آیت الله سید حسین بدلا
زندگی نامه
آيتاللَّه سيد حسين بدلا در سال 1286ش (1326ق) در قم به دنيا آمد،آیتالله سید حسین بدلا از درختان کهنسال حوزه علمیه قم است که قبل از ورود آیتالله حائری به قم در این شهر میزیسته و روزگار دشوار رضاخانی و نیرنگهای فرزند او را بخاطر دارد. در سال 1341 قمری از تهران برای تحصیل به قم آمد. ابتدا در مدرسه رضویه مشغول به تحصیل شد که البته مدرسه رضویه فعلی ثلث آن است مابقی آن در زمان رضاخان خراب شد و جزء خیابان آذر شد مقدمات و سطح را از خدمت آقامیرزا علی حکمی و آقا سید مهدی کشفی و مرحوم آقا شیخ ابوالقاسم قمی فرا گرفت. بزرگترین استادایشان مرحوم قمی بود که سالها از محضرش بهره برد ایشان به سال1353 قمری فوت کرد و قبر شریفش بین قبر آیت الله بروجردی و آیتالله حائری قرار دارد . درس خارج را خدمت آیتالله شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه خواند. بعد هم خدمت آیتالله سید محمدتقی خونساری شرکت کرد و به ایشان علاقهمند بود. از روزی هم که آیتالله بروجردی به قم آمدند تا آخر عمر شریفشان در محضرشان بودو بهره میگرفت و افتخار شرکت در غسل دادن ایشان را نیز دارد.
متولی مدرسه رضویه مرحوم آقا شیخ مهدی بود که از شخصیتهای علمی و برجسته آن زمان بود. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم وقتی به قم آمدند ابتدا به منزل ایشان وارد شدند. در آن مدرسه من با پسر آقا شیخ مهدی، علیاکبر حکمیزاده همحجره بودند، این آشنایی موجب شد که با کمک آقای همایون مجله همایون را در سال1313 شمسی منتشر نمایند. در آن زمان این اولین مجله دینی بود که در قم منتشر میشد البته قبل از آن مجله «دعوت اسلامی» را که آقای سید محمدتقی واحدی بدلا در کرمانشاه منتشر میکرد، به خاطر نسبتی که با هم داشتند تعدادی از آن را در قم پخش میکرد. مرکز نشر مجله همایون همان مدرسه رضویه بود که یک اطاق را با میز و چند صندلی به آن اختصاص داده شده بود. صاحب امتیاز مجله هم حکمیزاده بود. البته مزاحمتها و مخالفتهایی هم با مجله بود، ولی چون پشتوانه آن پسر آقا شیخ مهدی بود، کمتر توانست مؤثر باشد. متاسفانه حکمیزاده با همه تقدسی که داشت تحت تاثیر افکار «کسروی» قرار گرفت و منحرف شد و کتاب «اسرار هزار ساله» را نوشت که امام(ره) به رد آن، کتاب «کشفالاسرار» را نوشتند. به همین جهت آن مجله بیش از 12 شماره مدت یک سال نتوانست دوام پیدا کند آقای همایون هم که مسؤول امور مالی مجله بود توان اقتصادی برای نشر مجله را نداشت و مجله خود به خود تعطیل شد.
