تبیان، دستیار زندگی
در این دوران, شرایط ویژه اى براى حضور مراجع و فقهاى اسلام در امور سیاسى و اجتماعى, به وجود آمده بود, از سویى اندیشه نیابت عامه فقیه ونقش مجتهدین در مسأله رهبرى و حكومت مطرح گردید كه به فقیه اجازه مى داد مستقیماً و با پشتوانه و پشتگرمى مردم, تدبیر امور را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ورود مرجعيت در سياست
h1h/ e1,9j* /1 3j'3*

قسمت اول:(سياست و مرجعيت )

قسمت دوم:(زمان و مكان در سیاست دینی)

قسمت سوم:(مرجعیت سیاسی علمای شیعه)

در قرن دهم, فقيه فرزانه و وارسته اى قدم در عرصه فقاهت و سياست نهاد كه بعدها به (شهيد ثانى) معروف گرديد. وى زين الدين بن على ابن احمد عاملى, از نوابع نامى و مفاخر فقها و مراجع عالم تشيع بود.

دوران مرجعيت اين فقيه نستوه, مصادف بوده است با جنگهاى دولت عثمانى, دولت صفوى در عهد شاه طهماسب. در نقاطى كه حكومت عثمانى سيطره داشت, جاسوسهاى دولتى, مردم را مى پاييدند و جريانهاى سياسى و اجتماعى را زير نظر داشتند. در چنين جوّى, شيعه, به خاطر سابقه مبارزاتى, بيش از هر گوره ديگرى تحت مراقبت بود. وجود فقيهى نامور و مسلط بر مذاهب پنجگانه و اقبال و استقبال پرشور مردم از وى, براى حكومتگران ناخوشايند بود.

از اين روى فشارها و مراقبتها درباره وى, روز به روز افزايش مى يافت. بالآخره, او, كه رأس و عضو حياتى حركتهاى شيعى شناخته مى شد, از دشنه زهرآلود كينه توزان عثمانى در امان نماند و بعد از مدتى زندگى مخفيانه, دستگير و به دستور پادشاه عثمانى به شهادت رسيد.1

روشن است, در مقطعى چنين هراس انگيز, حفاظت از هويت تشيع و مكتب اهل بيت(ع) در رأس مسائل سياسى و اجتماعى قرار دارد و استقامت اين فقيه بزرگوار, در برابر دستگاه ستم پيشه و دفاع از حريم تشيع و رواج انديشه ناب محمدى, حركتى است عميقاً, سياسى.

دوران صفويان

عثمانيان از سال 699 هـ . ق. تا 1342هـ . ق. حدود شش قرن, حكومت كردند. اينان, نخست به صورت حكومت محلى در قسمتى از روم شرقى پديد آمدند و به تدريج تمام روم شرقى و بخش اعظمى از ممالك اروپا را به زير سلطه خود در آوردند و امپراطورى عظيم عثمانى را پى افكندند در حلول اين شش قرن تعصب و خشونت سنّى گرايى به اوج رسيد.

در اين ميان, تنها ايران شيعى بود كه مانع بزرگى براى امپراطورى عثمانى به شمار مى آمد. اين كشور, توانست همچون جزيره اى در اقيانوس متلاطم امپراطورى عثمانى, از خطرات مصون و محفوظ بماند. اين وضعيّت در جهان اسلام ادامه داشت تا اين كه كم كم زمينه هايى آماده شد و نهضت قزلباش با مايه تشيع, صفويه را به قدرت رساند.2

صفويان, از 709هـ. ق. تا 1148 هـ .ق. حكومت كردند. پس از تأسيس سلسله صفويان, شرايط به سود شيعه تغيير يافت.

حكومتگران, چون در محاصره جدى دشمن بودند, خود را ناگزير ديدند, از اقيانوس عظيم تشيّع و از شيعيان غيور, كه ساليان سال, سنيان حاكم, به آنان ظلم كرده بودند, بهره ببرند و به عالمان شيعى نزديك بشوند و از آنان در راه تقويت بنيّه ملّى و مقاومت در برابر دشمن, كمك بگيرند. از اين روى هم به مذهب تشيّع بهاى بسيار مى دادند و هم به عالمان شيعه, ميدان عمل.

شرايط, مناسب شد و عالمان شيعى به نشر و ترويج شيعه پرداختند و شيعه به شكل مذهب رسمى در ايران جلوه گر شد.

ميزان دخالت مرجعيت در سياست, در اين روزگار, به خاطر شرايطى كه پيش آمده بود, بسيار بالا بود. البته اين بهره بردارى عالمان تشيّع, از وضعيّتى كه به وجود آمده بود, هيچ گاه به معناى توجيه مفاسد و مظالم آنان نبود. بلكه مى بينيم در همين برهه, كه شاهان صفوى خود را اسلام پناه مى خواندند و روى خوش به تشيّع نشان مى دادند, عالمان و فقيهان از خرده گيرى و انتقاد و امر به معروف و نهى از منكر باز نايستاده و به وظيفه خود عمل مى كردند.

كسانى كه خواسته اند بهره بردارى عالمان را از شرايط موجود, كه قهراً يكسوى ارتباطات و رفت و آمدها و... هم در پى دارد, حمل وابستگى عالمان به دربارها كنند, تحليل درستى از قضايا ندارند. زيرا هدف از حرمت نهادن عالمان به امراى وقت, حفظ قدرت و هويت تشيع در برابر دشمن لجوج و متعصب بوده است.3

امام خمينى در اين باره مى فرمايد:

(به صرف اين ارتباط نمى شود آنان را دربارى پنداشت; زيرا آنان براى مصالح مهمترى وارد آن دستگاه شدند).4

به هر حال, در اين مقطع تاريخى چهره هاى درخشان و فقيهان فرزانه اى را مى يابيم كه با حضور در صحنه هاى سياسى و استفاده از زمينه هايى كه به وجود آمده بود, وظيفه دينى و ملى خويش را به خوبى انجام دادند.

از آن جمله است نورالدين على بن حسين بن عبد العالى, كه به واسطه مقام و مكانت علمى اش او را (محقق ثانى) مى گويند. وى, تقريبا ده سال از ظهور شاه اسماعيل صفوى, بنيانگذار دولت صفويه در ايران مى گذشت كه از جبل عامل به ايران مهاجرت كرد و منشأ تحولات اساسى در مهد تشيع گرديد. كارى كه خواجه نصيرالدين طوسى در زمان هلاكو خان در ايران آغاز كرد و شاگرد بزرگش, علامه حلى, در عصر سلطان محمد خدابنده دنبال كرد, به دست تواناى محقق ثانى, در آغاز دولت صفويه و بيشتر در زمان شاه طهماسب, تثبيت و تعميق شد.

و سر انجام ايران زمين, به صورت كانون تشيع در سطح جهان در آمد. صاحب احسن التواريخ, كه از معاصرين اين فقيه بزرگوار بوده چنين نوشته است:

(بعد از خواجه نصيرالدين طوسى, هيچ كس مانند محقق ثانى, در راه اعلاء مذهب شيعه و مرام ائمه طاهرين سعى و كوشش به عمل نياورده است. وى, در جلوگيرى از فحشاء و منكرات و ريشه كن نمودن اعمال نامشروع, مانند شرابخوارى و قمار بازى و غيره و ترويج فرائض الهى و محافظت اوقات نماز جمعه وجماعات و بيان احكام نماز و روزه و تفقد از علما و دانشمندان و رواج اذان در شهرهاى ايران و قلع و قمع مفسدان و ستمگران مساعى جميله و مراقبتهاى سخت به عمل آورد.)5

وى, گذشته از تعليم و تربيت و تأسف و تصنيف, مصلحى نامى و مدبّر و سياستمدارى روشن بين بوده است. شاه طهماسب صفوى, در سال 939هـ . ق. در فرمان تاريخى خود به نام وى, همه را ملزم كرد از احكام ولايى اين فقيه تبعيّت نموده و به عزل و نصبهاى وى گردن نهند.6 اين مسأله نشان دهنده اوج دخالت اين فقيه در امور سياسى و اجتماعى مى باشد.

بعد از ورود محقق ثانى به ايران و دخالت مستقيم وى در امور سياسى و ادارى اجتماع و رواج و تقويت فرهنگ تشيع, فقها و علماى بزرگوارى از ايران و كشورهاى لبنان عراق و بحرين, كار محقق را دنبال نمودند:

شيخ عبد الصمد, پدر شيخ بهايى, شيخ بهايى, شيخ لطف اللّه ميسى, شيخ حر عاملى, و از ايران, مير داماد, صدرالمتألهين ملامحسن فيض, ملامحمد تقى مجلسى اول و فرزندش علامه مجلسى و ملاعبد اللّه شوشترى.

اينان, از چهره هاى برجسته و فقهاى وارسته اى بودند كه در دوران حكومت صفويه, با توجه به شرايط زمان و مكان, اقدام به اداى تكليف نموده و ضمن ارشاد و هدايت خلق, به نشر و تعليم و انتقال فرهنگ تشيع در سطح اجتماع و دخالت در امور سياسى و اجتماعى, دست يازيدند و دين خود را نسبت به دين خدا به نيكى ادا كردند.

دوران قاجاريان

پس از انقراض سلسله صفويه, در سال 1148هـ . ق. دوران فترت چند ساله اى پيش آمد و در سال 1193, قاجاريان به حكومت دست يافتند. اولين شاه قاجار, آقا محمد خان و دومين آن فتحلى شاه بود كه مجموعاً اين دو, پنجاه و هشت سال حكومت كردند.

در اين دوران, شرايط ويژه اى براى حضور مراجع و فقهاى اسلام در امور سياسى و اجتماعى, به وجود آمده بود, از سويى انديشه نيابت عامه فقيه ونقش مجتهدين در مسأله رهبرى و حكومت مطرح گرديد كه به فقيه اجازه مى داد مستقيماً و با پشتوانه و پشتگرمى مردم, تدبير امور را عهده دار گردد. و از سويى حكومت قاجاريان, در ديدگاه عالمان و فقيهان عصر, مشروع نبود و نمى توانست مورد تأييد قرار بگيرد.

در اين مقطع, به نگرشى بر مى خوريم كه فقيه به سلطان ولايت مى دهد تا در امور سياسى و اجتماعى دخالت كرده و به نيابت از مجتهد به رتق و فتق امور بپردازد. البته از طرز تفكر, بيش از آن كه مشروعيتى براى سلطان باشد, در حقيقت حوزه نفوذ و لايت فقيه را مى رساند كه مشروعيت سلطان نيز, در گرو تنفيذ و امضاء ولى فقيه است. از روشن ترين مصاديق اين طرز تفكر و بينش فقيه نسبت به مسائل اجرايى و سياسى و اجتماعى و حتى نظامى, اجازه اى است كه مرحوم آية اللّه العظمى شيخ جعفر كاشف الغطاء, در زمان جنگ ايران با روس, به فتحلى شاه داده است:

[در زمانى كه دشمن به كشورهاى اسلامى تجاوز كرده است] اگر امام(ع) غايب باشد يا ظاهر باشد, ولى گرفتن اذن جهاد از او ممكن نباشد, بر مجتهدان واجب است به جهاد دفاعى قيام كنند و مجتهد افضل مقدم است كه بايد خودش يا كسى كه او اذنش دهد رهبرى جنگ را به عهده گيرد و جايز نسيت كه غير مجتهد زمام جنگ را به دست گيرد و بر مردم واجب است از مجتهدى كه قيام به جهاد مى كند اطاعت كنند و مخالفت با او, مخالفت با امام است.

