تبیان، دستیار زندگی
چقدر شاعرانی که دیوانشان به چاپ رسیده ولی امروز کسی آن ها را نمی خواند و نمی شناسد. . . ولی همین ترانه های عامیانه که به نظر مسخره آمیز نگاه می کنیم، در صورتی که هنوز ورد زبان هاست، که خودمان در بچگی خوانده ایم و حالا هم داریم که بشنویم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آواز شالیکارها

(ترانه های عامیانه)

قسمت اول :

شالیزار

ترانه های عامیانه، یعنی شعرهایی که در میان توده ی مردم رواج دارد و اغلب همراه با ساز و آواز خوانده می شود، نیز یکی از ذخایر گنجینه ی ادبیات ملی ایران است.

گوینده و سراینده ی این ترانه ها و تاریخ پیدایش آن ها معلوم نیست. این ها در شالیزارها و چای کاری ها، زیر سقف کلبه ها و کومه های دهقانان، در دامن کوه ها و آغوش کشتزارها و در میان گله های گاو و گوسفند همراه با نی شبانان و زنگ کوچ قبایل و طوایف پدید آمده است. گاهی در شب تار یا لب جویباری ناله ی هجر یا فریاد شوق دیداری از سینه ی مرد یا زنی برخاسته و به زبان ها افتاده و دیگران آن را زمزمه کرده اند و این ترانه ها یا در حقیقت « ناله ها و فریادها »  زبان به زبان و سینه به سینه گشته و اغلب دچار تغییرات و تحریفات شده و اینک به صورتی که دارند، به دست ما رسیده اند.

این جملات ساده و پر شور و آهنگ دار که همچون شعرهای رسمی زیاد در بند وزن و قافیه نیستند، روح آزاد و زندگی ساده و بی تکلف مردم را تجلی می دهند و با عشق ها و امیدها و عواطف و هیجانات این مردم ساده و یا با وصف جلوه ها و زیبایی های طبیعت موج می زنند.

ترانه ها هم مانند افسانه ها و دیگر دانش های مردم، در ایران مورد توجه نبوده اند و کسی آن ها را گردآوری و طبقه بندی نکرده است. در این رشته هم کار و کوشش استادان و خاورشناسان بیگانه، اگر چه زیاد نبوده است، ولی به هر حال قابل ستایش است.صادق هدایت در 12 مهر ماه سال 1310ش  رساله ی مختصری در 36 صفحه به نام « اوسانه » چاپ کرد که مقداری از ترانه های بچه ها، ترانه های دایه ها و مادران، بازی ها، معماها و ترانه های عامیانه ی بسیار معروف را در آن گرد آورده بود. هدایت در سال 1318ش مقاله ای هم به نام « ترانه های عامیانه »  در شماره های 6 و 7 دوره ی نخست مجله ی « موسیقی» نوشت که در واقع متمم و مکمل « اوسانه» بود.

هدایت در دیباچه ی « اوسانه »  می گوید:

« ایران رو به تجدد می رود . . . و آن چه قدیمی است منسوخ می گردد. تنها چیزی که در این تغییرات مایه ی تاسف است، فراموش شدن و از بین رفتن دسته ای از افسانه ها، قصه ها، پندارها و ترانه های ملی است که از پیشینیان به یادگار مانده و تنها در سینه ها محفوظ است. . . چقدر شاعرانی که دیوانشان به چاپ رسیده ولی امروز کسی آن ها را نمی خواند و نمی شناسد. . . ولی همین ترانه های عامیانه که به نظر مسخره آمیز نگاه می کنیم، در صورتی که هنوز ورد زبان هاست، که خودمان در بچگی خوانده ایم و حالا هم داریم که بشنویم. اگر زیادی و بیخود بوده تاکنون از بین رفته بود. پس نکته ای هست که از آن ها نگهداری کرده و یا برای این است که مناسب و به فراخور روحیه ی مردم درست شده و چون گوینده ی آن ها از توده ی عوام بوده، بهتر توانسته است این کار را انجام دهد.

ایران رو به تجدد می رود . . . و آن چه قدیمی است منسوخ می گردد. تنها چیزی که در این تغییرات مایه ی تاسف است، فراموش شدن و از بین رفتن دسته ای از افسانه ها، قصه ها، پندارها و ترانه های ملی است که از پیشینیان به یادگار مانده و تنها در سینه ها محفوظ است. . .

برخی از آن ها به اندازه ای خوب و دلچسب است که نه تنها در یک شهر یا یک ولایت رواج دارد، بلکه در سرتاسر ایران در ده کوره ها و همچنین در شهرهای بزرگ به زبان های بومی و با تغییر جزیی خوانده می شود . . . . »

ادامه دارد ...


تنظیم : بخش ادبیات تبیان

یحیی آرین پور