• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 5707)
سه شنبه 30/4/1388 - 11:4 -0 تشکر 134179
ویژه نامه عملیات مرصاد

بسم رب شهدا
 
 
 
 
با توجه به سالگشت غرور آفرین عملیات مرصاد
،ویژه نامه ای با این عنوان آماده كردیم تا در اختیار دوستان قرار دهیم.
 
 
 
 
یا علی(ع)مدد
 

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 30/4/1388 - 11:16 - 0 تشکر 134182

عكس
عملیات مرصاد 1
عملیات مرصاد2
عملیات مرصاد 3
عملیات مرصاد 4

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 30/4/1388 - 11:23 - 0 تشکر 134185

از فروغ جاویدان تا جهنم مرصاد

پس از پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل از سوی ایران و اعلام آتش بس با عراق، گروهک منافقین که در طول جنگ نقش ستون پنجم و اهرم فشار بر جمهوری اسلامی را ایفا کرده بوند در نقش ارتش خصوصی صدام و با خیال اینکه نیروهای مردمی از جنگ خسته اند شعار از مهران تا تهران در 3 روز را سر دادند که این عملیات بعدها به عملیات مرصاد معروف شد.

به گزارش خبرگزاری حیات، همزمان با ایام پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران که سازمان مجاهدین در بلاتکلیفی شدیدی به سر می‌برد، رجوی توانست صدام حسین را متقاعد کند که قبل از بسته شدن کامل مرزها و اجرای قطعنامه598 سازمان ملل، به سازمان مجاهدین اجازه آخرین حمله به خاک ایران را بدهد. در حالی که عراق با بازپس‌گیری اغلب مناطقی که طی سال‌های گذشته از دست داده بود. می‌رفت تا با اقدامات بعدی صحنه نبرد را بیش از پیش به نفع خود تغییر دهد.

پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران در تاریخ 27/4/1367 موجب گردید ارتش عراق در اقدامی شتاب زده، منطقه خوزستان را بار دیگر مورد هجوم گسترده قرار داده و تا جاده اهواز ـ خرمشهر پیشروی کند و خرمشهر را نیز در معرض تهدید قرار دهد. این تهاجم عراق ـ که دو بار دیگر نیز تکرار شد ـ با مقاومت شدید سپاهیان اسلامی خنثی و ارتش عراق تا مرز، عقب رانده شد. به این ترتیب، دشمن در حالی که از تصرف خوزستان ناامید شده بود، برای صدام حسین، این لشکرکشی در آخرین روزهای جنگ، یک ریسک بود که در آن در هر حال او بازنده نبود.

اگر مجاهدین خلق می‌توانست پیروز شود و حکومت اسلامی را براندازد، صدام یک نیروی وفادار و مستعد خود را در خاک همسایه داشت و به آرزویی که در تمام دوران جنگ داشت می‌رسید؛ در صورتی هم که سازمان شکست می‌خورد، باز هم برای صدام اهمیت نداشت و وضع تغییری نمی‌کرد. در اوایل مرداد 1367، رجوی نشستی با شرکت همه نیروها در قرارگاه اشرف برگزار کرد. در این نشست، رجوی نقشه راه‌ها و جاده‌ها را از مرز ایران و عراق تا تهران بر روی نقشه نشان داد.

او حتی محل اقامت خود را در شهر تهران مشخص کرد و ادعا کرد که مردم به محض ورود ما به ایران، به یاری ما می‌شتابند و به ارتش آزدی‌بخش می‌پیوندند.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 30/4/1388 - 11:27 - 0 تشکر 134187

در روز 3 مرداد 1367، نیروهای مجاهدین از محور سرپل ذهاب وارد ایران شدند و به سرعت تا نزدیکی شهر "کرند" پیش رفتند. علت عدم درگیری تا این محل با نیروهای ایران، یکی این بود که توپ‌خانه عراق تا بعد از سرپل ذهاب از پیشروی مجاهدین حمایت فعال می‌کرد.

دیگر اینکه، طبق گفته‌های بعدی ‍ هاشمی رفسنجانی، حکومت اسلامی، آگاهانه برای ارتش آزادی‌بخش مسعود رجوی تله گذاشته بود. به بیان خود رفسنجانی: «ما در را باز کردیم تا همه را درون کیسه کنیم و درش را ببندیم».

در این عملیات که سازمان مجاهدین آن را عملیات فروغ جاویدان نامیدند، رجوی خود شخصا و مطابق معمول، شرکت نداشت و از داخل خاک عراق، عملیات را هدایت می‌کرد. فرمان آتش را نیز مریم رجوی و البته از محل امنی در خاک عراق صادر کرد.

در آن تاریخ نیروهای نظامی موسوم به سازمان مجاهدین خلق از تنگه پاتاق تا منطقه چهارزبر در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه را با سرعت خیلی زیاد طی کردند. علت سرعت بالای حرکت ستون های نظامی مجاهدین عدم حضور قوای نظامی در غرب کشور بود.

به دلیل هجوم سنگین ارتش عراق به جبهه جنوب(استان خوزستان)بخش عمده ای از توان نظامی ایران در جبهه های جنوب غربی مشغول دفع تهاجم عراق بودند به همین دلیل عملا در برابر حرکت ستون های مجاهدین مقاومتی وجود نداشت.

نیروهای ایران در جایی که نیروهایشان برتری نسبی داشت به کمین نشستند و در منطقه چهار زبر، با خاکریز و یک خط دفاعی مستحکم در انتظار ایشان بودند. یکی از گردان های عملیاتی در این جبهه گردان مقداد از لشگر 27 محمد رسول الله بود .

این عملیات سه روز به طول انجامید که در روز اول هدف سد کردن هجوم مجاهدین خلق بود. در روز اول عملیات نیروی هوایی وارد عمل نشد زیرا در آن زمان پایگاه نوژه بمباران شده بود و انجام عملیات پاکسازی باند فرود قدری فرصت را از آنها گرفت و به همین دلیل نیروی هوایی با یک روز تاخیر عملیات را ادامه داد


در روز دوم حرکت نیروی زمینی صورت گرفت که با پشتیبانی بسیار قوی نیروی هوایی و هوانیروز همراه شد و در روز سوم یگان‌های مجاهدین خلق به کلی منهدم شد. فرماندهی این عملیات بر عهده علی صیاد شیرازی بود که در سال ۱۳۷۸ توسط گروهک منافقین به شهادت رسید.


واژه عربی «مرصاد» به معنی کمین است و بخاطر کمین برنامه ریزی شده‌ای که نیروهای نظامی انجام داده بودند اینگونه نام گرفت.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 30/4/1388 - 11:34 - 0 تشکر 134193

شرح عملیات

هدف:انهدام عناصر ضد انقلاب (منافقین)
استعداد دشمن
منافقین، حدود 30 تیپ رزمی جهت تهاجم خود به خاک ایران تشکیل داده بودند. هر تیپ 170 نفر نیروی رزمی (20 زن و 150 مرد) در اختیار داشت که به همراه نیروهای پشتیبانی به 280 نفر می رسید و دارای دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ارکان و پشتیبانی رزم بود. تعداد کل نیروی رزمنده حدود 5200 نفر و نیروی در صحنه به حدود 7000 نفر می رسید.

تجهیزات منافقین نیز عبارت بود از‌:
120 تانک سبک کاسکا و پل برزیلی، 40 نفربر PMP، 30 توپ 122 میلی‌متری، حدود 240 خمپاره‌، 1000 آرپی جی هفت، 700 تیربار، 20 توپ 106 میلی‌متری، 60 مسلسل دوشکا و حدود 1000 خودرو.


هدف منافقین از حمله در عمق خاک ایران،  با چندین  تانک برزیلی دجله (دارای چرخ های لاستیکی و سرعتی معادل 120 کیلومتر در ساعت)، تسخیر چندین شهر و در آخر رسیدن به تهران و بدست گرفتن قدرت بود، بر طبق زمانبندی، نیروها بایستی ساعت 6 بعد از ظهر روز دوشنبه 3 مرداد به کرند و ساعت 8 شب به اسلام آباد و 10 شب به کرمان شاه رسیده و در این شهر، دولت خویش را اعلام نمایند. اگر چه در ساعت های  مقرر به کرند و اسلام آباد رسیدند، اما در مسیر اسلام آباد – کرمان شاه و گردنه حسن آباد، از پیشروی آن ها جلوگیری شد.

در این عملیات (فروغ جاویدان) منافقین با 25 تیپ ( هر تیپ 200 نفر) شرکت داشتند و بدین ترتیب مجموعاً بین 4 تا 5 هزار نیروی عملیاتی وارد ایران شدند.  مقارن ساعت 14:30 در تاریخ 3/5/67 منافقین و ارتش عراق عملیات مشترک خود را با هجوم زمینی از طریق سرپل ذهاب  و هلی برد  از جنوب گردنه پاطاق (نزدیکی سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر کرند غرب پیشروی کردند و حدود ساعت 18:30 اولین تانک های عراقی با آرم منافقین وارد شهر شدند و پس از تصرف شهر به طرف اسلام آباد غرب پیشروی کرده، به محض رسیدن به مدخل شهر، اقدام به قطع برق و ارتباط مخابراتی و هم چنین تیراندازی و آشفته نمودن اوضاع کردند.

تعدادی از نیروهای سپاه و مردم با آنان درگیر شدند که به علت عدم انسجام نیروها و آمیختگی منافقین با مردم، اوضاع از کنترل نیروهای نظامی خارج، و شهر به تصرف آن ها در آمد. سپس با استفاده از تعداد زیادی تانک دجله و خودرو نیروهای پیاده به طرف کرمان شاه عزیمت کردند که در منطقه حسن آباد (20 کیلومتری اسلام آباد) به دلیل سازماندهی جدید رزمندگان ایرانی و جمع آوری نیرو، منافقین زمین گیر شدند.

نیروهای خودی در فاصله 200 متری آنان در ارتفاعات  چهارزبر ضمن تشکیل خط پدافندی با آنان درگیر شده، و بعد از ظهر 4 مرداد با محاصره شهر اسلام آباد، به منظور انسداد عقبه و راه فرار، سه راه اسلام آباد –  کرند را قطع، و آن ها را محاصره کردند. نیروهای اسلام در روز 5 مرداد عملیات  مرصاد را به رمز یا علی بن ابی طالب (ع) آغاز نمودند و طی چندین ساعت، صدها تن از منافقین را به هلاکت رسانده، و مابقی را به فرار وا داشتند.

در این عملیات، رزمندگان اسلام از قسمت سه راهی اهواز (پشت پمپ بنزین اسلام آباد) دشمن را دور زدند و تلفات زیادی به منافقین وارد کردند. در این عملیات بیش از 2500 تن از منافقین به هلاکت رسیدند و بیش از چهارصد دستگاه خودرو، نفربر و تانک آنان منهدم شد.هلاکت رساندن حدود 2000 نفر و به اسارت درآوردن 250 تن از نیروهای دشمن است.

بدین ترتیب در روزهای بعد دیگر اثری از نیروهای مجاهدین خلق در منطقه نبود. گزارش‌های خبری تعداد کشته‌های منافقین را دراین عملیات بین 1600 تا 2000نفر ذکر کردند.

شکست سنگین سازمان مجاهدین خلق در عملیات مرصاد ضربه شدیدی بر روحیه باقی مانده نیروهای این سازمان وارد آورد. بسیاری از افراد سازمان که به اسارت درآمده بودند، از سرخوردگی و بن‌بست سازمان سخن به میان می‌آوردند و بسیاری دیگر نیز که موفق به فرار از سلطه سازمان شده بودند، به ایران بازگشته و یا به کشورهای اروپایی رفتند.

صدام نیز 10 روز پس از این شکست با برقراری آتش بس در تمام طول خطوط جنگ موافقت کرد. عملیات مرصاد نقطه هزیمت سازمان مجاهدین خلق درعراق بود. سازمان درپی این عملیات و تحولاتی که در روابط ایران و عراق به وجود آمد، سازمان هر روز بیش از پیش منزوی شد.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 30/4/1388 - 12:5 - 0 تشکر 134199

عملیات مرصاد از زبان شهید صیاد شیرازى

سپهبد علی صیاد شیرازی که در زمان جنگ فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران را به عهده داشت در جریان حمله منافقین نیز نقش اساسی ایفا نمود و به عنوان فرمانده عملیات مرصاد در برابر تجاوز منافقین به میهن اسلامی ایستاد.

به گزارش خبرگزاری حیات ، متن زیر نحوه وقوع این عملیات از زبان وی است:

دو سه روز قبل از عملیات «مرصاد» و یا چهار، پنج روز قبل از آن، دشمن (عراقى‏ها) سوء استفاده کرد وقتى که قطعنامه پذیرفته شد. کدام قطعنامه؟ قطعنامه 598 شوراى امنیت تازه داشت جمهورى اسلامى قطعنامه را مى‏پذیرفت که عراقیها سوء استفاده کردند. فکر کردند جنگ تمام شد و ما هیچ آمادگى نداریم، آمدند از 14 محور در غرب کشور، هجوم آوردند.

آنهایى که با جغرافیاى منطقه آشنا هستند، از آن بالا گرفته تنگه با وسیى، تنگه هوران، تنگه ترشابه، بعد هم پاسگاه هدایت، پاسگاه خسروى، تنگاب نو، تنگاب کهنه، نفت‏شهر، سومار، سرنى تا مهران حدود 14 محور، دشمن آمد داخل، رزمندگان ما را دور زد. ما تا آن روز، 40 تا 50 هزار اسیر از آنها داشتیم و آنها اسیر از ما کمتر داشتند. این علمیات، خیلى وحشتناک بود! دلهایمان را غم فراگرفت تا آنجا که امام فرموده بود: «دیگر نجنگید».

من توى خانه بودم; یک دفعه ساعت 30/8 شب از ستاد کل (که من الان در آنجا کار مى‏کنم که در آن موقع معاون عملیاتش یکى از برادران سپاه بود.) به من زنگ زد و گفت: فلان کس! دشمن از سرپل ذهاب، گردنه پاتاق با سرعت‏به جلو مى‏آید. همین جورى سرش را انداخته پائین مى‏آید. من گفتم: کدام دشمن؟!

اگر تنها از یک محور سرش انداخته، پس چه جور دشمن است؟! گفت: نمى‏دانیم گفت: همین طور آمده الان به کرند هم رسید و کرند را هم گرفتند. چون بعد از پاتاق، مى‏شود کرند، بعد از کرند، مى‏شود اسلام‏آباد غرب و سپس نیز مى‏آید به کرمانشاه. گفت: همین جور دارد جلو مى‏آید. گفتم: این چه جور دشمنى است؟

گفت: ما هیچى نمى‏دانیم. گفتم: حالا از ما چه مى‏خواهید؟ گفتند: شما بیائید بروید منطقه. خلاصه گفتم: اول یک حکمى بنویسد که من رفتم آنجا، نگویند تو چه کاره‏اى؟ درست است نماینده حضرت امام هستم ولى نمایندگى حضرت امام از نظر فرماندهى، نقشى ندارد. او گفت: هر حکمى میخواهى، بگو ما مى‏نویسیم.

ما هر چه فکر کردیم، دیدیم مغزمان کار نمى‏کند. حواسمان پرت شد که این دشمن، چه کسى است. آخر گفتم: فقط به هواپیما بگویید که ساعت 30/10 آماده بشود ما با هواپیما برویم به کرمانشاه. هواپیما آماده کردند. ساعت 30/10 رفتیم کرمانشاه. رسیدیم کرمانشاه، دیدیم اصلا یک محشرى است. مردم ریختند بیرون شهر از شدت وحشت. این جاده بین کرمانشاه بیستون تقریبا حالت‏بلوارى دارد.

تمام پر آدم، یعنى اصلا هیچ کس نمى‏تواند حرکت کند. طاق بستان محل قرارگاه بود. مجبور شدیم پیاده شویم، ماشین گرفتیم، رفتیم تا رسیدیم تا ساعت 30/1 شب ما دنبال این بودیم، این دشمنى که دارد مى‏آید، کیه؟ ساعت 30/1 شب یک پاسدارى سراسیمه و ناراحت آمد، گفت: من اسلام‏آباد بودم، دیدم منافقین آمدند، ریختند توى شهر (تازه فهمیدم منافقین هستند ریختند توى شهر.) شهر را گرفتند آمدند پادگان ارتش را (که آن موقع ارتش آنجا نبود ارتش همه توى جبهه‏ها بودند فقط باقى مانده آنها بودند.) گرفتند.فرمانده، سرهنگى بود.

حرفشان را گوش نمى‏کرد. همان جا اعدامش کردند و مى‏خواستند بیایند به طرف کرمانشاه، توى مردم گیر کردند، چون مردم بین اسلام‏آباد تا کرمانشاه با تراکتور، ماشین و هر چى داشتند، ریختند توى جاده.

پس اولین کسى که جلوى آنها را گرفته بود خود مردم بودند. من به آقاى «شمخانى‏» که الان وزیر دفاع است و آن وقت معاون عملیاتى در ستاد کل بود گفتم: فلان کس! ما که الان کسى را نداریم، با کدام نیرو دفاع کنیم، نیروهامون هم توى جبهه مانده‏اند.

اینجا کسى را نداریم; هوانیروز همین نزدیک است، زنگ بزن به فرمانده آنها، خلبانها ساعت 5 صبح آماده شوند، من مى‏روم توجیه‏شان مى‏کنم. (از زمین که کسى را نداریم.) با خلبانان حمله مى‏کنیم. ایشان زنگ به فرمانده هوانیروز مى‏زند، مى‏گوید: من شمخانى هستم. فرمانده هوانیروز مى‏گوید: من به آقاى شمخانى ارادت دارم، ولى از کجا بفهمم که پشت تلفن، شمخانى باشد، منافق نباشد؟ تلفن را من گرفتم.

من اکثر خلبانها را مى‏شناختم، چون با اکثر آنها خیلى به ماموریت رفته بودم. همه آنها آشنا هستند. همین طور زنگ زدم اسمش «انصارى‏» بود. گفتم: صداى مرا مى‏شناسى؟ تا صداى ما را شنید، گفت: سلام علیکم. و احوال پرسى کرد. فهمید. گفتم: همین که مى‏گویید، درست است.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 30/4/1388 - 12:8 - 0 تشکر 134200

ساعت 5 صبح خلبانها آماده باشند تا من توجیه‏شان کنم. صبح تا هوا روشن شد شروع کنیم و گرنه، دیگه منافقین بریزند، اوضاع خراب مى‏شود; 5 صبح، ما رفته بودیم; همه خلبانها توى پناهگاه آماده بودند، توجیه‏شان کردیم که اوضاع خراب است، دوتا هلى‏کوپتر جنگى کبرى، یک 214 آماده بشوند و با من بیایند. اول ببینم کار را از کجا شروع کنیم؟ بعد، بقیه آماده باشند تا گفتیم، بیایند.

این دو تا کبرى را داشتیم; خودمان توى هلى‏کوپتر 214 جلو نشستیم. گفتم: همین جور سر پائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همین‏طور از روى جاده مى‏رفتیم نگاه مى‏کردیم، مردم سرگردان را مى‏دیدیم. 25 کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنه چال زبر که الان، اسمش را گذاشته‏اند «گردنه مرصاد». من یک دفعه دیدم، وضعیت غیر عادى است، با خاک ریز جاده را بستند یک عده پشتش دارند با تفنگ دفاع مى‏کنند. ملائکه و فرشتگان بودند! از کجا آمده بودند؟ کى به آنها ماموریت داده بود؟! معلوم نبود.

هلى‏کوپتر داشت مى‏رفت. یک دفعه نگاه کردم، مقابل اون‏ور خاک‏ریز، پشت‏سرهم تانک، خودرو و نفربر همین جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار مى‏آورند تا از این خاک ریز رد بشوند. به خلبانها گفتم: دور بزنید و گرنه ما را مى‏زنند. به اینها گفتم: بروید از توى دشت. یعنى از بغل برویم; رفتیم از توى دشت از بغل، معلوم شد که حدود 3 تا 4 کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشى داشتم.

مى‏توانستم صحبت کنم; به خلبان گفتم: اینها را مى‏بینید؟ اینها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبانهاى دوتا کبرى‏ها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان برگشتند. من یک دفعه داد و بیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفتند: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودى‏اند. چى‏چى بزنیم اینهارو؟! خوب اینها ایرانى بودند، دیگه مشخص بود که ظاهرا مثل خودى‏ها بودند و من هر چه سعى داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند. گفتند: نه بابا! خودى را بزنیم! براى ما مسئله دارد; فردا دادگاه انقلاب، فلان.

آخر عصبانى شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدودا 500 مترى ستون زرهى نشسته‏ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به خاطر اینکه درجه‏هایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توى هلى‏کوپتر. عصبانى بودم، ناراحت که چه جورى به اینها بفهمونم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجه‏ام مسؤولم. آمدم که تو راحت‏بزنى; مسؤولیت‏با منه. گفت: به خدا من مى‏ترسم; من اگر بزنم، اینها خودى‏اند، ما را مى‏برند دادگاه انقلاب.

حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل اینکه متوجه بودند که ما داریم بحث مى‏کنیم راجع به اینکه مى‏خواهیم بزنیم آنها را. منافقین سرلوله توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. حالا من خودم توپچى بودم. اگر من مى‏خواستم بزنم با اولین گلوله، مغز هلى‏کوپتر را مى‏زدم. چون با توپ خیلى راحت مى‏شود زد. فاصله یا برد 20 کیلومترى مى‏زنیم، حالا که فاصله 500 مترى، خیلى راحت مى‏شود زد. اینها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند.

گلوله، 50 مترى ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلى آمد که اینها خودى نیستند. گفتم: دیدى خودى‏ها را؟ اینها بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهى گفتند: به على قسم الان حسابش را مى‏رسیم. سوار هلى‏کوپتر شدند و رفتند. جایتون خالى. اولین راکتى که زد، کار خدا بود، اولین راکت‏خورد به ماشین مهمات‏شان. خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلوله‏ها که داخل بود، مثل آتشفشان مى‏رفت‏بالا.

بعد هم اینها را هرچه مى‏زدند، از این طرف، جایشان سبز مى‏شدند، باز مى‏آمدند. من دیگه به هلى‏کوپتر کبرى گفتم: بچه‏ها! شماها بزنید; ما بریم به دنبال راه دیگه. چون فقط کافى نبود که از هوا بزنیم، باید کسى را از زمین گیر مى‏آوردیم.

ما دیگه رفتیم شناسایى کردیم; یک عده توى سه راهى روانسر، یک عده توى بیستون، فلاکپ، هرچه گردان بود، اینها را با هلى‏کوپتر سوار مى‏کردیم، دور اینها مى‏چیدیم. مثل کسى که با چکش مى‏خواهد روى سندان بزند اول آزمایش مى‏کند بعد مى‏زند که درست‏بخورد. ما دیگه با خیال راحت دور آنها را گرفتیم. محاصره درست کردیم; نیروهاى سپاه هم از خوزستان بعد از 24 ساعت، رسید. نیروهاى ارتش هم از محور ایلام آمد.

حال باید حساب کنید از گردنه چال زبر تا گردنه حسن آباد، 5 کیلومتر طولش است. همه اینها محاصره شدند ولى هرچى زده بودیم، باز جایش سبز شده بود. بعد از 24 ساعت‏با لطف خداوند، اینان چه عذابى دیدند... بعضى از آنها فرارى مى‏شدند توى این شیارهاى ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار مى‏کشیدیم، نمى‏آمدند. مى‏رفتیم دنبال آنها، مى‏دیدیم مردند. اینها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند.

وى اینها، دخترها مثلا فرماندهى مى‏کردند. از بیسیم‏ها شنیده مى‏شد: زرى، زرى! من بگوشم. التماس، درخواست چه بکنند؟ اوضاع براى آنها خراب بود. ما دیدیم اینها هم منهدم شدند... بعد گفتیم، برویم دنباله اینها را ببندیم که فرار نکنند. باز دوباره دو تا هلى‏کوپتر کبرى گیر آوردیم و یک هلى‏کوپتر 214، که رفتم به طرف گردنه پاتاق.

از اسلام‏آباد رد مى‏شدم، جاده را نگاه مى‏کردم که ببینم منافقین چگونه رفت و آمد مى‏کنند. دیدیم یک وانتى با سرعت دارد مى‏رود. حقیقتش دلمون نیامد که این یکى از دستمون در بروند; به خلبان کبرى گفتم: از بغل با اون توپت توپ 20 میلى مترى خوبى دارند. از 2/3 کیلومترى خوب مى‏زند.- یک رگبارى بزن، ترتیبش را بده. گفت: اطاعت میشه. تا آمدم بجنبم، دیدم هلى‏کوپتر رفته بالاى سرش، مثل اینکه مى‏خواهد اینها را بگیرد، من گفتم: «جلو نرو زیرا اگر بروى جلو، مى‏زنندت.» یک دفعه هلى‏کوپتر را زدند، دیدم هلى‏کوپتر رفت، خورد به زمین شخم زده.

