تبیان، دستیار زندگی
پایان جنگ جهانی دوم است.ایتالیا یکی از قربانیان جنگ ،اکنون در فقر و فساد غوطه می خورد. مردم برای سیر کردن شکمشان به هر کاری تن می دهند.یکی از این بی چارگان آنتونیو ریچی (Antoni Ricci)است که با همسر و دو فرزندش زندگی سختی را می گذراند. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جهانِ جنگ زده

نگاهی به داستان "دزد دوچرخه"

جهانِ جنگ زده

پایان جنگ جهانی دوم است.ایتالیا یکی از قربانیان جنگ ،اکنون در فقر و فساد غوطه می خورد. مردم برای سیر کردن شکمشان به هر کاری تن می دهند.یکی از این بی چارگان "آنتونیو ریچی "(Antoni Ricci)است که با همسر و دو فرزندش زندگی سختی را می گذراند.

ریچی پس از سرگردانی بسیار در اداره ی اعلانات کاری یافت و قرار شد تا روز بعد به آن جا برود و دوچرخه اش را نیز به همراه ببرد؛ ولی مشکلی بزرگ وجود داشت.دوچرخه اش در گرو بود.ریچی با همسرش "ماریا" مشورت کرد.ناچار شدند تا برای بازپس گیری دوچرخه ،ملافه هایی را -که هنگام خواب روی خود می انداختند- به گرو بگذارند.

ریچی با آوارگی روحش دست به گریبان بود تا این که سرانجام دوچرخه ی پسرش "برونو" را آزاد نمود . دستی به سر و گوش دوچرخه کشید و امیدوارانه به محل کارش رفت.او باید به دیواره ها اعلانیه می چسباند و هرگز نباید سهل انگاری می کرد.

ریچی پس از رسیدن به یکی از محلّه های مورد نظر، از دوچرخه پیاده شد.نردبان را کنار دیوار گذاشت و از آن بالا رفت و مشغول چسباندن کاغذ شد.دو دزد که وی را زیر نظر داشتند از حواس پرتی او بهره بردند و دوچرخه را ربودند. ریچی تا به خود آمد ،آن ها دور شده بودند.دنبالشان کرد؛ ولی بی ثمر بود.انگار کوهی از غم  بر دوش می کشید.اندوه وار به اداره ی پلیس رفت و گزارش داد.

روز بعد با ناامیدی، چند تن از دوستانش را نیز خبر کرد تا ایشان هم برای جست و جوی دوچرخه تلاش کنند.خودش و برونو نیز تا ظهر به کاوش ادامه دادند ؛ولی دستشان به جایی نرسید.فقط دوچرخه ای را دیدند که بدنه اش مانند آن بود و مردی رنگش می کرد.از او خواستند که شماره ی ثبت دوچرخه را نشان دهد؛ اما خودداری کرد.ریچی دست به دامن پلیس شد.  دوچرخه ی ریچی نبود.

ریچی اندیشید که شاید آن را قطعه قطعه کرده و فروخته اند؛ از این رو به چند مغازه سر زد.تلاشش بی فایده بود.در این گیرودار مردی در پی برونو به راه افتاد و ریچی به داد پسرش رسید.

ریچی از شدت خشم و ناراحتی در حال انفجار بود.دست پسرک را گرفته بود و او را با خود به این سو و آن سو می کشید.آسمان هم وصف حال او بود و اشک وار می بارید.در همین حال و روز بود که ناگاه دزد را سوار بر دوچرخه اش دید.دزد نزد پیرمردی رفت و به او پول داد.ریچی دوید تا او را بگیرد ولی نتوانست.از پیرمرد نشانی او را خواست؛اما پیرمرد به سرعت دور شد.

مرد ،درمانده شده بود. نزد پیش گویی رفت . کمک طلبید. زن به او گفت که یا دوچرخه را به زودی می یابد و یا هرگز نخواهد یافت. این پاسخی قانع کننده نبود.از منزل زن بیرون آمد.ناگهان دزد را دیدند.تعقیبش کردند.به میخانه ای وارد شد.ریچی از برونو خواست که بیرون منتظر بماند.ریچی ، دزد را یافت و با وی گلاویز شد.او را به سوی در کشید. ازسر وصدای آن ها مردم گرد آمدند .آن جا محل زندگی دزد نامرد بود؛ ولی کسی نمی دانست که او سرقت هم می کند.مادر سارق فریاد کشید تا مردم پسرش را از دست ریچی نجات دهند.پلیس آمد.برونو آن ها را خبر کرده بود.سربازان ، خانه را بازرسی کردند ولی دوچرخه ای نیافتند.

