تبیان، دستیار زندگی
ونسان ون گوگ زندگی کوتاه اما پرماجرایی داشت. یکی از حوادث معروف زندگی نقاش بزرگ امپرسیونیست کنده شدن گوش چپ اوست. در این نوشتار تمامی ادله و داستانهایی را که تا کنون در مورد بریده شدن گوش ونکوگ در تاریخ هنر ذکر شده توضیح خواهیم داد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا ونگوک گوشش را برید؟


ونسان ون گوگ زندگی کوتاه اما پرماجرایی داشت. یکی از حوادث معروف زندگی نقاش بزرگ امپرسیونیست کنده شدن گوش چپ اوست. در این نوشتار تمامی ادله و داستانهایی را که تا کنون در مورد بریده شدن گوش ونکوگ در تاریخ هنر ذکر شده توضیح خواهیم داد.

چرا ونگوک گوشش را برید؟

ونگوگ زندگی پرفراز و نشیبی را تجربه کرد و شاید همین عدم تعادل یک زندگی عادی،از او هنرمندی خارق العاده ساخت. در میان صفحات زندگی ونگوگ ، یکی از عجیب ترین و شاید دلخراش ترین موارد، بریدن گوش ونگوک است. ماجرایی که تا امروز از آن 125 سال گذشته، ولی هنوز به درستی روشن نشده که آن گوش چرا و چگونه بریده شد.

آندره لوت درباره این هنرمند نابغه می گوید:

"او که ابتدا فاقد هرگونه شناخت و آگاهی بود، با چشم پوشی از قوانین مرسوم و حتی با نادیده گرفتن عقل، کاملاً از نظرها پنهان شد تا با جنون درونی خویش در کلیت جهان پر تلاطم اطراف خود مستحیل شود."

سراسر زندگی ون گوگ با جوششهای مذهبی و انسان دوستانه اش، با قریحه مقاومت ناپذیرش برای نقاشی، ادامه فتوحات معنوی دشواری است که برای او به قیمت رنج و درد و در نهایت زندگیش تمام می شود.

در سال 1851 تئودور ونگوگ (یک واعظ کلیسا ) و آنا کورنلیا کاربنتوس (دختر یک کتابفروش ) با هم ازدواج کردند . این زوج دارای شش فرزند شدند که وینسنت ویلیام ونگوگ دومین فرزند خانواده بود و در 30 ام مارس سال 1853 متولد شد.

ون گوگ بی‌گمان یکی از محبوب‌ترین هنرمندان تاریخ است؛ او با زندگی ناکام و پریشان، استعداد و خلاقیت کم‌نظیر و انبوه آثار شگرف و نبوغ‌آمیزش به یکی از "قدیسان شهید" بارگاه هنر بدل شده است. به همین خاطر است که تاریخ هنر به سرنوشت او علاقه‌ای ویژه نشان می‌دهد و هنرپژوهان درباره ماجرای کنده شدن گوش چپ او مدام بحث‌های تازه پیش می‌کشند.

چرا ونگوک گوشش را برید؟

درباره اصل ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود نقاش هم در یک "خودنگاره" تصویر آن را کشیده است. ون گوگ تا روز 23 دسامبر دو گوش درسته داشت، اما روز بعد که او را در بستر غرق خون یافتند، جای گوش چپ او خالی بود و به یاد نمی‌آورد چه بلایی به سرش آمده است. درباره چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاد است و دو روایت بر سر زبانهاست:

اول: ون گوگ، که در اوایل سال 1888 به توصیه برادر کوچک و مهربانش تئو به شهر آرل در جنوب فرانسه کوچ کرده بود، چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدید دچار شد؛ او در کابوس‌های وحشتناک و هذیان‌آلود دست و پا می‌زد و به عوالم جنون نزدیک می‌شد. هنرمند رنجور و حساس که از مدتی پیش در گوش چپ خود صداهایی تحمل‌ناپذیر می‌شنید، تصمیم گرفت با اقدامی قطعی خود را از شر گوش راحت کند.

