خرمشهر به روایت لیزر
این فیلم به مناسبتهای مختلف بعد از نماز مغرب و عشاء بر روی دیوار مسجد جامع خرمشهر در باغ موزه دفاع مقدس اکران میشود و آخرین بار روز 14 مردادماه سال جاری به مناسبت اولین مراسم تجلیل از حماسه نگاران برای خبرنگاران حوزه حماسه و دفاع مقدس به نمایش درآمد.
تا کنون با تلاش باغ موزه دفاع مقدس حدود 500 فیلم 3 تا 13 دقیقهای با موضوع دفاع مقدس تولید شده است.
این روایت بر بدنه مسجد جامع خرمشهر نقش میبندد و گویای نقش مسجد خرمشهر در روزهای تجاوز و دفاع است، نویسنده از تکرار واژه «مسجد جامع خرمشهر» در متن ناگزیر است؛ هرچند تکرارش از اهمیتش نمیکاهد؛ نویسنده از خوانندگان طلب عفو دارد.
زندگی جریان دارد
شب است و تاریک، اینجا باغ موزه دفاع مقدس تهران است. تنها روشنایی دیواره مسجدی به ابعاد واقعی مسجد جامع خرمشهر، همه خیره به دیواره مسجد، تا آثار تکنولوژی قرن را در روایت بزرگترین جنگ قرن به نظاره بنشینند.
در تمام طول پخش فیلم، مسجد جامع خرمشهر باغ موزه دفاع مقدس پشت زمینه فیلم را تشکیل میدهد و حکم پشتوانه را دارد همانگونه که مسجد جامع خرمشهر در خونین شهر پشتوانه 45 روز مقاومت و پایداری راد مردان ایران اسامی بود.
فیلم با نمایی از مسجد جامع شروع میشود و لحظاتی بل از حمله هوایی و رسمی رژیم بعث عراق را روایت میکند:
زندگی جریان دارد، دختر بچهای شادمانه تاب میخورد و کشاورز کشت میکند، 31 شهریورماه 1359 است و گرمای تابستان رو به خنکا رفته؛ زنی در حیاط خانهاش مشغول پخت و ز است.
با صدای ثانیه شمار ساعت لحظات نزدیکی به اذان ظهر اعلام میشود و نوای حی علی الصلوه از منارههای مسجد جامع پخش میشود. بزرگ و کوچک دست از کار و بازی مسشند و پس از وضو ساختن عزم مسجد میکنند. صفهای نماز جماعت تشکیل شده و نمازگزاران قامت بستهاند که ناگهان صدای مهیبی همه را متوجه خود میکند.
نه اشتباه نمیکنند گنبد فیروزهای مسجد بر سرشان آوار شده است، حمله هوایی؛ از در و دیواره ترکش خمپارهها وارد حرم امن الهی میشود
جنگ تحمیل شد
نه اشتباه نمیکنند گنبد فیروزهای مسجد بر سرشان آوار شده است، حمله هوایی؛ از در و دیواره ترکش خمپارهها وارد حرم امن الهی میشود. مردم به تکاپو میافتند، فانتومهای دشمن آنقدر به زمین نزدیکند که سایه شوم و سیاه خود را بر دیواره مسجد میاندازند.
جنگ شروع میشود و خرمشهر 45 روز مقاومت مردم نظامی و غیر نظامی را شاهد است. یکی اسلحه به دست میگیرد، دیگری امدادگر میشود و مسجد جامع خرمشهر محل استقرار نیروهای رزمنده و امدادگر؛ 45 روز مقاومت میکنند. شهیدان و مجروحان با خون خود خرمشهر را بدل به خونین شهر میکنند.
شهر خالی از سکنه شده و سقوط میکند، با ورود رژیم بعث، ظلمات بر شهر سایه میافکند. کارگردان با پرکشیدن دستهای کلاغ سیاه، تسلط آنها را بر خونین شهر به تصویر کشیده است.
نور سفید، سایه سیاه
کارگردان در طول فیلم صاحبان و مالکان خرمشهر را با نور سید به تصویر کشیده در حالی که غاصبان و ظالمان خونین شهر را با سایه سیاه نشان داده است.
