تبیان، دستیار زندگی
هیچ قطره ای در نزد خداوند محبوب تر از قطره ی خونی نیست که در راه خدا ریخته شود . (پیامبر اکرم ) زندگی نامه شهید حسن اقارب پرست : آنچه می خوانید الهام گرفته از سخنان سرکار خانم حوریه کلاهدوز ، همسر سرتیپ شهید حسن اقارب پرست ، در نشستی صمیمی با تبیان است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عمره ، آمریکا ، آسمان

هیچ قطره ای در نزد خداوند محبوب تر از قطره ی خونی نیست که در راه خدا ریخته شود . (پیامبر اکرم )

زندگی نامه سرتیپ شهید، حسن اقارب پرست

آنچه می خوانید الهام گرفته از سخنان سرکار خانم حوریه کلاهدوز ، همسر سرتیپ شهید حسن اقارب پرست ، در نشستی صمیمی با تبیان است .

اقارب پرست

نام و نام خانوادگی : حسن اقارب پرست

تاریخ تولد : اردیبهشت ماه سال1325

محل تولد : اصفهان

شهید حسن اقارب پرست در سال 1343 وارد دانشکده ی افسری ، و بعد به استخدام ارتش در آمد . پس از فارغ التحصیلی و اخذ درجه ی ستوان دومی ، برای شرکت در دوره ی مقدماتی زرهی به شیراز اعزام ، و به دلیل بالا بودن سطح نظامی جزء پرسنل ممتاز ارتش شناخته شد .

برگزیده و ممتاز بودن ایشان فقط یک بعد نداشت ، بلکه در ابعاد گوناگون علمی ، ورزشی ، اخلاقی و اعتقادی نمونه بودنشان بر همگان واضح و روشن بود .

در بعد علمی : تسلط کامل به زبان انگلیسی .

در بعد ورزشی :  از سوارکاران خبره و ماهر ارتش محسوب می شد.

در بعد اخلاقی و اعتقادی : اخلاق نیکو و حسن خلقشان را همه ، حتی نیروهای زیر دستشان تأیید می کردند . و با توجه به اینکه در خانواده ای مذهبی پرورش یافته بودند از همان ابتدا جهاد اکبر و جهاد اصغر را همراه هم طی کرده و از اوان نوجوانی در فعالیت های تلاوت قران ، فراگرفتن زبان عربی و آموزش قران، همت گماشتند . در جوانی با کلاس های تفسیر قران ، بحث های عقیدتی و جلسات دکتر شریعتی به فعالیت های خود ادامه ، وبا اندیشه های منحرف آن زمان به بحث و گفتگو می نشست.

 استدلال های قوی و منطقی ایشان باعث هدایت و بعضاً قبول اندیشه ی درست، توسط منحرفین می شد .

در ارتش هم با راهنمایی ها و سخنان دلسوزانه ی خود ،افراد را ارشاد می نمودند و بعد از ازدواج هم مصمم تر از قبل ، به ادامه ی فعالیت های خود پرداختند .

ایشان به نصیحت حضرت عیسی (ع) که به حواریون فرمودند : " با کسی مجالست کنید که دیدار او شما را به یاد خدا اندازد ، و صحبت با او به علم شما اضافه کند و عملش شما را برای آخرت ترغیب و تشویق کند . " ، گوش فرا داده و در دوران دانشجویی ، شهید یوسف کلاهدوز را به عنوان دوست و همنشین خود برگزید و برای مجاهدت در راه حق با زبان ، عمل و جانشان تا آخرین لحظه هم قسم شدند .

به دنبال اعزام به شیراز ، این دو یار با صفا ، هم خانه شده و با صمیمیتی بیش از پیش به فعالیت های خود ادامه دادند .

خانم کلاهدوز از رابطه ی این دو شهید بزرگوار بیان می کنند که برای هم مثل برادر بودند تا جایی که گاهاً لباس های یک رنگ و یک جور به تن می کردند .

ایشان از سفر چهل روزه شان به همراه خانواده ، به شیراز برای دیدن برادر یاد می کنند که طی این سفر با معارفه ای که بین شهید اقارب پرست و خانم کلاهدوز صورت می گیرد ، شهید اقارب پرست از ایشان خواستگاری کرده و نهایتاً در سال 1350 ازدواج می کنند  .

سرکار خانم ، با مرور خاطرات این چهل روز و بیان خصوصیات همسرشان ، نجابت شهید اقارب پرست را از بارزترین این خصوصیات می شمارند .

نا گفته نماند که بعد ها شهید کلاهدوز با مستحکم شدن رابطه ی دوستی و خانوادگی، با خاله زاده ی شهید اقارب پرست ( که به همراه مادرشان برای احوالپرسی شهید اقارب پرست به شیراز سفر می کنند) آشنا شده  و ازدواج می کنند .

بعد از گذشت دو ماه از زندگی مشترک شهید اقارب پرست ، ایشان برای گذراندن دوره ی کوتاهی به آمریکا اعزام می شوند . در این مأموریت با اجازه از دستگاه حاکم ، طی سه روز به عمره مشرف، ولی در راه بازگشت بطور مخفیانه با امام خمینی در پاریس ملاقات می نمایند .

بعد از اتمام مأموریت به تهران منتقل شده که درست در بحبوحه ی پیروزی انقلاب اسلامی بود در نتیجه فعالیت های شبانه روزی ایشان را برای رسیدن به اهدافشان می طلبید .

بعد از پیروزی انقلاب و برقراری آرامش نسبی در کشور سال 59 عازم سفر حج می شوند که همان روز حمله ی عراق آغاز، و فرودگاه بسته می شود . لذا احساس وظیفه کرده و داوطلبانه راهی جبهه های حق علیه باطل شدند .

ظاهراً در طول حضور در جبهه یکبار مجروح می شوند و آن هم روزهای قبل از سقوط خرمشهر بود که ازناحیه ی گردن آسیب دیدند ،ایشان محل زخم را بسته و بی توجه به آن ،به ادامه ی مبارزه مشغول شدند تا اینکه از شدت ضعف بی هوش ، و به بیمارستان منتقل گردیدند . پس از بهبودی نسبی به منطقه باز گشته ولی خرمشهر سقوط کرده بود !

ایشان برای باز پس گیری خرمشهر تلاش زیادی کرد از جمله ، با تانک ها و وسایل نظامی رها شده ، در آبادان و با پرسنل بسیج ، یگان سازمان یافته ای تحت عنوان " گردان المهدی " تشکیل داده و جبهه ی محکمی علیه بعثی ها پایه ریزی کردند.

با گذشت یکسال ...

ادامه دارد...


تبیان - سیفی