روایت دیگر این است که ون گوگ به زنی به نام راشل دل بسته بود و چون مال و منالی نداشت به او بدهد، به دلبر خود قول داده بود که به او یک "هدیه گرانبها" تقدیم کند، و این البته گوش خودش بود. برای این روایت گواه واقعی وجود دارد، زیرا راشل واقعا گوش بریده را دریافت کرد و غش کرد.

صبح روز بعد مأموران پلیس ون گوگ را نیمه‌جان در خانه‌اش پیدا کردند و از آنجا که خون زیادی از او رفته بود، او را به بیمارستان رساندند. روزنامه محلی در "صفحه حوادث" از بلایی که "یک بیمار روانی" بر سر خود آورده بود، گزارش داد.

الگوی نابغه دیوانه

پریشان‌حالی ون گوگ سرانجام او را به تیمارستانی در آرل کشاند. در پرونده پزشکی او آمده بود که "بیمار در یکی از حمله‌های جنون‌آمیز که گهگاه به او دست می‌دهد، گوش چپ خود را بریده است". در پرونده همچنین ذکر شده بود که "بیمار" چندوچون ماجرا را به خاطر ندارد.

ناراحتی روانی و بحران روحی او ادواری بود، که از چند روز تا چند هفته طول می‌کشید. در این دوره‌‌ها اغلب خاموش و بی‌آزار بود، اما گاهی هم در او حالت‌های عصبی و پرخاشجویانه دیده می‌شد. او گهگاه به صرعی خفیف دچار می‌شد و پزشکان در او گرایش به خودکشی تشخیص داده بودند. نکته مهم این است که او خود به ناخوشی خود واقف بود و هرازگاهی به روان‌پزشکان مراجعه می‌کرد.

برپایه نظریات تازه‌تر، در ماجرای جنون ون گوگ، که ظاهرا داستان بریدن گوش، اوج آن است، به شدت اغراق شده تا از آن خمیرمایه‌ای فراهم شود برای برساختن الگوی "نابغه هنرمند" که می‌توند کالای جذابی برای "بازار" باشد.

ون گوگ بی‌گمان یکی از محبوب‌ترین هنرمندان تاریخ است: او با زندگی ناکام و پریشان، استعداد و خلاقیت کم‌نظیر و انبوه آثار شگرف و نبوغ‌آمیزش به یکی از "قدیسان شهید" بارگاه هنر بدل شده است. به همین خاطر است که تاریخ هنر به سرنوشت او علاقه‌ای ویژه نشان می‌دهد و هنرپژوهان درباره ماجرای کنده شدن گوش چپ او مدام بحث‌های تازه پیش می‌کشند.

هنرمند جنایتکار

چند سال پیش در مورد گوش ون گوگ نظریه تازه‌ای مطرح شد و به زودی در میان هنرپژوهان جا باز کرد. ریتا ویلدگانز و هانس کاوفمان، دو کارشناس تاریخ هنر، در سال 2008 کتابی منتشر کردند به نام "گوش ون گوگ: پل گوگن و پیمان سکوت". آنها در حدود 400 صفحه نتیجه ده سال پژوهش خود را بازگو کردند: بریده شدن گوش ون گوگ در واقع جنایتی بوده که به دست پل گوگن انجام گرفته است.

در کتاب یادشده ماجرای بریده شدن گوش با جزئیات و گواهی‌های فراوان گزارش شده است: پل گوگن دو ماه پیش از ماجرا یعنی در 23 اکتبر 1888 به آرل رفته و نزد دوستش ون گوگ، در "خانه زرد" زندگی می‌کرد. این سفر به تشویق تئو، برادر ون گوگ، صورت گرفت که قصد داشت برادر خود را از تنهایی و ملال زندگی بیرون آورد. او خرج سفر گوگن را پرداخت و او را رونه آرل کرد.

اما دوستی دو هنرمند چند روز بیشتر نپایید و میانه آنها به زودی به هم خورد. آنها هر روز با هم دعوا داشتند. یک بار که در خیابان به جان هم افتاده بودند، گوگن که اندامی قوی داشت، چاقویی از جیب بیرون کشید، تکه‌ای از گوش چپ ون گوگ را برید و کف دست او گذاشت.

پس از ماجرا ون گوگ به خانه راشل شتافت و گوش را به این زن هدیه داد. سپس به خانه رفت و در بستر افتاد.

نکته مهم و لودهنده آن است که آن شب گوگن برای اولین بار به خانه نرفت و شب در هتل خوابید. او فردای آن روز به "خانه زرد" رفت، با پیکر دوست نیمه‌جان خود روبرو شد و به پلیس بازجویی پس داد. در بازجویی گفت که او در جریان نبوده اما عقیده دارد که ون گوگ خود گوش خود را بریده است و ون گوگ نیز این را تائید کرد.

به نظر نویسندگان کتاب پیرامون این "تبانی سکوت" دروغی شکل گرفت که تا دهها سال باعث گمراهی تاریخ هنر شد. شب ماجرا ون گوگ به گوگن قول داده بود: "من به پلیس می‌گویم که خودم گوشم را بریدم، اگر از تو هم پرسیدند، همین را به آنها بگو". از یاد نباید برد که آنها هر دو به نسلی تعلق داشتند که از همکاری با پلیس ننگ داشت.

چرا ونگوک گوشش را برید؟

در کتاب یادشده ون گوگ و گوگن در دو قطب خیر و شر قرار گرفته‌اند: ون گوگ آرام، خجالتی و نحیف بود، درست برخلاف گوگن: شرور، پرخاشجو و قوی‌هیکل. ون گوگ از روی ترس و شاید هم "غیرت دوستانه" هرگز حقیقت ماجرا را بازگو نکرد.

اما کار بدتر گوگن این بود که "دست پیش" گرفت: همان روز به سوی پاریس حرکت کرد، نخست به تئو ون گوگ گزارش داد که برادرش در حالت دیوانگی گوش خود را بریده است، و سپس چو انداخت که جنون ون گوگ به مرحله خطرناکی رسیده و او ناگزیر به فرار شده است.

ون گوگ، خسته و دل‌آزرده از تجارب تلخ اقامت در آرل، چند ماه بعد به آسایشگاهی در سن رمی پناه برد و در نامه‌ای به برادرش نوشت: "نمی‌خواهم با احدی تماس داشته باشم، به خاطر آرامش خودم و دیگران". در یک سالی که در آسایشگاه بود، با خلق دهها تابلو به سبک ویژه خود رسید، که هیجان شدید و گرمای درونی آن در تاریخ هنر یکه است.

وی در نامه ای دیگر به برادرش تئو می نویسد:

"نمیتوانم بگویم چه چیز مرا محبوس میکند. زندانی میسازد و به نظر میرسد که مرا دفن میکند ، ولی مثل این است که میله هایی هستند، نرده هایی یا دیوارهایی."

او در دو ماه آخر زندگی با شوقی بیکران و شتابی سرسام‌آور به نقاشی پرداخت. ظرف تنها 70 روز، 80 تابلوی نقاشی و دهها طرح کشید که بیان نافذ و قدرت تأثیر آنها خارق‌العاده است.

درست 19 ماه پس از ماجرای قطع شدن گوش، ون گوگ، در 27 ژوئیه 1890 با شلیک تیری به بالاتنه خود، تاریخ هنر را با پرسشی دشوارتر روبرو کرد: این خودکشی بود یا تصادف؟ او بر اثر زخم گلوله دو روز بعد در 29 ژوئیه در 37 سالگی درگذشت و در اوور به خاک سپرده شد. چند ماه بعد برادرش تئو نیز در کنار او آرام گرفت.

فراوری: سمیه رمضان ماهی

بخش هنری تبیان


منابع:

قطره

مجله خبری دابی

سایت هنرهای تجسمی

مطالب مرتبط:

کشف عکسی از آفتابگردان های نایاب ون گوک

ونگوک نقاش حقیقت زمین

ونگوک و شاهکاری تازه