با تسلط رژیم وهابی ددمنش بعث، افراد معدود باقی مانده بالاجبار از وطن خود دل میکنند و آواره شهرهای دیگر میشوند.
بنر عکس صدام ملعون به همراه پرچم رژیم بعث از دیواره مسجد آویخته میشود.
کارگردان با هنرمندی تمام تصرف خرمشهر را با حرکت زنجیرها بر دیواره مسجد و روح آن به قل و زنجیر میکشد.
دیگر مسجد خرمشهر ویرانه شده است و زخمها بر پیکره خود دارد و اکنون در اندوه رفتن دوستان و اسارت دشمن به سر میبرد و جای خمپارهها بر تنش با لکههای سیاهی نشان داده میشود.
دست نوازش پیرمراد شهر
اما که همیشه دست نوازشگرش بر سر امت بوده اکنون با نمایش عکس وی در همان حالت نوازش گر، بر صحنه حاضر میشود.
فیلم روایت میکند به دعوت امام جوانان از سراسر ایران برای آزادی اسیر از بند اسارت راهی جنوب میشوند.
دوباره نور سفید رزمندگان در فیلم تلألو میزند آماده رزم میشوند؛ بر قلبشان میتوانی بکگراندی از مسجد را ببینی، شور و هیجان آغاز میشود.
عملیات بیتالمقدس
عملیات عظیمی طراحی میشود و نیروهای جوان آموزش میبینند، زمستان 1360 عملیان آغاز و تا روز سوم خرداد ماه 1361 ادامه مییابد. عملیات گسترده بیتالمقدس به ثمر میرسد و دشمن خاصم شکست خورده خاک وطن را ترک میکند.
برق پرچم ایران بر تن زخم خورده مسجد خرمشهر همچونم رحمی مینوازد و زخمهایش را التیام میبخشد. پرچم پر فروغ جمهوری اسلامی ایران دوباره بر فرازش به طنین درمی آید.
دوباره مسجد جامع لبخند میزند و از دیدار دوستان شاد است و مردم بر بامش رفته و شادمانی سر میدهند.
خرمشهر را خدا آزاد کرد
خبر آزادسازی خرمشهر ایران را فرا گرفت تیتر روزنامه کیهان مینویسد: خرمشهر آزاد شد
کارگردان این واقعه را با چخش روزنامه کیهان نشان میدهد. در آن روز امام اعلام میکنند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»
این ورایت با یک تایپیک کوتاه و بازگشت در ذهن بیننده تداعی میشود.
غریبه ای آشنا
مردم جنگ زده خرمشهر از دور و نزدیک به دیدن شهر میآیند اما جنگ با غول بی شاخ و دم 8 سال به طول انجامیده بود و در این سالها کودکانی به جمع خانوادههای آواره افزوده شده بودند که مسجد و دلاوریهایش برایشان غریبهای بیش نیست. در انتهای فیلم شاهد آنیم که بزرگترها با اشاره به مسجد برای کودکان خود سخن میگویند و روایت پایداری مسجد و مقاومت رزمندگان را میگویند.
زندگی جریان میابد
اکنون کلاغها رفتهاند و پرندگان بر آغوش آستانه مسجد پر میگشایند. پس از جشن و سرور آزادی، روایت بازسازی بنای مسجد که نماد شهر است را نظاره گریم.
شهر از مهمات و مین پاک سازی شده و مردم در ان سکونت گزیدهاند و کارگردان با پخش اذان در انتهای فیلم آرامش بازگشته به خرمشهر و جریان زندگی را به تصویر میکشد.
تصویر پایانی حکایت از یاد شهدا دارد:
شادی روح شهدا صلوات
فضای باغ موزه مزین به نام شهدا و صوت صلوات و عطر محمدی میشود و اکران فیلم به پایان میرسد.
روی سخن نویسنده با مسئولان است
ضمن تشکر از دستاندرکاران فیلم به خصوص کارگردان و مسئولان باغ موزه دفاع مقدس تهران از مسئولان لشکری و کشوری میپرسم: آیا خونین شهر خرمشهر شده است؟ آیا میدانند که پس از گذشت 31 سال از جشن آزادی همچنان بر پیکره شهر و مردمانش زخمها بیداد میکند؟
سامیه امینی