یک دود غلیظى مثل قارچ، بلند شد; مثل اینکه دود از کله ما بلند شد که اى کاش نگفته بودیم: برو! اشتباه کردم. حالا چکار کنیم؟ خلبان را نجات بدهم، ما را هم مى‏زدند; آنجا پر منافق بود به هر صورت، خلبانها را راضى کردم که برویم یک آزمایش کنیم، ببینیم مى‏توانیم که خلبان را نجات بدهیم. دیدیم هلى‏کوپتر دومى گفت: من توپم کار نمى‏کند، نمى‏توانم پشتیبانى کنم; برویم آنجا، مى‏زنند. گفتم: هیچى، اینها که شهید شدند، برویم به طرف ادامه هدف. رفتیم محل را شناسائى کردیم.

حدود یکى دو گردان نیرو را من توى گردنه پاتاق پیاده کردم و راه را بر آنها بستم که فرار نکنند. برگشتیم، شب شد. صبح ساعت 8 بود که من توى طاق بستان بودم. یک دفعه، تلفن زنگ زد; فرماندهى هوانیروز گفت: فلان کس! دوتا خلبان پیش من هستند، دوتا خلبانى که دیروز گفتى شهید شدند. گفتم: چى؟ من خودم دیدم شهید شدند! گفت: آنها آمدند.

بعد، خودمان را به خلبانها رساندیم. تعریف کردند و گفتند: ما رفتیم آنها را از نزدیک کنترل کنیم، ما را زدند; سیستمهاى فرمان هلى‏کوپتر، قفل شد. یعنى دیگه کنترل نبود. ما فقط با هنر خودمان، زدیم به خاک به صورت سینمال، که سقوط نکنیم. وقتى زدیم، یک دفعه دیدیم موتور دارد آتش مى‏گیرد ولى ما زنده‏ایم.

هنوز یکى از کابینها باز مى‏شد. لکن کابین دیگرى باز نمى‏شد، قفل شده بود. شیشه‏اش را با سنگ شکستیم، آمدیم بیرون، دوتایى از این دود استفاده کردیم و به طرف تپه مقابل فرار کردیم. بعد، منافقین که آمدند، دیدند جایمان خالى است، رد پایمان را دیدند و دیدند که ما داریم پاى تپه مى‏رویم. افتادند دنبال ما. بالاى تپه رسیدم.

نه اسلحه‏اى داریم نه چیزى. خدایا! (شهادتین را مى‏گفتیم). کار خدا، یک دفعه دیدیم از طرف ایلام دوتا کبرى اصلا چه جورى شد که یک دفعه اونجا پیدا شدند؟! آمدند به طرف جاده، شروع کردند به زدن اینها و آنها هم پا به فرار گذاشتند. حالا اینها از این ور فرار مى‏کنند، ما از اون ور فرار مى‏کنیم. ما هم از فرصت استفاده کردیم به طرف روستاهایى که فکر کردیم داخل آنها، دیگه منافق نیست، رفتیم.

بعد، رسیدیم به روستا، و خیالمان راحت‏شد که دیگر نجات پیدا کردیم. تا رفتیم توى روستا، مردم دور ما را گرفتند. منافقین! منافقین! گفتیم: بابا! ما خودى هستیم; ما خلبانیم. گفتند: نه، شما لباس خلبانى پوشیدید. و شروع کردند به کتک زدن ما. کار خدا یکى از برادرهاى سپاه اونجا پیدا شده، گفته: شما کى را دارید مى‏زنید؟ کارتشان را ببینید.

کارتمان را دیدند، گفتند: نه بابا! اینها خلبانند. شروع کردند رو بوسى با اینها یک پذیرائى گرم. صبح هم هلى‏کوپتر کبرى آنجا پیدا شده بود. هلى‏کوپتر کمیته، ساعت 8 آنها را رسانده بود به محل پایگاه، که آنها را ما حالا دیدیم. به هر حال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیه شریفه، عمل کرد.

که خداوند در آیه شریفه مى‏فرماید: «با اینها بجنگید، من اینها را به دست‏شما عذاب مى‏کنم و دلهاى مؤمن را شفا مى‏دهم. و به شما پیروزى مى‏دهیم.» (توبه-14) و نقطه آخر جنگ با پیروزى تمام شد. که کثیفترین و خبیثترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزى نهایى، ما یک پیروزى عظیمى بود. (برای شادی روح شهید،صلوات)

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 30/4/1388 - 13:8 - 0 تشکر 134217

مرصاد؛ هفتادمین عملیات آفندی ارتش جمهوری اسلامی ایران

عملیات پیروزمندانه "مرصاد " به عنوان یكصد و چهارمین عملیات انجام شده در طول 8 سال دفاع مقدس و هفتادمین عملیات آفندی رزمندگان غیور ارتش اسلام است كه از نظر طراحی، تاكتیك رزمی و اجرا نیز میتوان آن را آخرین عملیات بزرگ و پیروزمندانه ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی قلمداد كرد.


به گزارش خبرگزاری فارس، در این عملیات یگانهای عمل كننده ارتش مشتمل بر لشكر 81 زرهی كرمانشاه، تیپ مستقل 45 تكاور نیروی زمینی ارتش و یگانهای توپخانه، نیروی هوایی، پدافند هوایی و هوانیروز قهرمان به شكلی هماهنگ و منسجم به فرماندهی شهید سرافراز امیر سپهبد علی صیاد علی شیرازی توانستند با ایجاد سپری فولادین در برابر تهاجم مذبوحانه رژیم بعث و منافقین كوردل صف آرایی كرده و با وجود طراحی بینظیر این عملیات و حداكثر استفاده از اصل غافلگیری، برای همیشه توان عملیاتی دشمن را در تجاوز به خاك مقدس ایران اسلامی از بین ببرند .


اما اینكه چه اتفاقی افتاد و چه شرایطی بوجود آمد كه پس از پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل از سوی جمهوری اسلامی ایران با كارشكنی های رژیم بعثی عراق و نادیده گرفتن شرایط آتش بس از سوی آنان، آتش جنگ مجددا شعله ور گشت؛ مبحثی است كه در اینجا به اختصار به آن اشاره می كنیم .


در واقع رژیم عراق پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران در بن بست سیاسی و نظامی شدیدی قرارگرفت و توطئه های وسیعی را كه از جانب استكبار جهانی علیه انقلاب اسلامی تدارك دیده بود نقشه بر آب می دید و از سوی دیگر می دانست كه حضور منافقین در عراق پس از قطعنامه یادشده برای آنها دردسرساز خواهد شد، بنابراین طی نشستهای مشترك با سران منافقین به آنان تضمین داد كه ایران شكست پذیر است به شرطی كه منافقین نیروهای خود را به سوی ایران از شهری به شهر دیگر حركت دهند و همی تصویرسازی دروغین و واهی رژیم بعثی موجب شد تا ستون نفاق با یك برنامه غلط و دیكته شده از سوی رژیم عراق در سحرگاه روز دوشنبه سوم مرداد 1367 از مرز خسروی گذشته و به سرعت به طرف سر پل ذهاب ادامه مسیر بدهند .


پس از رسیدن منافین به سر پل ذهاب ، افسران اشغالگر رژیم بعثی از آنان استقبال كرده و با پوشش هوایی و آتش توپخانه خود ، منافقین را به طرف شهرهای كرند و سپس اسلام آباد هدایت كردند .


همزمان با حركات مذبوحانه منافقین در جلسه ای كه با حضور اكبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت كشور و امیر سپهبد صیاد شیرازی، نماینده حضرت امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع در شهر كرمانشاه تشكیل شد؛ مقرر گردید تنگه چهارزبر در 34 كیلومتری كرمانشاه به عنوان خط اصلی پدافند انتخاب و تقویت شود.


این تنگه كه پس از این عملیات به تنگه مرصاد معروف شد، بدلیل دارا بودن شیارها و ارتفاعات مناسب، بهترین نقطه برای جلوگیری از حركت و اضمحلال منافقین بود.


بلافاصله پس از جلسه مذكور لودرها و بولدوزرها در عرض جاده خاكریز زدند و حفر سنگر نیز پشت خاكریزها آغاز شد. همزمان خمپاره اندازهای 60 ، 80 ، 120 میلیمتری لشكر 81 زرهی در تنگه مستقر شده و با الحاق نیروهای لشكر 32 انصارالحسین (ع) و 27 محمد رسول الله (ص) از سپاه پاسداران، ستون نفاق در دشت حسن آباد زمینگیر گردیدند.


هوا روشنتر شده بود و نیروهای عقب مانده منافقین نیز به ستون متوقف شده ملحق شدند، حالا یك ستون به طول چهار كیلومتر مسلح به توپ، تانك، نفربر، تفنگ 106، خودروهای سنگین حامل مهمات و سایر ادوات نظامی و لجستیكی، تمام جاده دشت حسن آباد را پوشانده بودند ناگهان صدای غرور آفرین بالگردهای هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران در فضا طنین انداز شد .


خلبانان شجاع هوانیروز كه افتخار آفرینی خود را در ابتدای جنگ تحمیلی با شهیدان كشوری و شیرودی آغاز كرده بودند اكنون آمده بودند تا حماسه ای دیگر بیافرینند . به دستور امیر شهید سپهبد علی صیاد شیرازی یك تیم آتش كبری از پایگاه امام حسین (ع) و یك تیم آتش از پایگاه كرمانشاه به پرواز درآمده و پس از ملحق شدن در مسیر اسلام آباد به طرف محلی كه شهید صیاد شیرازی معین كرده بود ، حركت كردند .


در طول پرواز شهید صیاد شیرازی از آنان خواسته بود بلافاصله پس از رسیدن به تنگه چهار زبر حضور خود را به وی اعلام كنند .


شهید صیاد شیرازی در دستور بعدی از آنان خواست به ارتفاعات نزدیك نشوند و به سمت چپ تنگه پرواز كنند . خلبانان پس از اجرای فرمان و حركت به سمت چپ به طول 10 كیلومتر در منطقه ماهی دشت ، متوجه ترافیك سنگینی در جاده شده و بلافاصله مسئله را به شهید صیاد اطلاع می دهند.


شهید صیاد پس از بررسی جاده به تیم آتش دستور شلیك می دهد . این در حالی است كه خلبانان تصور میكنند ستون خودرویی متوقف شده در جاده مردم عادی بوده و در اجرای دستور مردد هستند .


بلافاصله امیر سرافراز ارتش اسلام شهید صیاد شیرازی با لحنی محكم تر و پر صلابت میگوید : من به عنوان نماینده حضرت امام (رحمه الله علیه) به شما دستور میدهم كه آتش كنید و همه خودروها را منهدم كنید، آنها منافقین هستند .


خلبانان با شنیدن این جمله از آن شهید بزرگوار جاده را مورد هدف قرار داده و پس از انهدام بخش قابل توجهی از ستون های خودرویی به پایگاه های خود بازگشتند . سپس چهار تیم آتش دیگر از هوانیروز مجددا وارد عمل میشوند .


در سحرگاه روز پنجم مرداد ماه ،دو فروند فانتوم اف-4 نیروی هوایی ارتش از خطوط رزمندگان عبور كرده و ستون متوقف شده منافقین را به شدت بمباران كردند . بمباران هوایی خلبانان نیروی هوایی چنان دقیق و موثر صورت گرفت كه تمام سازمان نظامی منافقین از هم فروپاشید و چند لحظه بعد ، بالگردهای كبری هوانیروز ، از چپ و راست ، انبوه نفرات و تجهیزات دشمن را مورد حمله قرار دادند.


عملیات غرورآفرین مرصاد تا دو روز بعد ادامه یافت تا اینكه منطقه به كلی از لوث وجود منافقین پاكسازی شد و بیش از 2500 نفر از آنان به هلاكت رسیده و بیش از 400 دستگاه خودرو ، نفربر و تانك آنان منهدم شد و برگ زرین دیگری در تاریخ حماسی هشت سال دفاع مقدس به ثبت رسید .


رژیم عراق نیز با شكست مفتضحانه در این عملیات و در حالیكه از تلاشهای مذبوحانه خود طرفی نبسته و در تجاوز 8 ساله اش به ایران اسلامی به هیچ دستاوردی نرسیده بود ؛ سرانجام در 15 مرداد سال 67 طی نامه ای به دبیركل سازمان ملل متحد تمامی شرایط قطعنامه 598 را پذیرفته و تسلیم شد .


بدین ترتیب با نصرت و عنایت الهی و حماسه آفرینی های رزمندگان غیور اسلام و مردم همیشه در صحنه ایران اسلامی ، پیروزی قاطع و ظفرمندانه ایران در نبرد هشت ساله با رژیم بعثی عراق برای جهانیان به اثبات رسید و مصداق آیه : انا فتحنا لك فتحا مبینا تحقق یافت .


اكنون با گذشت سالها از آن حماسه ماندگار وقتی در جاده كرمانشاه - اسلام آباد سفر می كنید در كیلومتر 34 جاده ، در محل تنگه چهارزبر ، یادمان شهدای عملیات مرصاد - یادگاری از شهید بزرگوار امیر سپهبد علی صیاد شیرازی- احداث گردیده و یادآور ایثارگریهای فرزندان این ملت در نبرد با منافقین كوردل است . یاد همه شهدای والامقام انقلاب و میهن اسلامی به ویژه چهل و هشت هزار لاله سرخ به خون خفته ارتش جمهوری اسلامی ایران گرامی باد .

شهروز علیمردانی – خبرنگار ارتش جمهوری اسلامی ایران

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 30/4/1388 - 13:29 - 0 تشکر 134227

دوستان اگر اطلاعات دیگری دارند در اختیار ما قرار دهند تا بعد از بررسی، در این تاپیك قرار دهیم.

یا علی(ع)مدد

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 30/4/1388 - 22:8 - 0 تشکر 134351

به نام خدا

سلام و درود

ممنونم دوست خوبم واقعا خیلی عالی و جامع بود جای هیچ حرفی باقی نمونده

پنج شنبه 8/5/1388 - 1:54 - 0 تشکر 136979

اقا خیلی خوب بود مرسی بازم بزارین

خیلی ناراحتم؛خستمه؛هرچی میگم کسی گوش نمیده

خیلی وقته چیزی یادم نمیاد ؛اصلا نمیشناسمت خوبه

هر رنگی هستی باش فقط حسینو درست بشناس

http://shiaupload.ir/images/cbxblxfwnqxpskb5v4gq.jpg

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.