بمباران مناطق مرزی رفح
بمباران مناطق مرزی رفح
تخریب خانههای مردم بیگناه
· پناهگاههای کاملا تخریب شده 164
· پناهگاههای با تخریب جزئی 144
· ساکنین این پناهگاهها 2 هزار و 418 شامل یکهزار 192 کودک
روز 28 دسامبر 2008، ارتش اسراییل منطقه مرزی رفح در جنوب غزه را مورد حمله قرار داد. ارتش اسراییل تمرکز خود را بر روی تخریب تونلهای گذرگاه رفح متمرکز کرده بود. اما غالب تونلها پس از جنگ هم سالم ماند. در طی حمله به این منطقه بیش از 300 خانه تخریب شد. این یکی از بزرگترین حملات تاریخ مناقشه فلسطین و رژیم صهیونیستی بوده است. تخریب عظیم و تقریبا غیر قابل جبرانی که سالیان متمادی پیامد خواهد داشت.
وائل قشطا
"من در دروازه صلاح الدین در محله البرزیل در رفح زندگی میکنم. خانه من یکصد و 20 متر با دیواره آهنینی که اسراییل طی عملیات 2005 نوار غزه ایجاد کرد، فاصله دارد".
در روز 28 دسامبر، یک روز پس از حمله اسراییل به تاسیسات امنیتی مرزی، ارتش اسراییل به جان تونلهای منطقه رفح افتاد. بمباران به سمت خانه من کشیده شد. چهار طبقه با 4 سکنه. جمعا 20 نفر بودیم. به سمت خانه برادرم حرکت کردیم. در طی آتش بسی که اسراییلیها برای ازائه کمکهای بشردوستانه قبول کرده بودند، فرصت مییافتم تا به خانه سر بزنم. تا اینکه روز 9 ژانویه، حدودا ساعت 1 بعد از ظهر بود که مثل روال روزانه به سمت خانهام رفتم. ویران شده بود. خانه مجاور که متعلق به پسر عموی پدرم، دکتر "عبدالهادی قشطا" بود نیز به خرابه مبدل شده بود.
در حال حاضر در خانه برادرم "عقیل قشطا" زندگی میکنم. برادرم 8 فرزند دارد. خانهاش یکصد و 50 متر و سه خوابه است. یک اتاق به من و خانوادهام داده است.
محله السلام در منطقه رفح
· پناهگاههای کاملا تخریب شده 72
· پناهگاههای با تخریب جزئی 49
· ساکنین این پناهگاهها 901 نفر شامل 422 کودک
نقل قول از مهارب الرقیبه:
متاهل هستم و خانوادهای دارم 10 نفره که 7 تن آنها کودک و نوجوان هستند. بیکار هستم و در نزدیکی مسجد "مرابطین" در محله السلام زندگی میکنم. 10 ژانویه 2009 حدود ساعت 5:15 عصر همراه با دوستم آقای عبدالله ابو عیاض راهی مسجد جهت اقامه نماز شدم. در راه برگشت به خانه بودیم که صدای انفجار عظیمی را شنیدم. صدا از محله "رمیلات" میآمد. خانه ابویاسر یکی از همسایگانمان شده بود هدف دشمن. سریعا خانوادههایمان را بیرون آورده و 400 متر از محل حادثه دور شدیم. ناگهان صدای انفجار بسیار مهسیبی را شنیدیم. سریعا به محل برگشتیم و دیدیم هیچی از خانه نمانده است. پنجرههای خانه من که کاملا خرد شده بودند.
هان ارتش اسراییل به آنجا حمله کرد. بچههایم وحشت کرده بودند. سریعا خرده شیشههای پنجره را جمع کردم. چندین انفجار دور و نزدیک رخ داد. لحظه به لحظه وحشت را احساس میکردیم. همان روز، ارتش اسراییل بمبی را در باغ زیتون نزدیک خانه من پرتاب کرد. باور کنید ترکشهای بمب از بالای سر من و بچههایم گذشت و خدا را شکر آسیبی ندیدیم. بچهها گریه میکردند. آرامشان کردم. اما نمیتوانستیم در این شرایط از خانه بیرون بیاییم.
محله تل الضعطر، جبیله، شمال غزه
· پناهگاههای کاملا تخریب شده 10
· پناهگاههای با تخریب جزئی 79
· ساکنین این پناهگاهها 985 نفر شامل 413 کودک و نوجوان
خانه احمد محمد عبدالرحمان سلحا پس از اینکه همراه با 5 فرزندیش و همسرش به پناهگاه سازمان ملل پناه بردند، کاملا تخریب شد. هم اکنون این کودکان بیگناه دچار مشکلات روانی متعدد شدهاند.
نقل قول از احمد سلحا:
ساعت 11:30 دقیقه ظهر 27 دسامبر 2008 بود. یکی از پایگاههای بریگارد عزالدین قسام در نزدیکی محل زندگی من بود. ناگهان ارتش اسراییل به آنجا حمله کرد. بچههایم وحشت کرده بودند. سریعا خرده شیشههای پنجره را جمع کردم. چندین انفجار دور و نزدیک رخ داد. لحظه به لحظه وحشت را احساس میکردیم. همان روز، ارتش اسراییل بمبی را در باغ زیتون نزدیک خانه من پرتاب کرد. باور کنید ترکشهای بمب از بالای سر من و بچههایم گذشت و خدا را شکر آسیبی ندیدیم. بچهها گریه میکردند. آرامشان کردم. اما نمیتوانستیم در این شرایط از خانه بیرون بیاییم. پس در خانه ماندیم.
فردا صبح دوباره همان حرکت تکرار شد و این بار مابقی شیشههای خانه فرو آمد. خانه دیگر جای ماندن نبود. بچهها را آماده کردم و به خانه انور، برادرم بردم. او خودش مستاجر است. 8 روز در خانه برادرم ماندیم. در این 8 روز صدای بمبها و انفجارهای مکرر را شنیدیم.
در ساعات آغازین صبح 5 ژانویه صدای یک انفجار عظیم را شنیدیم که خانه را لرزاند. از خواب پریدم و دیدم که از یکی از اتاقها دود و غبار بیرون میآید. من در هال خانه به همراه بچه برادرهایم خوابیده بودم. وارد اتاق که شدم دیدم یک سوراخ بزرگ در دیوار ایجاد شده است. همسرهایمان جیغ میکشیدند و بچه گریه میکردند. بچه هایم را آماده کرده و به بیرون از خانه بردم. پس از آرام شدن اوضاع، به یکی از پناهگاههای سازمان ملل پناه بردیم. آنجا ماندیم تا پایان جنگ.
جنگ یکطرفه تمام شد و غصههای بزرگ من شروع. بچههایم خواب ندارند. رفتارات عجیبی میکنند. دائم اضطراب، ترس، فریادهای بیموقع و گریه. خانه شده جهنم. فعلا چون استطاعت اجاره کردن خانه را ندارم، یک گوشه از خانه خودم را تعمیر کردم و موقتا زندگی میکنیم.
ترجمه:محمدرضا صامتی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منابع:
مرکز حقوق بشر "المیزان"
شورای جهانی دفاع از حقوق کودکان