تبیان، دستیار زندگی
عشق را از عشقه گرفته‏اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید، در بُن درخت. اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر برآورد و خود را بر درخت می‏پیچید و همچنان می‏رود تا جمله درخت را فرا گیرد. و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عین شین قاف

درخت عشق
قسمت اول از مجموعه مقالات: عین‏شین قاف در بیان ماهیت عشق  در ادبیات

مقدمه:

  1. ادبیات غنایی در هر فرهنگی بی‏شک نماینده نمایش احساسات انسانی و علایق بشری است در این نوع ادبی سعی بر معرفی جنبه‏های برتر و یا تبین ضعف‏های عاطفی انسان است و هدف تربیت فکر مخاطب برای انتخاب درست یا تعیین ارزش اقدامات انسانی براساس اهداف والای بشری و یا صرفاً نقل احوالات متفاوت است.
  2. غرض هر چه باشد وجه مشترک موضوعات غنایی را همیشه در بر دارد و آن «عشق» است. عشق در فرهنگ شرقی هدیه‏ای الهی و گنجینه‏ای فرابشری تلقی می‏شود که تنها بعضی از افراد به واسطه «صدق باطن» توان توشه برداشتن از آن‏را دارند و دیگران راه را گم می‏کنند و عشق را تباه . در فرهنگ غربی کمتر به جنبه‏های اللهی عشق توجه می‏شود اما این مانع از آن نیست که آنرا مقدس بدانند و برایش فداکاری کنند. نویسندگان و متفکران ایرانی نیز در طول تاریخ، سیر تفکر درباره عشق را، با مصادیق آن به زیبایی نشان داده‏‏اند و حرکت را از عشق‏های خاکی تا شیفتگی های افلاکی روایت کرده‏اند و حسن و قبح آنرا موشکافانه نگاشته و سروده‏اند. به هر تقدیر شاید هیچ کدام ما هرگز در موقعیت‏های حماسی که در قالب داستان‏های ادبیات حماسی روایت می‏شود قرار نگیریم اما کمتر کسی از ما هست که موقعیت‏های عاطفی روایت شده در متون غنایی و عرفانی را تجربه نکرده باشد یا ندیده باشد و یا نخواهد که تجربه کند یا ببینید. از این رو در این مقالات با نام « عین ‏شین تاف» سعی بر آن است تا نظرات اندیشمندان و شاعران ایرانی و حکمای قدیم را در باب عشق گردآوریم تا نکاتی که شاید به آن کمتر توجه می‏شود باز مدنظر قرار گیرد و از سوی دیگر ابعاد این درد مشترک تاریخی نیز بیشتر برای کسانی که خود را صاحب تمامی آن می‏دانند آشکار شود!

نام «عشق» و تمثیل سهروردی
درخت

  1. «عشق را از عشقه گرفته‏اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید، در بُن درخت. اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر برآورد و خود را بر درخت می‏پیچید و همچنان می‏رود تا جمله درخت را فرا گیرد. و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند، و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت می‏رسد به تاراج می‏برد، تا آنگاه که درخت خشک شود همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است درختی است منتصب القامه که آن به حبة‏القلب پیوسته است و حبة‏القلب در زمین ملکوت روید، هرچه در اوست جان دارد... آن حبة‏القلب دانه‏ای است که باغبان ازل و ابد از انبار خانه «الارواح جنود مجنده   » در باغ ملکوت «قل الروح من امر ربی» نشانده است به خودی خود آن‏را تربیت فرماید که «قلب بندگان میان 2انگشت از انگشت‏های خدای رحمان است هر گونه بخواهد آنها را حرکت دهد» 1 پس حبة القلب که آنرا کلمه طیبه خوانند، شجره طیبه شود که «ضرب‏الله مثلا کلمة طیبه کشجرة طیبه» و از این شجره «عکسی» در عالم کون و فساد است که آنرا «ظل» خوانند و بدن خوانند و درخت منتصب القامه خوانند... و چون این شجره طیبه بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد عشق از گوشه‏ای سر برآرد و خود را در او پیچد تا جایی رسد که هیچ نم بشربت در او نگذارد و چندانکه بیخ عشق بر این شجره زیادت می‏شود عکسش که آن شجره منتصب القامه (= بدن) است ضعیف‏تر و زردتر می‏شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد پس آن شجره روان مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ اللهی جای گیرد که «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»...

آنچه خواندید تعریف سهروردی از عشق بود. وی در ابتدا محیط رویش عشق را ترسیم می‏کند و همین محیط است که به ما می‏فهاند که عشق از دیدگاه او چیست.

درخت انسان

او به ازای هر انسان در ملکوت خداوند دانه‏ای را فرض می‏کند خداوند در باغ جان‏ها در آن نهانخانه آسمانی که ارواح آدمی در آن رشد می‏کند و به جنین انسانی دمیده می‏شود آن دانه را می‏کارد و آن رشد می‏کند و این همزمان با تولد نوزاد در این دنیاست هر چه عمر نوزاد فزونی می‏یابد آن درختِ پاک نیز تنومندتر می‏شود از طرفی سهرودی بدن خود انسان را نیز عکسی از آن درخت ملکوتی می‏داند که همزمان با درخت ملکوتی رشد می‏کند تا جایی که از حیث مقدمات اندیشه و رشد ظاهری و عقلی به کمال میرسدو درخت بدن بزرگ می‏شود در اینجا خداوند در زمین «باغ جان» یا ملکوت پیچکی به پای درخت پاک روح انسان می‏رویاند. همانگونه که در دنیا «عشقه» به درخت باغ می‏پیچد و تمام حیات نباتی او را تصاحب می‏کند پیچک عشق اللهی به درخت جان آدمی می‏پیچد و تمام جلوه‏های بشری وجود او را می‏مکد و او را از خودش خالی می‏کند.

پیچک عشق اللهی به درخت جان آدمی می‏پیچد و تمام جلوه‏های بشری وجود او را می‏مکد و او را از خودش خالی می‏کند.

بدن که عکس آن درخت روحانی است براثر گرفتار شدن به عشق زرد و خشک می‏شود اما جان، تازه از حیات ابتدایی رها شده از نیت و مادیت آزاد شده و اکنون به نهایت زیبایی رسیده است پس شایسته آن مقام می‏شود که وارد «باغ خداوند» شود و روحش به افتخار بندگی او نائل آید چرا که اکنون به واسطه عشق از خود خالی شده و از خدا پر گشته است.

سهروردی در این تمثیل شاعرانه عشق را عطیه‏ای اللهی معرفی می‏کند که کار کرد اصلی آن خالی کردن وجود آدمی از منیت‏ها خودپرستی‏هاست گرچه این تصویر زیبا مغایرتی با نهایت عشق اللهی به نظر روحانیان و علمای دینی ندارد اما باید متوجه بود که این تصویر تمامی انواع عشق را در برنمی‏گیرد و لزوماً رابطه روح با هم از طریق تمیثل «شجره طیبه» محقق نمی‏شود.

ولی کماکان این تصویر یکی از مشهورترین آراء متفکران ایرانی درباره عشق است.

ادامه دارد...


پی‏نوشت:

1- این حدیثی از احادیث تصوف است که ما نسبت به سند آن هیچ ادعایی نداریم.

مریم امامی - تبیان