تبیان، دستیار زندگی
خرس تنبل یك روز وقتی زنبورها كندو را ترك كرده بودند به سراغ كندو رفت و تمام عسلی را كه در كندو بود، خورد. زنبورها پس از بازگشت به كندو به سراغ او رفتند و اینك ادامه قصه را بخوانید. خرس کوچولو با سر و صدای زنبورها از خواب بیدار شد. زنبور مهربان به
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عذرخواهی خرس کوچولو از زنبورها

تصمیم بزرگ خرس کوچولو

در قسمت گذشته خواندید خرس كوچكی كه علاقه نداشت برای غذا خوردن زحمت بكشد پس از دوستی با زنبورها از آنان عسل می ‌خواست. زنبورها تا مدتی حاضر شدند به دوستشان عسل بدهند ولی پس از مدتی از او تقاضا كردند كه برای یافتن غذا به جنگل برود.

خرس تنبل یك روز وقتی زنبورها كندو را ترك كرده بودند به سراغ كندو رفت و تمام عسلی را كه در كندو بود، خورد.

زنبورها پس از بازگشت به كندو به سراغ او رفتند و اینك ادامه قصه را بخوانید.

خرس کوچولو با سر و صدای زنبورها از خواب بیدار شد. زنبور مهربان به او گفت:

-  تو خبر نداری که چه کسی به کندوی ما حمله کرده و تمام عسل‌ های ما را خورده است؟

خرس کوچولو با تعجب گفت:

- تمام عسل ‌ها را خورده است؟ چه کسی جرأت کرده خودش را به کندوی شما برساند؟ مگر شما در کندو نبودید؟

زنبور مهربان تمام اتفاقاتی را که افتاده بود، برای خرس کوچولو تعریف کرد.

خرس کوچولو اخم هایش را درهم کشید و گفت: نمی ‌توانم حرف‌ هایی را که می ‌زنید، باور کنم چطور می ‌شود که کسی بیاید و هر چه که در کندو عسل داشته ‌اید بخورد.

بعد هم نگاهی به زنبورها کرد و گفت: نکند می ‌خواهید با این حرف ‌تان به من بگویید که من عسل ‌هایتان را خورده‌ ام.

خرس کوچولو با گفتن این حرف شروع به گریه کرد. زنبورها به او گفتند: ما اصلاً منظورمان این نبود. ما از تو می ‌خواستیم به ما کمک کنی تا بتوانیم دزد عسل‌ ها را پیدا کنیم. خرس کوچولو به زنبورها گفت: اگر می‌ خواهید شما را ببخشم باید مقداری عسل به من بدهید.

زنبورها که دیگر در کندو عسلی برایشان باقی نمانده بود، با ناراحتی به او گفتند: ما هیچ عسلی در کندو نداریم و از تو هم معذرت‌ خواهی کردیم و اگر هم عسل داشتیم هرگز حاضر نبودیم بی ‌دلیل به تو عسل بدهیم.

زنبورها با ناراحتی به طرف کندو پرواز کردند. آن روز آن ها دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند نوبتی پرواز کرده و شهد گل‌ها را جمع کنند.

تصمیم بزرگ خرس کوچولو

خرس کوچولو تا چند روز آهسته خود را به کندو نزدیک کرد ولی هر بار می‌ دید که عده ‌ای از زنبورها در اطراف کندو در حال پرواز هستند. او حالا مطمئن شده بود که دیگر دستش به عسل‌ ها نخواهد رسید.

زنبورها هم دیگر حاضر نبودند که به او عسل بدهند. او آخرین بار خیلی بد با دوستانش حرف زده بود و تمام زنبورها از حرف‌ ها و برخوردهای او دلگیر بودند.

خرس کوچولو بشدت احساس گرسنگی می‌ کرد، او دیگر طاقت گرسنگی نداشت. به همین دلیل تصمیم گرفت هرطور شده غذایی برای خوردن پیدا کند.

او بعد از چند ساعت تلاش بالاخره موفق شد یک ماهی از درون رودخانه برای خوردن صید کند. وقتی خرس کوچولو تمام ماهی را با اشتها خورد احساس کرد که تا حالا غذایی به این خوشمزگی نخورده است. از اینکه می ‌دید می ‌تواند غذای خودش را صید کند، خیلی خوشحال بود.

هر روز خرس کوچولو به رودخانه می ‌رفت و برای خودش غذا تهیه می ‌کرد. او از منطقه ‌ای که زنبورها در آن کندو داشتند، دور شده بود.

خرس کوچولو که متوجه شده بود هر کسی باید برای تهیه کردن غذا زحمت بکشد، تصمیم گرفت به نزد دوستانش برگردد و از رفتار گذشته‌ اش نسبت به آنها عذرخواهی کند.

منصوره رضایی

گروه کودک و نوجوان سایت تبیان

مطالب مرتبط

تصمیم بزرگ خرس کوچولو

آواز بزغاله

ماهی گُلی مغرور و پسرك بازیگوش

پرواز 3 جوجه در آسمان آبی

ماجرای مزرعه‌دار تنبل و مرد زرنگ

ماجرای دوستی زنبور کوچولو با پروانه ها

ما دیگه مدرسه نمی ریم!!!

ماجرای توپ بازی 2 برادر بازیگوش

تلاش 3 سنجاب کوچولو در جنگل

ماجراهای ناپدید شدن چوپان قلعه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.