و اگر مجتهد وجود ندارد, يا وجود دارد, ولى دستور گرفتن از او, و رجوع به او ممكن نيست, بر افراد بصير و مدبّرى كه از دقايق سياست و رهبرى جنگ آگاهى دارند, واجب كفايى است كه قيام به جهاد دفاعى كنند و اگر نكنند, همه آنان گناهكار و مستحق عقابند و اگر فقط يك نفر هست كه قابليّت و لياقت رهبرى جنگ را دارد, بر آن يك نفر واجب عينى است كه با دشمن زشت سيرت روسيّه و غير روسيّه كه تجاوز كرده اند, بجنگد. و چون اذن گرفتن از مجتهد, با احتياط موافقتر و به رضاى خدا و تواضع و خضوع در پيشگاه پروردگار نزديكتر است, من اگر مجتهد هستم و قابليت نيابت از سادات زمان [ائمه عليهم السلام] را دارم به سلطان بن سلطان.... فتحعلى شاه... اذن مى دهم كه آنچه براى هزينه جنگ و سركوبى اهل كفر و طغيان نياز دارد از خراج و درآمد زمينهاى مفتوح العنوة ونظير آن و نيز از زكات طلا و نقره و جو و گندم و خرما و كشمش و شتر و گاو و گوسفند بگيرد و اگر اينها خرج جنگ را تأمين نكرد و راه ديگرى براى تأمين هزينه جنگ و دفع شرّ اين دشمنان شقاوتمند وجود ندارد, مجاز است از اموال مردم سرحدّات و مرز نشينان بگيرد تا از جان و ناموس آنان دفاع كند و اگر باز هم خرج جنگ تأمين نشد, از اموال مردم ديگر كه از مرز دورند به اندازه هزينه جنگ بگيرد و بر هر مسلمانى واجب است امر سلطان را [در دادن مال و اعزام نيرو] اطاعت كند.)7

اين تلقى را كه شاه نماينده مجتهد است, شاهان قاجار نيز در اوائل پذيرفته بودند و بدان افتخار مى كردند. فتحعلى شاه مى گفت:

(سلطنت ما به نيابت مجتهدين عهد و ما را به سعادت خدمت ائمه هادين مهتدين سعى و جهد است.)8

در جواب مرحوم ميرزا مهدى مجتهد براى رفع محاصره از مشهد نوشته اند كه:

فتحعلى شاه, به سيد محمد طباطبايى ارادت تمام داشت و در همه امور از وى اطاعت مى كرد.9

حجة الاسلام شفتى در اصفهان در نصب و عزل حاكمان دخالت مى كرد و شاه به او اعتناى فراوان داشت. در صدور فتوا و اجراى و ظيفه امر بمعروف و نهى از منكر, از استادش, مرحوم ميرزا ابوالقاسم قمى دست كمى نداشت. رساله اى در لزوم اجراى شريعت در دوران غيبت امام زمان نوشت و خود مستقيما اجراى حدود را به عهده گرفت.10

ملا احمد نراقى, از جمله فقيهانى بود كه در عصر فتحعلى شاه در كاشان مى زيست و حاكم و والى ستمگر و ظالم آن سامان را به خاطر ظلم و تعديش به مردم از آن ديار بيرون راند.11 از كسانى كه در آن زمان, به گونه مفصل و مستدل, ولايت فقيه را بحث كرده, همين فقيه مجاهد است كه مبانى علمى و نظرى و حوزه دخالت ولايت فقيه را به شيوه اى ابتكارى و گسترده مطرح نموده و طرح نظام امامت را در شكل ولايت فقيه, قابل اجرا و عمل دانسته است.12

(ادامه دارد)


فصلنامه حوزه -شماره 56و57

تنظیم:امید واضحی آشتیانی.حوزه علمیه تبیان


پی نوشتها:

1 . (آداب تعليم و تعلم در اسلام, سيد محمد باقر حجتى 31/ ـ 32, دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

2 . ( انقلاب اسلامى و ريشه هاى آن), عميد زنجانى 217/, نشر كتاب سياسى, وابسته به كتاب طوبى.

4 . (نهضتهاى صدساله اخير), شهيد مطهرى 20/, نشر عصر, قم.

5 . (در جستجوى راه از كلام امام), دفتر ششم, روحانيت 207/ ـ 208, امير كبير.

6 . (مفاخر اسلام),على دوانى, ج442/4, امــير كبيــر. به نقل از(احسن التواريخ), ذيل حوادث سال 93.

7 . (شهـدا الفضــيله), علامه اميـنى, ترجــمه جلال الـدين فارسى 202/.

8 . (ولايت فقيه, حكومت صالحان), صالحى نجف آبادى 296/, مؤسسه خدمات فرهنگى رسا به نقل از (كـشـف الغطاء 394/.

9 . (دين و دولت در ايران), حامد الگار, ترجمه ابوالقاسم سرّى 103/, انشارات توس.

10 . (همان مدرك), 104/.

11. (همان مدرك), 108/ ـ 111.

12 . (همان مدرك), 104/.