شرکت در نماز باران آیتالله سید محمدتقی خونساری از زبان استاد
پس از جنگ جهانی دوم خشکسالی شدید آمد. کار بر مردم سختشد، باران رحمتی نازل نمیشد خواص از آیتالله سید محمدتقی خونساری خواستند نماز طلب باران بخوانند. ایشان هم پذیرفتند، فرمودند: سه روز روزه بگیرند و روز سوم، که جمعه است، برای طلب باران از شهر خارج میشویم. این جا هم، زبان به اعتراض گشودند و برخی از افراد ضعیفالایمان قضیه را به تمسخر و استهزاء گرفتند. عدهای میگفتند: خواندن نماز استسقاء مستحب است، ولی اگر باران نیاید، آبروی دین و شریعت میرود. ایشان، جواب میفرمودند: در این که این عمل مستحب است، کسی تردید ندارد و در این که جزء شریعت نیز هست تردیدی نیست; بنابراین وظیفه ما، به فرموده شرع اقامه این نماز است. این مربوط به ما است. اما این که باران بیاید یا نیاید، این به ما مربوط نیست، صاحب شریعتبهتر از من و شما آبروی دینش را حفظ میکند. این چنین از روی ایمان و پایبندی به دستورات شرع حتی مستحبات آن سخن میگفتند. طبق قرار روز جمعه، برای نماز استسقاء به طرف خاکفرج، حرکت کردند عده زیادی از مردم، علما و طلاب به دنبال ایشان در حرکتبودند حتی افرادی که سست عقیده بودند و مسخره میکردند نیز آمده بودند. نماز برگزار شد، ولی آن روز باران نیامد. ایشان ناامید نشده به اطرافیان و شاگردان خود فرمودند: فردا را نیز روزه بگیرند، مجددا نماز را برگزار میکنیم. روز شنبه با عدهای کمتر که بیشتر آنان از شاگردان و ارادتمندان ایشان بودند برای نماز آمدیم، نماز برگزار شد. پس از برگزاری نماز چنان بارانی آمد که اعثشگفتی دوست و دشمن شد. و شاید مرتبه اول که باران نیامد به خاطر وجود افراد بیایمان و فاسقی بود که به همراه جمعیت آمده بودند، و این که ایشان چنان مصمم به ادامه آن در روز بعد بود این واقعیت را درک کرده بود.
کرامتی گفتنی از حضرت معصومه(س) به نقل از استاد
گفتنیها و شنیدنیها بسیار است یکی مربوط به زمان قحطی و ایام کودکیم میشود یادم هست قحطی آن چنان شدید بود که روزانه عده بسیاری از گرسنگی میمردند به طوری که به دفن و کفن آنان نمیرسیدند لذا در زیر قبرستان علی بنجعفر سردابهایی میکندند و به صورت گروهی دفن میکردند در این ایام روزی از شدت گرسنگی با مادرم از خانه بیرون آمدیم و برای تهیه غذا به کریمه اهل بیت سلام الله علیها پناه آوردیمدر بین راه که میآمدیم قدری اسفناج پیدا کردیم و مادرم ما را برد آنجایی که الآن مسجد بالا سر شده داشتیم از اسفناج برای سد جوع استفاده میکردیم در همین بین شخصی آمد بدون هیچ مقدمهای مقداری پول به ما داد، که در آن زمان پول بسیاری بود و در آن شرایط سخت جز عنایتحضرت معصومه(س) چیزینبود.
مورد دیگر مربوط به زمانی است که در مدرسه «دارالشفا» حجره داشتم. مدرسه دارالشفاء آن موقع یک طبقه بود مدرسی در وسط و هشت اطاق در یک طرف و هشت اطاق هم در طرف دیگر و حوضی هم در وسط حیاط مدرسه قرار داشت و هم سطح کف مدرسه. حجره شماره 8 حجره من بود و حجره امام خمینی شماره7 بود که در همان مدرس هم تدریس میکرد. ضمنا مدرسه دارالشفا راه رفت و آمد زائران به حرم مطهر نیز بود سحرها که درب مدرسه باز میشد زائران حضرت معصومه برای رفتن به حرم از داخل مدرسه میرفتند. شبی از شبها بدون اینکه وقتبیدار شدنم باشد از خواب بیدار شدم از قضا یکی دیگر از دوستان هم بر خلاف معمول شبهای دیگر بیدار شده بود.
داشتیم با هم احوالپرسی میکردیم متوجه صدایی از داخل حوض آب شدیم. به سمتحوض رفتیم دیدیم یکی از زائران حضرت معصومه به هنگام تشرف به حرم به خاطر ناآشنایی به راه در داخل حوض افتاده و حوض هم عمق زیاد داشت که اگر آن شب ما به داد او نرسیده بودیم حتما غرق میشد. خلاصه توانستیم به کمک دیگر زائران او را نجات دهیم. اینجا بود که متوجه شدیم سر اینکه ما دو نفر همزمان با هم امشب بر خلاف وقت معمول شبهای دیگر بیدار شدیم این بوده است که این زائر حضرت معصومه را نجات دهیم.
که خود آن خانم هم گفته برای نجاتم من هم متوسل به حضرت معصومه شدم.
رحلت
آيتاللَّه بدلا سرانجام در شب 16 شهريور 1382ش (9 رجب 1424ق) در 96 سالگي درگذشت و در حرم حضرت معصومه مدفون گرديد.
منبع: سایت حوزه نت
تهیه و تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه