. معمولا كارگردانان جوانی كه فیلم اول خود را می‌سازند سراغ فیلمبرداران با تجربه می‌روند ولی چرا شما به سراغ یك فیلمبردار جوان رفتید؟

چند پلان عمودی در فیلم داریم كه در آن نورها ضعیف است و این نشان‌دهنده ضعف بینایی چشم مالك است. ما تعمدی آن پلان‌ها را فلو گرفتیم. این مسئله به‌نظر من از ظرایف كار است نه ضعف كار. اگر قرار باشد من نگران این باشم كه مخاطب منظور مرا از همه پلان‌های فیلم می‌گیرد یا نه، باید به سمت سینمای گیشه بروم. برخی لایه‌های كار برای مخاطب حرفه‌ای است. ما نباید نگاه سطحی داشته باشیم. منتقدان ما متأسفانه در وهله اول فیلم را با یك فیلم خارجی مقایسه می‌كنند و بعد از آن وارد جزئیات كار می‌شوند.

نقدی كه مبتنی بر تكنیك باشد در سینمای ایران وجود ندارد. این روزها نقدهای سینمایی بیشتر شبیه به یك مشاجره است. اگر نقدهای قدیمی یا نقدهای خارجی را بخوانید متوجه می‌شوید كه تكنیك نقد نویسی چگونه است. نقدهای ما گاهی به فحاشی منتهی می‌شود. نقد خوب نقاط ضعف و قوت را گوشزد می‌كند  اما در نهایت من از فیلمبردار كارم رضایت دارم. ایشان پیش از این دستیار فیلمبردار بوده و به خاطر اینكه از هم‌نسلان من است در كار راحت‌تر بودم چون ریسك پذیر بود. در قاب بندی، در آوردن رنگ‌ها و.... ما قدرت ریسك داشتیم. اگر فیلمبردار من باتجربه بود قطعا كار من در سایه او قرار می‌گرفت. من ترجیح دادم با یك فیلمبردار جوان كار كنم و از انتخابم راضی‌ام.

من چون در شهر آبادان متولد شدم و البته یك سال و نیم بعد از جنگ ما به همراه خانواده به اصفهان نقل مكان كردیم اما از همان ابتدای دوران راهنمایی كه علاقه به سینما پیدا كردم، تصمیم گرفتم نخستین كار سینمایی‌ام را در زادگاهم تولید كنم.

پس از نمایش فیلمتان در جشنواره، جایزه‌ای هم دریافت كردید و به‌نظر می‌رسید كه «در میان ابرها» در شرایط مطلوب‌تری اكران شود. در عمل اما یك سال پشت خط ماندید و حالا هم چند سینمای محدود را در زمانی نه چندان مناسب در اختیار دارید. از زمان جشنواره تا الان كه فیلم روی پرده است، چه پروسه‌ای طی شد؟

متأسفانه به فیلم ما سینما ندادند و در گروه بندی قرار نگرفتیم. تهیه‌كننده با سینمادارها صحبت كرد و در نهایت اكران آزاد گرفت. ما 8‌سینما داریم كه 3 تای آنها نمایش تك سانس دارند. قطعا با این تعداد سینما و سانس ما نمی‌توانیم مخاطب خوبی جذب كنیم. ما حتی تبلیغ هم نداریم و با این شیوه اكران، فیلم قطعا نمی‌فروشد. اگر سالن‌ها بیشتر بود طی سانس‌های مختلف، با تبلیغ مناسب، قطعا فروش بیشتری می‌كرد. قطعا از طریق شبكه نمایش خانگی فیلم بهتر می‌فروشد. این شیوه اكران خوب نیست. البته من انتظار ندارم كه فیلمم فروش آن‌‌چنانی داشته باشد ولی فروشی در حد معقول می‌توانست داشته باشد. فیلم من هم قصه و هم بازیگر دارد. اما تبلیغ ندارد، بیلبورد ندارد، تبلیغ تلویزیونی ندارد، حتی برخی از دوستان سینماگر من از اكران فیلم خبر ندارند چه برسد به مخاطب عادی.

«‌در میان ابرها» تا چه حد رضایت خاطرتان را به همراه داشت؟

قطعا به همه آنچه می‌خواستم نرسیدم؛ یعنی اگر ایده‌آلم را در نظر بگیرم هنوز به آن نقطه نرسیده‌ام. من شكل بهتری را البته برای خودم متصور بودم اما به هر حال فیلم من در زمان خودش بهترین فیلم اول بود و به نسبت فیلم‌های اول و دوم، در جشنواره‌های خارجی بیشتری شركت كرد و در خانه سینما در 3رشته كاندیدا شد و در جشنواره فجر نیز جایزه بهترین فیلم اول را گرفت. برخی از منتقدین نقدهای خوبی بر آن نوشتند ولی در نهایت هنوز ایده‌آلم نیست. همه فیلمسازانی كه فیلم اول خود را می‌سازند، آمال و آرزوهای زیادی دارند ولی در چرخه تولید، چرخ‌‌دنده‌ها آنقدر استخوان‌ها را خرد می‌كنند كه دیگر رمقی باقی نمی‌ماند شاید فقط بشود كار را به سرانجام رساند.

آیا فیلم بعدی‌تان را در همین مسیر می‌سازید؟

من روی چند فیلمنامه كار كرده‌ام و در نهایت روی قصه‌ای با عنوان «طوفانی در راه است» متمركز شدم. این فیلمنامه فضای متفاوتی دارد ولی از جهاتی واجد اشتراكاتی با «در میان ابرها» است. این اشتراكات برآمده از دغدغه‌های من است. دغدغه‌ها و حرف‌هایی كه می‌زنم برای من مهم است. می‌خواهم دوباره همین دغدغه‌ها را مطرح كنم.

منبع : همشهری

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی