تبیان، دستیار زندگی
جنگ ایران و عراق یکی از انسانی ترین جنگ های معاصر بوده است و سوژه های انسانی در این جنگ به وفور یافت می شود. کسی برای کشتن به جنگ نمی رفت و همه به نوعی طلب شهادت داشتند. شاید امروز کمی شعاری به نظر بیاید ولی آن سال ها این یک واقعیت بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ما از جنگ پشیمان نیستیم

گفت و گو با احمد دهقان در مورد «پرسه در خاک غریبه» آخرین رمان منتشر شده او

احمد دهقان نامی آشناست در عرصه داستان نویسی دفاع مقدس. سفر به گرای 270 درجه او تحسین منتقدان داخل و خارج را برانگیخت و ترجمه آن بازتاب خوبی در خارج از کشور داشت. این نویسنده که خود از بسیجی های زمان جنگ است همواره در این عرصه خصوصا خاطرات رزمندگان کار کرده است و همیشه با دید تازه اش بحث های فراوانی در این ژانر آفریده است. کتاب من قاتل پسرتان هستم مدت ها محل بحث و جدل در مورد آثار دفاع مقدس شد ولی او همواره صادقانه به این مقوله پرداخته و دغدغه ای جز اعتلای داستان های دفاع مقدس ندارد.

احمد دهقان

هر چند صداقت و جسارتش گاه سبب واکنش های تندی شده اما همچنان در این عرصه کار می کند و بی اعتنا به انتقادهای گاه بی انصافانه راه خود را می پیماید. با او درباره آخرین کارش پرسه در خاک غریبه گفت و گویی کرده ایم که می خوانید.

ایده داستان «پرسه در خاک غریبه» چگونه شکل گرفت؟

حدود 10 سالی بود که دوست داشتم داستانی در حال و هوای غرب و فضای سرد و کوهستانی بنویسیم و آن فضا را ترسیم کنم؛ یعنی قصه ام با فضایی که در سفر به گرای 270 درجه تصویر کرده بودم متفاوت باشد و این بار جنگ در میان کوه و برف در جبهه های غرب بگذرد. داستان گام به گام در ذهنم شکل می گرفت، ولی به تولد نمی انجامید تا اینکه بالاخره با پختگی مناسب لحظه تولد آن فرا رسید و نوشتن آن را آغاز کردم.

از لحظه تولد داستان برایمان بگو. کی بود؟ چگونه کار آغاز شد؟

دو سال پیش بود که شروع به نوشتن کردم. روی دو چیز خیلی کار کردم و حقیقتاً اذیت شدم تا از کار در بیاید. اول لحن راوی داستان و چگونگی روایت و دوم فرم کار. نمی خواستم راوی در بین کسانی باشد که داستان برایشان اتفاق می افتد. یعنی نمی خواستم راوی اول شخص باشد. شاید دو ماه با این مساله کلنجار رفتم تا بتوانم آن را در بیاورم و بالاخره فرم روایتی کاملا شخصی به دست آوردم. فرمی درهم تنیده از راوی دانای کل و اول شخص به شکل کاملا ظریف و نهان. این شکل از روایت به خودم اختصاص داشت. می خواستم فرمی ترکیب شده از روایت اول شخص و سوم شخص بسازم که گاه راوی به شکل پنهان در داستان حضور داشته باشد و پیدا هم نباشد. اینها را در ذهن داشتم، بالاخره به این نوع روایت رسیدم. شروع داستان هم برایم مهم بود که می خواستم خیلی متفاوت باشد. به همین دلیل داستان از ایستگاه متروک شروع شد و تا آخر هم به این شکل پیش رفت.

فرم دانای کل – من راوی محدود به بچه های دسته را چگونه شکل دادی؟

من همیشه فکر می کردم ما می توانیم نوع روایت مخصوص به خودمان را به دست بیاوریم. در نوع غربی بر مبنای تحولات و سبک های اجتماعی خود روایت گری می کنند. آنها بنا به تعهدات کاری و اجتماعی داستان و نوع روایت شان متفاوت عمل می کنند؛ مثلا مدت ها بود که در داستان من راوی کمتر به کار می رفت ولی امروز من راوی، نوعی روایت ذهنیت و زبان امروزی آنهاست.

دوست داشتم خودم به نوع روایتی مبتنی بر ادبیات شرقی برسم. در سبک داستان های کلاسیک شرق، قصه گویی ما را به آنجا می رساند که بتوانیم سبک خاص داستانی را به کار بریم ولی آن را فراموش کرده ایم چرا که مقهور روایات غرب شده ایم.

