زندگی نامه علامه شهید سید اسماعیل بلخی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علامه شهید سید اسماعیل بلخی (قسمت اول)

9d

سید اسماعیل بلخی در قریه «سرپل بلخاب» استان «جوزجان» افغانستان در یک خانواده روحانی زاده شد. برخی ولادت ایشان را در سال سال 1295ش و برخی 1299ش گفته¬اند. بلخاب سرزمینی خوش آب و هوا و کوهستانی است که در قسمت جنوبی استان «مزار شریف» و در مسیر رودخانه «بلخ آب» قرار گرفته است که از «بامیان» سرچشمه می گیرد. این خطه از دیرباز مرکز تشیع و پایگاه ستارگان علم و ادب بوده و امروز پس از گذشت قرنها، ستارگانش چشم و چراغ ملت مسلمان به حساب می آیند.

 

فرزانگان بلخاب

بلخاب تا قبل از ورود «میر سید علی» فرزند «میر سید جلال الدین بخارایی» شهرت چندانی نداشت؛ ولی بعد از سال 810 ق. با ورود این عالم و دانشمند زبردست، نام و آوازه این دره گمنام از «سمرقند» تا «هرات» پیچید. بدین مناسبت، کاروانهایی از عالمان و دولتمردان به قصد زیارت و دیدار این عارف وارسته وارد بلخاب شدند؛ تا جایی که «شاهرخ» به این شخصیت علاقه مند شد و چندین بار وی را از بلخاب به مرکز حکومت خراسان یعنی «هرات» دعوت نمود و دخترش را به عقد او درآورد و در آخرین سفر «میرسیدعلی» در حالی که «شاهرخ» در «شهر ری» دار فانی را وداع گفته بود، بر طبق وصیتش جنازه او را به هرات بردند و بر طبق وصیتش جنازه او را به هرات حمل نمودند و میرسیدعلی ولی بر او نماز خواند!

بلخاب از دیر زمان با حوزه های بزرگ شیعه در نجف، مشهد و قم در تماس ‍ بوده و در دشوارترین ایام این قافله از حرکت نیفتاد. بر همین اساس است که مدارس و روحانیت بلخاب از سایر مناطق شیعه نشین پیشگام است و بیشترین طلاب از این منطقه بوده اند.

در این بخش بیش از سی هزار نفر شیعه مؤمن و غیرت مند زندگی می کنند و بیش از دهها حسینیه و مسجد وجود دارد و تا قبل از انقلاب، بزرگترین پایگاه فرهنگی مردم شمال افغانستان به حساب می آمد.

 

برخی از بزرگان بلخاب:

 مرحوم آیت الله میرسید مسعود مغزار (ره)

 مرحوم آیت الله میرسید حسین عالم (ره)

 آیت الله میرسید حیدر نجفی (ره) از شاگردان آخوند خراسانی (ره)

 مرحوم آیت الله حاج میر سید محمد دهنه (ره) معروف به آقای کلان (از عرفای برجسته آن دیار)

مرحوم آیت الله حاج میرسید محمد عادل (ره )

 حجت الاسلام سیدحیدر نجفی دهنه (ره)

 مرحوم سید اصغر امینی (ره)

 مرحوم سید علی نجفی تل عاشقان (ره)

 شیخ عیسی عبقری (ره )

 حاج سید محمد حسن عالمی (ره)

این بزرگواران افرادی وابسته و عاشق مکتب اهل بیت و خادم مردم بودند که امروز پس از سالها هنوز هم مردم از کردار و رفتار نیکوی آنان یاد می کنند.

بلخاب از دیر زمان با حوزه های بزرگ شیعه در نجف، مشهد و قم در تماس ‍ بوده و در دشوارترین ایام این قافله از حرکت نیفتاد. بر همین اساس است که مدارس و روحانیت بلخاب از سایر مناطق شیعه نشین پیشگام است و بیشترین طلاب از این منطقه بوده اند.

 

مهاجران بلخ

به گفتۀ پدر خردمند و بزرگوارشان، حجت الاسلام «سید محمد آقا» (ره)، سید اسماعیل و برادرش سید ابراهیم، از آغاز سخن گفتن، چنان بوده اند که گویی سالها در این سرای زیسته و درس خوانده اند؛ بنابراین بوده است پدر با درایت، همراه  فرزندان راهی مشهد مقدس می شود تا پسرانش در حوزۀ علمیه، علم بیاموزند.

