تبیان، دستیار زندگی
گویند شبلی عارف مشهور روزی مردی را دید که زار می گریست. پرسید چرا می گریی؟ گفت: دوستی داشتم که بمُرد گفت: ای نادان چرا دوستی گیری که بمیرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

برخورد شبلی با مرد گریان
برخورد شبلی با مرد گریان

گویند شبلی عارف مشهور روزی مردی را دید که زار می گریست.

پرسید چرا می گریی؟

گفت: دوستی داشتم که بمُرد.

گفت: ای نادان چرا دوستی گیری که بمیرد.

دو بیت بسیار زیبا از شیخ عطّار

خطاب حقّ و بنده هر دو بشناس            که تو «هُو» گویی و حقّ «ایّها النّاس»

خوشا هایی ز حق وز بنده هویی               میان بنده و حق های و هویی

سخنی نغز از خواجه عبدالله انصاری

الهی، روزگاری تو را می جستم خود را می یافتم. اکنون خود را می جویم تو را می یابم.

چشم درد آیت الله بروجردی(ره)

مرحوم آیت الله العظمی بروجردی فرمودند: من در بروجرد که بودم مبتلا به چشم درد سختی شدم و هر چه معالجه نمودم درد چشم من ساکت نمی شد و حتّی اطبای آنجا مرا از چشم مأیوس نمودن تا اینکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دستجات عزا برای عرض تسلیت به منزل ما می آمدند، نشسته بودم (مرسوم عزاداران بروجرد در عاشورا چنین است که خود را به گل آلوده می کنند و این خود موجب تأثّر و بکاء است) و در حالی به هیئت عزا نگاه می کردم و اشک می ریختم و از جهت درد چشم ناراحت بودم، در همان حال کانّه ملهم شد که قدری از آن گلهایی که به سر و صورت اهل عزا مالیده شده به چشم خود بکشم.

لذا مقداری گل از شاه و سر یک نفر از اهل عزا به نحوی که متوجّه نشد گرفتم و به چشم خود مالیدم و فوراً کسالت آن رفع شد و تا آخر عمر محتاج به عینک نگشتم.

نوکری ننگ است بر ما لیک دارد افتخار  هر که نوکر بر حسین گردید آقایی کند.

شهادت پدر امام خمینی(ره)

مرحوم آیت الله سید احمد موسوی از علمای نجف اشرف بود، شخصی نیکوکار به نام یوسف از اهالی «کَمَره» (قریه ای در چند فرسخی خمین) به زیارت عتبات عالیات می رود، و به نجف اشرف مشرّف شده تا پیشوایی را برای ارشاد اهالی خمین و حومه دعوت نماید.

امام خمینی

اتفاقاً مرحوم آیت الله سیّد احمد موسوی، قبول این دعوت کرده و به سوی خمین رهسپار می گردد، و بعدها با دختر مرحوم یوسف کَمره ای ازدواج می نماید، و از فرزندانشان، یک دختر و پسر به نامهای «صاحبه» و«مصطفی» باقی می ماند.

مرحوم سیّد مصطفی نیز همچون پدرش، به نجف اشرف رفته و به تحصیلات علوم دینی ادامه می دهد و نیز به شهر سامرّاء رفته در حوزه ی درس مرحوم میرزای شیرازی شرکت نموده و در زمره ی علما  مجتهدین عصر خود قرار می گیرد.

و پس از بازگشت از سامراء و نجف اشرف، به خمین آمده و پیشوایی مذهبی خمین و حومه را به عهده می گیرد.

مرحوم آیت الله سیّد مصطفی (پدر بزرگوار  امام خمینی) با دختر مرحوم آیت الله میرزا احمد که از علمای والامقام و مدرسین عالیقدر نجف اشرف و کربلا بود ازدواج می نماید.

سه پسر ارجمند که آخری آنها حضرت امام خمینی(ره) است از ثمرات این ازدواج مقدّس است.

حضرت امام خمینی (ره) در سالروز تولّد حضرت فاطمه(س) یعنی روز بیستم جمادی الثانیه سال 1320 قمری در خمین دیده به جهان گشود، و هنوز پنج ماه از عمر شریفش بیشتر نگذشته بود که پدر بزرگوارش حضرت آیت الله سید مصطفی موسوی در سن 49 سالگی در ماه ذیحجه بین راه اراک به خمین، مورد سوء قصد بعضی از اشرار قرار گرفته و به شهادت می رسد، و جنازه ی آن بزرگوار الهی را به نجف اشرف برده و در کنار قبر جدّش دفن می کنند.(و شهادت او حکایتها از شهامت و تحرّک او در مبارزه با مفسدین و اشرار دارد).

با شهادت ایشان، خواهر والاقدرشان «صاحبه» به خانه ی برادر شهیدش رفته، و سرپرستی کودکان او را همراه مادر آنها به عهده می گیرد.

و حضرت امام خمینی(ره) در حالی که سنّ شانزده سالگی را می گذراند، با فوت مادر بزرگوارش مرحومه «هاجر» روبه رو می شود، این رنجها و سوگها، نه تنها در روح بزرگ حضرت امام، اثر منفی نگذاشت بلکه او را انسانی کارآزموده و ورزیده و با روحی مستقل و استوار، بار آورد.

گروه کودک و نوجوان سایت تبیان

مطالب مرتبط

اهمیت نماز اوّل وقت

نیش عقرب نه از ره کین است

نرود میخ آهنی در سنگ

من زینب زیادی ام

یک کلاغ چهل کلاغ

باد با چراغ خاموش چیکار داره!

دم خروس چیز دیگه ای میگه!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.