تبیان، دستیار زندگی
ابر وباد و ماه و خورشید و زمین و ... همه با هم کار کردند و کار کردند و کار کردند تا بالاخره جوانه ها بزرگ شدند و هر کدام یک خوشه ی پر از گندم شدند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بیچاره گندمها (2)
گندم

ابر وباد و ماه و خورشید و زمین و ... همه با هم کار کردند و کار کردند و کار کردند تا بالاخره جوانه ها بزرگ شدند و هر کدام یک خوشه ی پر از گندم شدند. حالا بزرگترین آرزوی هر جوانه ای این بود که آرد شود و تبدیل به یک نان خوشمزه شود.

چون خدای مهربان برای همین کار گندمها را آفریده است. گندمها که آماده شدند کشاورزان چند روز تمام به سختی کار کردند و گندم ها را درو کردند. گندمهای درو شده به آسیاب رفتند. توی آسیاب گندمها هر کدام برای اینکه زودتر به نانوایی بروند و تبدیل به نان بشوند ذوق می کردند.

بالاخره گندمها با زحمت زیاد آرد شدند. آردها به نانوایی رفتند. در نانوایی ، هم خیلی ها زحمت کشیدند تا آردها را تبدیل به نان های خوشمزه ای کردند. بابای مهربان هم یک ساعت توی صف نانوایی ایستاد تا یک نان برای بچه ها بخرد.

اما ...

اما امان از دست این بچه ها. اول که می گفتند نان دوست نداریم. با غذا نان نمی خوریم. غذایشان را بدون نان خوردند و سیر نشدند. بعد ازظهر یک تکه نان بزرگ بردند در اتاقشان که بخورند اما نصف آن را نخوردند و گذاشتند روی میز تا خشک شد.!

وای وای وای ... بیچاره گندمها .... بیچاره ابر و باد و ماه و خورشید و زمین... بیچاره کشاورزان و آسیابان و نانواها و باباها ....

حالا باید چطوری از همه ی اینها معذرت بخواهیم. حالا چطوری از خدای مهربان معذرت بخواهیم.

انسیه نوش آبادی

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

خانه چوبی قشنگ (2)

خانه چوبی قشنگ (1)

مورچه ی تنها(2)

مورچه‌ی تنها

مترسک شجاع (2)

مترسک شجاع (1)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.