سید اسماعیل همراه پدر و برادر، پس از فوت مادر خود (بی بی هاجر)، آهنگ دیار خراسان کرد و زیارت خورشید مشرق زمین نمود؛ پس از مدتها پیاده روی و مواجهه با هزاران خطر از مسیر بلخ، فاریاب و هرات وارد مشهد مقدس گردید. در آغازین روزهای سال 1307 خورشیدی بود که سید اسماعیل که دوازدهمین بهار عمر خود را سپری می کرد وارد سرزمین مقدس «توس» گردید. برخی نیز سال ورود ایشان را 1304 شمسی گفته اند.

آقا سید اسماعیل تا قبل از هفت سالگی قرآن را آموخته و با زبان فارسی آشنایی پیدا کرده بود؛ استعداد و حافظه ای عجیب داشت و از ذوق سرشار و طبع بلندی برخوردار بود؛ از همان آغاز کودکی و سنین نوجوانی در مراسم محرم مرثیه می خواند و برای کودکان سخن از کربلا و قیام امام حسین علیه السلام و شجاعت یاران ایشان می گفت.

 

از همان آغاز کودکی و سنین نوجوانی در مراسم محرم مرثیه می خواند و برای کودکان سخن از کربلا و قیام امام حسین علیه السلام و شجاعت یاران ایشان می گفت.

 

در حریم توس

او و برادر بزرگش «سید ابراهیم» پس از ورود به مشهد رضوی در مدرسه «بالا سر» حرم حجره گرفتند و دروس حوزوی را آغاز نمودند و در اندک زمانی این دو طلبه مهاجر، کتب مقدماتی را به اتمام رساندند و در میان طلاب از چهره های برجسته و پر استعداد شناخته شدند. ولی دیری نگذشت که سید اسماعیل جوان با مرگ برادر جوانش کوهی از درد و اندوه را بر خود احساس نمود.

در حوزه علمیه مشهد، علمای  بزرگ مرتبه را شیفتۀ خود کرده و «ادیب نیشابوری» را عاشق سؤالات عمیقش نموده بود. در مدتی کوتاه از علوم قرآنی، نهج البلاغه، حکمت، ادب، عرفان و سیاست، چیزها آموخت که دیگران  طی سالها می آموزند. مطالب علمی، از علوم  دینی گرفته تا علوم سماوی که پیوسته  در سخنرانی ها  و اشعار سید بلخی (ره) به چشم  می خورد، خود دلیلی بر این مدعاست. به عنوان نمونه، در یکی از سخنرانی هایش درباره  «ترکیب» از دیدگاه علم و قرآن سخن می گوید و پس از آن که نظر انیشتن را در بارۀ  «ذره» بیان می کند، به آیۀ  شریفۀ «سُبحانَ الّذی خَلَقَ الاَزواجَ کُلها ، مِمّا تُنبِتُ الاَرض وَ مِن اَنفُسهُم وَ مِمّا لا یَعلَمون» می پردازد و با دلایل مبرهن، به بیان دیدگاه  قرآن درباره «ترکیب» بیان می پردازد.

9d

سید اسماعیل طلبه ای وارسته و بی آلایش و محبوب همگان بود و در گیر کفش و کلاه نبود و با کهنه ترین عبا و عمامه می ساخت و به خوراکی اندک قناعت می کرد. با این حال، سخاوتی بلند داشت و تا آخر عمرش برای خود نیاندوخت و هیچ گاه کیسه و جیبی برای نگهداری پول درست نکرد، مقدار شهریه و در آمدی را که داشت، میان عمامه می گذاشت و این سیره را تا آخر عمرش مراعات می کرد.

او همیشه در جمع طلاب مشهد سخن تازه داشت و در همان آغازین روزهای ورودش به حوزه، دم از آزادی ، استقلال و نبرد با استعمار می زد. در ایام تبلیغی در محله های «حسن بلبل»، «فریمان»، «سیاه کوه شاوان» و «سر چشمه برشک» مشهد و حوالی آن منبر می رفت. او از نفوذ کلام و صراحت لهجه بر خوردار بود و سخنش بس گیرا و مطالبش بس شیرین و جذاب جلوه می کرد؛ تا جایی که وی لقب سید اسماعیل واعظ به خود گرفت.

در اکثر محافل، او سخن می گفت و بیشتر اوقات، همراه «شیخ غلامرضا طبسی واعظ» منبر می رفت و از تجربیات این خطیب ورزیده بهره می گرفت.

 

در تجمع و اعتراض از طرح کشف حجاب رضا خان، جزء سخنرانان مسجد گوهر شاد انتخاب شده و با «شیخ بهلول» (ره) همنوا می گرد؛ وی در قیام خونین 1314 مردم مشهد حاضر بود و سهمی عمده داشت و آن روزگار شوم و خونین ملت ایران را درک کرد.

مبارزه با دشمنان اسلام

آقا سید اسماعیل، در طول دوران طلبگی اش هیچگاه از آنچه در جهان اسلام می گذشت غافل نبود. ریز بین و کنجکاو بود. روزگاری که سایه استعمار پیر، همه جا را فراگرفته بود و در ایران آن روز به خوبی جای پای غرب و فرهنگ غرب مشاهده می شد، آگاهانه اوضاع را تحلیل می نمود و تاریخ ملت ها و نهضت های اسلامی را مطالعه می کرد. شعور سیاسی و اندیشه مکتبی فوق العاده داشت و در همان سال های اول، فعالیتهای ضد استعماری خود را آغاز نمود.

سید بلخی در پانزدهمین سال عمرش مصمم می شود تا از هم  کیشانش که در زندان های شوروی سابق، محبوس بودند، خبر گیرد و به اندازۀ  توان  یاریشان کند؛ با چند طلبۀ جوان دیگر، راهی آن دیار می شود و به دلیل محیط   خفقان و استبدادی آن زمان، در قفقاز دستگیر شده و به گفتۀ خودشان، سه شبانه روز تا کمر در آب زندانی و سپس به ایران فرستاده می شوند.

در همان سن است که در تجمع و اعتراض از طرح کشف حجاب رضا خان، جزء سخنرانان مسجد گوهر شاد انتخاب شده و با «شیخ بهلول» (ره) همنوا می گرد؛ وی در قیام خونین 1314 مردم مشهد حاضر بود و سهمی عمده داشت و آن روزگار شوم و خونین ملت ایران را درک کرد.

9d

بازگشت به وطن

آقا سید اسماعیل در رمضان 1315 ش. پس از هشت سال تحصیل در حوزه خراسان، همراه پدر پیر خود، به وطن مراجعت نمود. علامه سید اسماعیل را جمع انبوهی از مسؤولان و طلاب حوزه مشهد تا مرز «اسلام قلعه» بدرقه نمودند. در آن سوی مرز غوغای عجیبی بود، روزهاست که مردم هرات در آفتاب گرم به امید دیدار سیمای پر فروغ پیشوای خود نشسته اند؛ ساعاتی به صبح صادق نمانده بود که با ورود ماشین حامل علامه بلخی، یاران با صدای تکبیر به استقبال آفتاب رفتند.

 

در هرات

سید اسماعیل پس از ورود به هرات در «تکیۀ  میرزا خان» مسکن گزید و قیام علیه بیداد و استبداد «ظاهرخان» را از همین نقطه آغاز نمود.

سید اسماعیل جوان، به بودن در هرات اکتفا نمی کند و عازم شمال کشور می شود، سپس به کابل و قندهار سفر کرده به هرات باز می گردد. او با برداشتن هر گام  دهها یار و شیفته پیدا کرده، عملاً در راه تشویق مردمش به طرف احکام و دستورات اسلامی گام بر می دارد. همچنین جهت شکل دادن به فعالیتها، تصمیم به تأسیس تشکلی به نام «حزب ارشاد» می گیرد و طی دو ماه، نزدیک به 2500 نفر را جذب می نماید.

 

9d

او با ایجاد اولین هسته مقاومت در مجتمع اسلام، اولین تیر را بر قلب حکومت وقت کابل نشانه رفت. با سخنرانیها و خطابه های آتشین خود در هرات، بانگ رسوایی دولت سلطنتی افغانستان را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتی و دولتمردان خائن جلب کند؛ تا حدی که قلمرو نفوذ کلام و اندیشه های الهی او در دورترین نقطه افغانستان حتی در میان جامعه تسنن، کارگر افتاد و پرده تزویر و ریاکاری که سالها نقاب خیانت و جنایت دولتمردان وقت بود، کنار زده شد. کم کم زنگ بیداری و آزادی خواهی در کوی و برزن کشور نواخته شد. دولت وقت، سید بلخی را ممنوع الخروج کرد و او تا هشت سال نتوانست از این شهر خارج شود. ولی پس از این مدت دولت مجبور شد اجازه مسافرت به وی بدهد.

 

آهنگ دیار بلخ

پس از هشت سال اقامت در هرات، عوامل بیداد و ستم را بر آن داشت تا او را به «مزار شریف» تبعید کنند. در کمتر از چهار سالی در این سرزمین به سر برد، اولابه ارشاد و تبلیغ اسلام پرداخت؛ از جمله این که در بلخ و روستا های اطراف آن به همراه «شیخ محمد تقی بهول» به تبلیغ پرداخت. سید بلخی علاوه بر ارشاد و تبلیغ، تشکیلات «مجتمع اسلامی» را با همکاری «سید حیدر شاه قطب»، به منظور بر پایی حکومت اسلامی سر و سامان بخشید و افرادی را در ولایات شمال افغانستان به عنوان مسؤول و معاون کمیته ایالتی معرفی کرد؛ به عنوان نمونه، مسؤولان کمیته ولایتی «مزار»، حاج محمد رضا، عبدالقادر، عبدالرشید و محمد نعیم خان بودند که هر یک از بزرگان شهر و مسؤولان مراکز دولتی به حساب می آمدند. رجال و شخصیتهای دولتی از سایر ولایات به قصد دیدار علامه بلخی، وارد این شهر می شدند و بزرگانی از مردم کابل و سیاستمداران پایتخت، روابط خوبی با سید اسماعیل داشتند.

با سخنرانیها و خطابه های آتشین خود، بانگ رسوایی دولت سلطنتی افغانستان را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتی و دولتمردان خائن جلب کند؛ تا حدی که قلمرو نفوذ کلام و اندیشه های الهی او در دورترین نقطه افغانستان حتی در میان جامعه تسنن، کارگر افتاد و پرده تزویر و ریاکاری که سالها نقاب خیانت و جنایت دولتمردان وقت بود، کنار زده شد

کابل بر بال ملائک

علامه بلخی سال 1327ش . بنا به دعوت جمعی از اهالی کابل وارد این شهر شد؛ همچنین گفته شده، سید اسماعیل به علت فعالیت علیه نظام شاهی، به کابل تبعید شد تا بتوانند او را مستقیماً تحت کنترل خودشان قرار دهند. با آمدن وی، کابل پر از شور و هیجان گردید فضای تاریک شهر رو به روشنایی و امید رفت و شیعیان جان تازه ای گرفتند. زمزمه و نفس گرم و حلاوت کلام سید بلخی، شهر را نور باران کرده بود؛ طنین فریاد کوبنده علامه بلخی بر کوچه پس کوچه های شهر شنیده می شد و زنگ کوچ ظلمت و تباهی از سرزمین شیران، در بناگوش کاخ سلطه به صدا درآمده بود.

 

نمونه ای از اشعار علامه سید اسماعیل بلخی

 

علی علیه السلام

هست به ما مرشد و مولا علی
رهبر کل شد به تولی علی
در رگ ما جوهر خون مهر اوست
می شنوم از همه اعضا علی

 

قرن ها باید...

قرنها باید که تا یک عده سنگ در زیر خاک
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
عمرها باید که تا یک مجتهد آید پدید
مجلسی از اصفهان یا مرتضی فخر زمن
ماهها باید که تا یک مشت پشم

زاهدی را خرقه گردد یا شهیدی را کفن

 

 

قسمت دوم این زندگی نامه را در اینجا ببینید

 


تنظیم و فرآوری: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان


منابع:

hawzah.net نوشته سید حسن احمدی نژاد

balchi313.blogfa.com

balkhi110.epage.ir

bsharat.com