تبیان، دستیار زندگی
ناگهان وی بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیة سر به شدت مجروح شد و در حالی که در خون خود میغلتید ، اذان را قطع نکرد و در هنگام سر دادن آوای «أشهدأن علیاً ولی الله» به فیض عظمای شهادت نائل گردید .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طلبه شهید سیدابراهیم حسینی
سید ابراهیم حسینی

ناگهان وی بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیة سر به شدت مجروح شد و در حالی که در خون خود میغلتید ، اذان را قطع نکرد و در هنگام سر دادن آوای «أشهدأن علیاً ولی الله» به فیض عظمای شهادت نائل گردید .

بازای، ای نسیم سحر! و ما را میهمان منزل دوست کن، و درکنار آرامگاه شهید عشق، بنشان تا از شراب حضورش سیراب شویم. وای پروانة سوخته در آتش جنون! این دل غمزده را ناامید از سابقة لطف ازلیت مکن . مسافر دریا بودی و سوار بر موج بلند ایثار، در آن سوی آبی آسمان ، و می دانستی   آن را که نشانی از خون بر تن خاک آلود نباشد، در حریم محبوب راه نخواهند داد.دست و پا زدن در خون ، گذرنامة شما شد تا به عالم قدس پرواز کنید .

سید رضا بندة برگزیدة خدا ،میثاق الهی خویش را در تکاپو برای تداوم حیات الهی خویش در رضای خدا میدانست و به کار و تلاش در مزرعه می پرداخت . خداوند به پاس صداقت بندگیاش به او فرزندی عنایت کرد تا یادگار شجرة طوبی شود . فرزندش به سال  46 در روستای «نوکنده»بندرگز دیده به جهان گشود.نامش را ابراهیم نهاد و آنگاه به عشق آوای دلنشین توحید در گوشش زمزمه کرد . او دوران ابتدایی رادرمدرسة«شهید حاج یوسف نظری»(طبری سابق)گذراند.سپس به مدرسة«محمّد قاسم ریاحی» رفت و دوران پر خاطرة نوجوانی را در آنجا سپری نمود. روزهای طوفان ستم،در شبانگاه حکومت شاهنشاهی، ترس و وحشت را در دل مردم می افکند و سیّد ابراهیم همپای ملّت غیور ایران ،چون سروی سرافراز قد علم کرد و هویت پوشالی رژیم شاهنشاهی را به همگان نشان داد.

و سرانجام به پاس ایثار آلاله ها ، خورشید انقلاب در 22 بهمن طلوع کرد .آنگاه که ابرهة زمان با پیله ای فولادی آمده بودند تا کعبة آمال مستضعفین و محرومین را ویران کنند، ابراهیم در بسیج ثبت نام کرد تا همانند ابابیل های الهی، خشم و نفرت خود را با سلاح ایمان برسر رژیم بعثی فرو ریزد.

او 36 ماه در جبهه مردانه جنگید و در کنار جنگ درمدرسة علمیة«امام محمّد باقر (ع)» بندرگز ثبت نام کرده ،از محضر استاد«حاج هادی ربّانی» کسب فیض نمود.چون از شاگردان ممتاز بود به حوزة علمیة مشهد معرفی شد و در آن دیار مقدس ادامة تحصیل داد.و بالأخره در 17 / 2 / 65 به عنوان تخریبچی به جبهه اعزام شد. تخریبچیان، ایثارگرانی بودندکه بدنهایشان را فرش راه مجاهدین خدا کردند و وی بخت خویش را در آذرخش پر نور شهادت میدید و در هنگامة اذان، این آواز بلند توحید، بر اثر اصابت گلوله تا اوج آسمانها پرواز کرد و در تاریخ 8 / 12 / 65 شلمچه را با خون سرخ خویش ، رنگین نمود . پیکر مقدسش در«امامزاده حبیب الله» به خاک سپرده شد تا مزارش، دارالشفای عارفان و بوسهگاه ملائک گردد . «نام و یادش تا ابد ، شمع محفل عاشقان کوی یار باد

خاطرهای

پدر شهید: در زمان انقلاب و روزهای پس از پیروزی ، ما برنامة گشتزنی داشتیم . بدین ترتیب که به صورت نوبتی و در گروههای چند نفره در خیابانها نگاهبانی میدادیم تا مبادا از سوی منافقین و طرفداران رژیم شاه سابق خطری متوجه مردم شود . یک شب از همین شبها موقع گشتزنی دیدم که از ابراهیم خبری نیست . دوستانش محدودة منزل تا بازار را جستجو کردند ولی باز هم او را نیافتند . پس از مدتی برگشت و وقتی از او پرسیدیم کجا بوده ؟ چیزی نگفت . فردا شب تعدادی از بچهها او را تعقیب کردند تا سر از کارش درآورند . جستجوی آنها سرانجام به مسجد انجامید . ابراهیم هرشب دور از چشم همه برای خواندن نماز شب به مسجد میرفت . «پدر شهید»

 «اذانی ناتمام»

 هم رزم شهید: در شلمچه به هنگام اذان ، مهیّای اقامة نماز بودیم . من وضو میگرفتم و سید ابراهیم اذان میگفت . ناگهان وی بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیة سر به شدت مجروح شد و در حالی که در خون خود میغلتید ، اذان را قطع نکرد و در هنگام سر دادن آوای «أشهدأن علیاً ولی الله» به فیض عظمای شهادت نائل گردید .

گلبرگ هایی از وصیت نامه

برای این حقیر بسی مایه خوشحالی و سرافرازی است که شغل مقدس طلبگی را انتخاب کردم و در این راه توانستم راهی جبهه های نبرد شوم و بعنوان سربازی کوچک برای اسلام و انقلاب باشم.

ای زنان ایرانی! ای کسانی که فرزندان خود را این چنین تربیت کرده و می کنید و با قلبی پاک و مملو از ایمان آنها را روانه جبهه ها میکنید و با شهادتشان افتخار میکنید! بر شماست حفظ حجاب، حجاب شما مشت محکمی است بر دهان یاوه گویان شرق و غرب و منافقان داخلی، این را بدانید که حجاب شما کوبندهتر از سلاح آتشین فرزندانتان در جبهه ها است.


فرآوری حسن رضایی گروه حوزه علمیه

برگرفته از پرونده شهید در ستاد کنگره شهدای روحانی