ریچی و پسرش دوباره به راه افتادند تا به کنار ورزشگاه رسیدند.دوچرخه ای که گوشه ی دیوار قرار داشت نظرشان را جلب نمود.فکری به ذهن ریچی آمد.با پافشاری بسیار ، برونو را راهی کرد تا به خانه بازگردد؛ ولی برونو از قطار جا ماند و به طرف خیابانی که پدرش آن جا بود، حرکت کرد.ریچی می پنداشت برونو رفته است غافل از این که برونو از دور او را می دید.پدرش بر آن دوچرخه پرید و با قدرت هر چه تمام تر رکاب زد.صاحب آن دوچرخه فریادکنان به دنبال ریچی دوید.مردم به کمکش آمدند.ریچی به زمین خورد.همه بالای سرش جمع شدند.پشت سر هم به او ناسزا گفتند.صاحب دوچرخه و دو نفر دیگر می خواستند ریچی را به اداره ی پلیس ببرند ؛ ولی ناله های سوزناک برونو- که پدر را صدا می زد – احساساتشان را برانگیخت و از تصمیمشان بازگشتند و ریچی را رها نمودند. ریچی با مشت هایی گره کرده در حالی که دندان هایش را می فشرد و بغض در گلویش حلقه زده بود ،به راهش ادامه داد.

***

کتاب "دزد دوچرخه "(Thieves Bicycle) فیلم نامه ی فیلمی با همین عنوان است که آن را زاویتینی (Zavittini) ، نویسنده ی ایتالیایی  نگاشت و کارگردان مشهور ایتالیایی ، ویتوریو دِسیکا(Vittorio Desica) فیلمی از روی آن ساخت که در شمار ده فیلم برتر تاریخ سینما برگزیده شد.امروزه برخی به این مهم باور دارند.

در این کتاب، تصویری مه آلود و غم بار از ایتالیای پس از جنگ جهانی دوم به چشم می خورد . بحران اقتصادی دامن گیر کشور جنگ زده ی ایتالیا می شود و مردم ، قربانیان اصلی جنگی ویرانگرند که آثار رقّت بار آن تا سال ها بعد ادامه دارد.فقر، بیماری ، بی کاری ، گرسنگی ، آوارگی و دربه دری ، بی نظمی و بی سروسامانی ، بلای جان مردم می شود. نویسنده و به ویژه کارگردان فیلم ، ویتوریا دسیکا کوشیده اند رابطه ی مخوف چنین دردهایی را با دزدی ، رباخواری ، هرزگی  و خرافات به خوبی بیان کنند.در این جا باز هم پیوند ناگسستنی بین مسایل اقتصادی با مسایل اجتماعی و اعتقادی و روانی ،دیده می شود.در واقع، جامعه ی خراب و آشفته و بی قانون و بی نظم ، مردم را به سوی گناه و نا به سامانی سوق می دهد ؛ چنان که ریچی وقتی دستش به جایی نمی رسد اقدام به دزدی دوچرخه ی دیگری می کند . ترسیم ظریف ،زیبا و پرطنین و هیجان انگیز این روابط با بازی بی نظیر "لامبرتو ماگیورانی"(Lamberto Maggiorani) بر شکوه و گیرایی اثر افزوده است. شاید یکی از نقص های "دزد دوچرخه" این باشد که راه کاری برای برون رفت از چنین دردهایی که خوره وار روح را می خورند، ارایه نمی شود؛ با این حال نمی توان از محتوای پر مغز آن در توصیف ایتالیای پس از جنگ به راحتی گذشت .

آندره بازین درباره ی فیلم دزد دوچرخه می گوید:

«یکی از نخستین نمونه های سینمای کامل است.از هنرپیشه ها ، حقّه های سینمایی و صحنه سازی ها خبری نیست.این فیلم ، تجسّم کامل ظرایف طبع واقعیت است نه سینما.در این جا هر صحنه ی جدید در همان لحظه موقعیّت اجتماعی" آنتونیو ریچی " را آشکار می کند و تله ای که ریچی را دربر دارد محکم تر می سازد.»


محمد خلیلی(گلپایگانی)- بخش ادبیات تبیان