اطلاعات اردوی شهر ری(1)-قسمت دوم
حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، امامزاده حمزه (ع) و امامزاده طاهر(ع)
حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) فرزند عبدالله بنعلی از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی(ع) است و از این رو به ایشان حسنی میگویند. عمر پر برکت او معاصر با چهار امام شیعه "امام رضا(ع)، امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) میباشد.
ایشان در نزد ائمه دارای مقام والایی بودهاند. امام هادی(ع) در مورد زیارت ایشان میفرماید : هرکس عبدالعظیم حسنی(ع) را در ری زیارت کند گویی امام حسین(ع) را در کربلا زیارت کرده است.
ایشان در زمان عباسیان بسیار مورد ظلم و ستم آنها قرار میگرفت بنابراین با اجازه امام هادی(ع) از مدینه بیرون آمد و شهر به شهر میگشت تا به ری رسید. شهر ری به دلیل حضور مسلمانان دارای شرایط خوبی برای ترویج اسلام شیعی بود لذا ایشان ری را برای سکونت انتخاب کردند و به صورت پنهان و آرام شروع به ترویج اسلام نمودند.
ارجاع مسلمین به ایشان از طرف ائمه(ع) مورد اعتماد بودن ایشان را میرساند و تمرینی برای مراجعه به علما در زمان غیبت کبری بوده است.
روزهای پایانی عمر پربركت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت در آستانه محرومیّت از وجود پر بركت این سیّد كریم قرارگرفته بودند، اندوه مصیبت های پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاكمیت عبّاسیان برایش دردی جانكاه و مضاعف بود؛ در همان روزها یك رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم كرد: یكی از شیعیان پاكدل ری، شبی درخواب حضرت رسول صلّی الله علیه وآله وسلّم را در خواب دید. حضرت پیامبر اكرم(ص) به او فرمود: فردا یكی از فرزندانم در محلّه سكّه المولی چشم از جهان فرو میبندد، شیعیان او را بردوش گهرفته به باغ عبدالجبّار میبرند و نزدیك درخت سیب به خاك میسپارند.
سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یكی از فرزندان پیامبر(ص) را نصیب خویش سازد، عبدالجبّار كه خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینكه در این افتخار، بهرهای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف كرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند.
امامزاده حمزه(ع) نیز برادر امام رضا و از فرزندان موسی بن جعفر است.
امامزده طاهر(ع) نیز از نوادگان امام سجاد است.
از کرامات حضرت عبدالعظیم علیه السلام
هدیه سیّدالكریم علیه السّلام
یكی از علمای بزرگ پس از آنكه مقطعی از درسش را در نجف به پایان میبرد به تهران میآید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم میگردد. دختری معرّفی میشود و به خواستگاری میروند، مسایل مطابق سلیقه طرفین طی میشود. جز اینكه پدر دختر شرطی را برای داماد مطرح میكند، تا پس از تحقّق آن دختر به خانه بخت برود. شرط پدر دختر تهیّه این اقلام بود:
یك جفت گوشواره، 4 عدد النگو، 2 عدد پیراهن، 2 قواره چادری و 2 جفت كفش.
اگر چه درخواست خانواده عروس چندان سخت و چشمگیر نبود لكن برای آن عالم بزرگوار تهیّه همین قدر هم مقدور نبود. ایشان نا امید از انجام شرط عازم قم میشود. امّا قبل از حركت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیهالسّلام در شهر ری توقّف میكند. آن عالم بزرگوار قبل از آنكه به حرم مشرّف شود دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان میایستد. تمام حواسش به شرطی است كه از عهده انجام آن برنیامده است.
در این لحظه كاملاً متوجّه آن حضرت میشود و مشكل را با آن وجود مقدّس در میان میگذارد. در حالتی دل شكسته زار زار میگرید و برای آنكه كسی متوّجه نشود عبایش را روی صورتش میگیرد. چند لحظه بعد كسی دست روی شانهاش میگذارد و آرام به گوشش میخواند: كه آقا بستهتان را بردارید تا خدای نكرده كسی آن را نبرد! و ایشان ناراحت از اینكه او را از چنین حالی بیرون آوردهاند، مكثی میكند و بعد چشم میاندازد بستهای جلوی پایش افتاده است! ابتدا اعتنا نمیكند امّا بلافاصله طنین صدایی كه لحظاتی قبل او را متوجّه این بسته كرده بود در ذهنش مینشیند. نگاه جستجوگرش كسی را نمییابد. بسته را میگشاید. درون بسته این اشیاء به طور مرتّب چیده شده بود:
2 جفت كفش زنانه، 2 قواره چادری، 2 عدد پیراهن، 4 عدد النگوی طلا و یك جفت گوشواره.
مرکز یادگیری سایت تبیان - نویسندگان: نسرین علی فرد – محسن تقوی پور
تنظیم: مریم فروزان کیا