قرآن
امین و اكرم، خواهر و برادر بودند. آنها، عادت داشتند كه هر شب مادرشان برایشان قصه بگوید؛ تا خوابشان برود. یك شب مادر، از امین و اكرم پرسید: بچهها چه جور قصهای دوست دارید؟
بهترین كتاب
امین و اكرم، خواهر و برادر بودند. آنها، عادت داشتند كه هر شب مادرشان برایشان قصه بگوید؛ تا خوابشان برود. یك شب مادر، از امین و اكرم پرسید: بچهها چه جور قصهای دوست دارید؟ امین و اكرم فكر كردند و اكرم گفت: «مادر جان! من قصههایی دوست دارم كه در آنها نصحیت باشد.»
امین گفت: «اما من قصههایی پرماجرا را دوست دارم و قصههایی كه آدمهای خوب در آن پیروز میشوند.»
اكرم گفت: «قصههایی كه از آنها چیزهای زیادی هم میشود یادگرفت را دوست دارم. مثلاً یاد بگیرم كه چهطور كوهها، دریاها، درختها و حیوانات بهوجود آمدند.»
و امین ادامه داد: «من از قصههای تاریخی هم خیلی خوشم میآید. دوست دارم بدانم در گذشتههای خیلی دور، چه اتفاقهایی افتاده.» امین و اكرم نگاهی به یكدیگر كردند و آهی گفتند:
- حیف كه کتابی نیست كه همه این موضوع ها در آن باشد!
مادر لبخندی زد و گفت: «چرا عزیزانم... چنین كتابی هست.» امین و اكرم كه خیلی خوشحال شده بودند، پرسیدند:
- چه كتابی؟
مادر جواب داد: «قرآن كریم! قرآن، تنها كتابی است كه تمام این قصهها در آن هست، كتابی كه بهترین كتاب دنیاست!»
منبع:آموزش مفاهیم دینی به خردسالان راهنمای آموزش قصه