تبیان، دستیار زندگی
تماشای دومین اثر بلند سینمایی شهرام مکری یعنی ماهی و گربه مستلزم پذیرش قاعده و منطق حاکم براثر و چاشنی کردن اندکی ذوق و ولع برای مواجه شدن با تجربه تصویری تازه و نه چندان متعارف و آشنا برای ذهن چارچوب دار مخاطب است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

محدوده دایره

به بهانه نمایش "ماهی و گربه " ساخته شهرام مکری


تماشای دومین اثر بلند سینمایی شهرام مکری یعنی "ماهی و گربه" مستلزم پذیرش قاعده و منطق حاکم براثر و چاشنی کردن اندکی ذوق و ولع برای مواجه شدن با تجربه تصویری تازه و نه چندان متعارف و آشنا برای ذهن چارچوب دار مخاطب است.

ماهی و گربه

مکری در اثر تازه اش نمونه قوام یافته ای از آثار کوتاهش را تصویری کرده و با به کار بستن بخش عمده توجهش در حیطه فرم و کارگردانی تمام با فضاسازی و خلق موقعیتها را بر دوش قابلیت های فرمال اثرش گذاشته است. "ماهی و گربه" اثری متعارف نیست تا بتوان بر مبنای قواعد خشک و پلاسیده تحلیل فیلم سراغی از آن گرفت و در عین حال آنچنان پر اطوار نیست که طعنه به ویدیو آرت بزند و از ساحت سینما خارج شود.

دو اصل مهم در "ماهی و گربه" که در کنار خصوصیات جدی فنی آن قابل بررسی است اصل از بین بردن قطعیت زمان و مکان و معنا و اصل بهر گیری از داشته های کلیشه ای و توان خلاقه ذهن مخاطب برای رسیدن به نوعی تازگی و رضایت توامان است. مرگ و زندگی، مرحله بودن یا نبودن ، زیستن یا مردن ونقطه گذاری هایی از این دست و یا حتی تعریف نقاط جغرافیایی و زمانی همه و همه بر مبنای پذیرش اصل تقدم و تاخر بر پایه زمان شکل می گیرد و این همه از هم می پاشد و در هم تنیده می شود و مرزها از میان می رود وقتی اصل زمان و مکان را برای اثبات بودن ها و نبودن ها و یا نشانه گذاری های عرفی از میان رفته ببینیم.

مکری در "ماهی و گربه" تمام تلاشش را صرف آن کرده تا با کمترین میزان استفاده از دیالوگ و داستان پردازی ها و شخصیت پردازی های تو در تو که از ادبیات به سینما راه پیدا کرده است با تکیه بر قابلیت های تصویر برای خلق موقعیت و فضاسازی مخاطبش را به تماشای اثر دعوت و قانع کند.

در دنیای "ماهی و گربه" این داستان پر پیچ و خم و در هم تنیده نیست که مخاطب را با خود همراه میکند، حتی شخصیت پردازی های آنچنانی نیز رخ نمیدهد تا مخاطب را به واسطه جذابیتهای شخصیت پردازانه با خود همراه کند. همه چیز در "ماهی و گربه" حداقلی است. مکری با به نمایش گذاشتن متنی در ابتدای فیلم که حکایت از وقوع یک رخداد تراژیک در جنگلهای شمال کشور دارد، از داشته های کلیشه ای و حتی توان خلاقه ذهن شرطی مخاطب بهره می گیرد و قلابش را می اندازد و مخاطب را در منجلاب تعلیق و ترس و کنجکاوی یقه گیر می کند.

مکری در "ماهی و گربه" تمام تلاشش را صرف آن کرده تا با کمترین میزان استفاده از دیالوگ و داستان پردازی ها و شخصیت پردازی های تو در تو که از ادبیات به سینما راه پیدا کرده است با تکیه بر قابلیت های تصویر برای خلق موقعیت و فضاسازی مخاطبش را به تماشای اثر دعوت و قانع کند.

مکری داستان تازه ای را طرح نمی کند بلکه با رندی بر داشته های ذهنی مخاطب تکیه کرده و کار را پیش می برد. در واقع جزییات داستانی در "ماهی و گربه"جزییات مشخص و مطلقی نیست بلکه این مخاطب است که با کد گذاری اولیه و ایجاد ترس و تعلیق در هر موقعیتی به واسطه نمایش ندادن پر جزییات صحنه از سوی کارگردان، سراغ داشته های ذهنی خودش که مرتبط با این صحنه است، می رود و آن را به بهترین نحو ممکن برای خودش تکمیل کرده و تصویری شده پیش چشمان خودش می بیند.

به نحوی میتوان گفت هر یک از مخاطبان اثر تجربه ای منحصر به فرد از فیلم خواهند داشت. نگاه کمینه گرای مکری در بیان جزییات وعدم تمایل او به نمایش تام و تمام رخدادها و سراغ گرفتن از یک عدم قطعیت همیشگی به عنوان منطق اثر باعث می شود مخاطب تشنه شده راهی جز سراغ گرفتن از داشته های تصویری پیشینش نیابد و از آنجایی که بهترین نتیجه و تصویر را طلب میکند، سراغ بهترین داشته هایش می رود، پس به بیشترین میزان رضایت دست می یابد.

ماهی و گربه

برای نمونه تصور سکانس قتل نهایی اثر را به شکلی کارگردانی شده می دیدم. حتی اگر فرض کنیم که مکری به بهترین شکل ممکن این نما را به تصویر می کشید و بیشترین میزان تاثیر گذاری را منتقل میکرد بازهم بودند مخاطبانی که تصویری بهتر از آن که مکری به تصویر کشیده در ذهن داشته باشند.پس بهترین راه برای رسیدن به رضایت با بالاترین درصد بهره گرفتن رندانه از داشته های ذهنی مخاطب بوده است.

تکیه مکری بر عدم تمایلش بر نمایش قطعی نقطه نهایی رخدادها ریشه در منطق کلی اثر هم دارد. در واقع مکری در "ماهی و گربه" منطق تقدم و تاخر زمان و مکان و موقعیت ها را به سخره گرفته و اصولا همه ابزارهای لازم برای قضاوت منطلق را از مخاطب سلب کرده است. مخاطب نمی داند در کدام موقعیت ، کدامیک از شخصیت ها زنده هستند یا مرده، کدامیک پس یا پیش از دیگری بوده و یا اصولا چه سرنوشتی را تجربه کرده است. مخاطب نمی داند چه تعداد از شخصیت هایی که در فیلم دیده می شوند در همان نقطه حاضر بوده اند و چه تعداد از آنها زایده ذهن شخصیتهای حاضر در محل اصل. در واقع جغرافیا به معنای منطقه جضور واقعی هر یک از شخصیت ها زیر سوال رفته است. برخی از شخصیت ها در کناردریاچه حاضرند و برخی دیگر در ذهن این شخصیت ها در کنار دریاچه حاضر شده اند. برخی از شخصیتها در ابتدای ورود ما به کمپ مرده اند ولی ما در میانه فیلم حضور آنها را می بینیم گویی ترتیب زمانی در فیلم بی معنا شده است و همه چیز در نقطه در حال چرخش است.

شاید بتوان این به سخره گرفتن زمان در به تصویر کشیدن یک پلان – سکانس را بی ارتباط ندانست با معنا و منطقی که منجر به ساخت اثر شده است یعنی بی زمانی و بی مکانی در دل سیر ابدی به سوی بی نهایت آخرش ناپیدا.

* عنوان مطلب برگرفته از نام فیلم کوتاهی است ساخته شهرام مکری

محمد رضا مقدسیان

بخش سینما و تلویزیون تبیان


مطلب مرتبط:

ساخت فیلم در یک روز