با این روش روایت من توانستم بدون اینکه دانای کل نشان دهد طرفداری یا جانبداری می کند، حضور یابد، گاه پنهان و گاه پیدا، مثلا جایی در ابتدای داستان راوی می گوید: «تا اینکه یک روز صبح – بدون آنکه خداوکیلی کسی انتظارش را داشته باشد پیک ها مثل اجل معلق سر رسیدند و خبر دادند که باید باروبنه را جمع کنند و راه بیفتند.» یعنی نشان می دهد که قصه گویی در بالا وجود دارد. خداوکیلی نقش ندارد ولی تاکید می کند که من این را می گویم. یک قصه گو دارد این داستان را تعریف می کند.

جنگ ایران و عراق یکی از انسانی ترین جنگ های معاصر بوده است و سوژه های انسانی در این جنگ به وفور یافت می شود. کسی برای کشتن به جنگ نمی رفت و همه به نوعی طلب شهادت داشتند. شاید امروز کمی شعاری به نظر بیاید ولی آن سال ها این یک واقعیت بود.

این نوع روایت هم دفعتاً به وجود نیامد، در طول زمان به آن رسیدم. مثلا شما دشتبان را هم که بخوانید می بینید رگه هایی از این نوع روایت آنجا وجود دارد. در دشتبان من راوی و داستان را روایت می کند ولی نوع روایت بسیار به این کتاب شبیه است. در پرسه نمی خواستم من راوی داستان را از زبان اول شخص روایت کند. و تولد این نوع خاص از روایت را در این رمان تجربه کردم.

این نوع روایت به نوعی، خاص خود شماست و گویی به امضای احمد دهقان تبدیل شده است. آیا عامدانه می خواستی به سمت این نوع روایت بروی؟

من می خواستم این اتفاق بیفتد. بعد از دوره ای که کمتر می نوشتم دلم می خواست کار متفاوتی بنویسم و احتیاج داشتم تا زبان و شگردهای خاص روایی خودم را بسازم. یعنی به نوعی از قصه گویی برسم و سرانجام به این شکل از روایت رسیدم.

از نتیجه راضی هستی؟

کاملا راضی هستم. این روایت شخصی خودم است. از بیرون نیست و ریشه در ادبیات کلاسیک و کهن خودمان دارد، در روایت های پهلوانی که در دوره ای از تاریخ ما بسیار به چشمم می آید، این نوع نقالی و داستان گویی وجود دارد.

نگاه انسانی به کاراکترهای این داستان و کنش ها و واکنش ها بسیار خوب از آب درآمده، چگونه این حس را بوجود آوردی؟

جنگ های بزرگ در جهان بسیار اتفاق افتاده و جنگ ما هم یکی از بزرگترین جنگ های تاریخ معاصر بوده. در جنگ ما هم کشت و کشتار و ویرانی مثل تمام جنگ ها وجود داشته اما جنگ ما مشخصه هایی داشته که کمتر به آن توجه شده. یا کاریکاتور و نمونه اغراق شده آن را داشته ایم، یا توجه بیش از حد به ویرانی ها و فجایع جنگ در حالی که جنگ ما پر از سوژه های بکر و انسانی است. از طرفی برخی موضوعات مذهبی و اعتقادی را بزرگ می کنند و آن را غیرواقعی جلوه می دهند.

این جنگ یکی از بزرگترین جنگ های دنیاست و شاخص مناسبی است برای داستان پردازی. زمان طولانی، آدم هایی را می سازد که متفاوت می شوند ولی ما در جنگ هشت ساله، در زمانی طولانی دفاع کردیم و شخصیت های بزرگی در تاریخ ماندگار شدند. یعنی برخلاف شکست ارتش ما در جنگ دوم جهانی که اتفاق درخوری در آن نیفتاده در بزرگترین جنگ مذهبی عصر حاضر با حدود 200 هزار بسیجی فرازی بزرگ آفریدیم و با اینکه نسبت به ارتش کلاسیک کشور خیلی کم بودند ولی این داوطلبان با ایده های بزرگ مذهبی وارد جنگ شدند و خرده فرهنگ هایی را به وجود آوردند.

خرده فرهنگ جبهه در این سال ها شکل گرفت. محققین خارجی که بر جنگ ما کار و تحقیق کرده اند این وجه تمایز را دیده اند و دریافته اند که رزمنده ما برای کشتن دشمن به جنگ نمی رود بلکه برای مبارزه با نفس خودش می رود. یک نوع جنگ در جنگ که بسیجی ما با خودش انجام می دهد و این در تحقیقات آنها بسیار به چشم آمده است.

جایی عبدالله می گوید که در جنگ شما کشته شدن فضیلت بیشتری از کشتن دارد و این دقیقاً  به این موضوع اشاره دارد.

بله. جنگی که اینگونه و کاملا با فضای عرفانی و صوفی گرایانه ما در تاریخ خودمان پیوند دارد باید هم صبغه انسانی اش برجسته شود. در خاطرات بسیجی ها که در این زمینه کار کرده ام، بسیجی همواره از شهر فراری است و وقتی آن را توصیف می کند، کدر و چرک می بیند و به همین دلیل می شتابد به سوی جبهه و منطقه.

منطقه خانقاه بسیجی هاست. در آنجا و در کنار هم لذت می برند و در این محیط گویی به تهذیب نفس می پردازند. جبهه محل پرورش آدم ها بود و این جنگ ما را متفاوت می کند. وقتی عملیات نبود، گروه های بسیجی در اردوگاه ها و اجتماع های خود فضای خاصی را به وجود آورده بودند که مطلوبشان بود.

جنگ ایران و عراق یکی از انسانی ترین جنگ های معاصر بوده است و سوژه های انسانی در این جنگ به وفور یافت می شود. کسی برای کشتن به جنگ نمی رفت و همه به نوعی طلب شهادت داشتند. شاید امروز کمی شعاری به نظر بیاید ولی آن سال ها این یک واقعیت بود.

عبدالله به نوعی انگار مخاطب امروزی ماست، حتی پختگی اش را هم می توان با آگاهی نسل عصر انفجار اطلاعات مقایسه کرد. خواننده امروز همپای او جنگ را درک می کند. آیا عامدانه این شخصیت را انتخاب کردید؟

هر داستان یک ساخت پنهان دارد که به نظر من مهم تر از شکل ظاهری و بیرونی داستان است. عبدالله آدمی امروزی و دیروزی است. گذشته ای دارد، دنیا را دیده و سرد و گرم روزگار را چشیده و با نوعی ثبات عقیده، پیرمرد وار عمل می کند، حتی جایی راوی داستان به این اشاره می کند و می گوید مگر نیست؟ حضور او فانتزی است. عبدالله مثل یک سیاح وارد جنگ شده و حتی واژه های او بسیار بیرونی است ولی به تدریج با فضای جنگ آشنا می شود. مثل جهانگردی که وارد محیط جبهه شده، دنیاهای دیگر را دیده و می خواهد دنیای بسیجی ها را هم بشناسد. در ابتدا چیز زیادی نمی بیند، حتی تلاش پسرک سبزه رو را به خرکاری تعبیر می کند و به تدریج در فضای جنگ حل می شود. حتی گاه سوال دارد. سوالاتی که از بیرون است. مثلا کسی که داوطلبانه وارد جنگ شده اصلا این سوال ها برایش مطرح نیست. عبدالله در طول داستان همپای خواننده به کشف و شهود می رسد و این مساله در رفتار و شخصیت او تاثیر می گذارد و می فهمد که چه اتفاقی افتاده است. بعضی گمان می کنند داستان جنگ باید مانیفست ارائه دهد ولی من فکر می کنم مخاطب ابتدا باید از خواندن داستان لذت ببرد و بعد او را به فکر وادارد.

برای من در پرسه... همین که عبدالله وارد جنگ می شود و تحول عظیمی در او ایجاد می شود بسیار مهم است. او به این نتیجه می رسد که کشتن در جنگ شما هیچ افتخاری ندارد و در انتها می گوید سعی کن قیمتی شوی.

ما در ادبیات دفاع مقدسمان از سویی نگاه سطحی نگر و شعاری داریم و یک نوع اغراق و غلو بیش از حد که به شکل کلیشه درآمده و از سوی دیگر ادبیات ضدجنگ و روشنفکری که می خواهد فقط به وجه ویرانی و پلیدی در جنگ توجه کند. تو خیلی خوب توانسته ای با تعادل روی لبه تیغ راه بروی و از هیچ سو سقوط نکنی و داستانی در تقدیس انسانیت و دفاع بنویسی. چطور این کار را کردی؟

ادامه دارد ....

محمدعلی آقا میرزایی (هفته نامه مثلث)

تنظیم : بخش فرهنگ پایداری تبیان