تبیان، دستیار زندگی
گفتگوی اختصاصی تبیان با کامران محمدی نویسنده و روانشناس؛ بی‌تردید همه‌ی ما در زندگی لحظات سخت و ناامیدکننده را تجربه کرده‌ایم. روزهای دلتنگی، روزهایی که فکر می‌کردیم دیگر همه‌ی درها به روی‌مان بسته شده و در این دنیا فقط و فقط این ما هستیم که مشکل داریم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ارزان‌تر از قهوه‌ی تلخ!

(گفتگوی اختصاصی تبیان با کامران محمدی نویسنده و روانشناس)

ارزان تر از قهوه ی تلخ!

بی‌تردید همه‌ی ما در زندگی لحظات سخت و ناامیدکننده را تجربه کرده‌ایم. روزهای دلتنگی، روزهایی که فکر می‌کردیم دیگر همه‌ی درها به روی‌مان بسته شده و در این دنیا فقط و فقط  این ما هستیم که مشکل داریم. مسلما در چنین موقعیتی هرکسی به فراخور ایمان، ظرفیت و توان و دانش خود به دنبال راه حلی است تا خود را از چنگال ناامیدی نجات دهد. یکی از روش‌هایی که این روزها توسط روانشناسان توصیه می‌شود و پایه و اساس علمی هم دارد، بحث مطالعه و موضوع کتاب‌درمانی است. در گفت‌وگوی این هفته، همراه با "کامران محمدی" تأثیر مطالعه در بهداشت روان را به چالش نشسته‌ایم.

کامران محمدی، نویسنده و روانشناس. متولد 1350. از آثار او می‌توان «خدا اشتباه نمی‌کند»، «جزیره تنهایی»، «عبدالعظیم قریب»، «دفترچه‌ای که مثل هیچ دفتری نیست»، «قصه‌های پریوار و داستان‌های واقعی» و رمان «آن‌جا که برف‌ها آب نمی‌شوند» را نام برد. شایان ذکر است که کتاب اول او، «خدا اشتباه نمی‌کند» در سال 80 وقتی که مقطع کارشناسی ارشد روان‌شناسی را در دانشگاه تهران می‌گذراند، به عنوان کتاب سال دانشجویی برگزیده شد. محمدی در نگارش آثار خود تلاش می‌کند با رویکردی روان‌شناختی و تحلیل‌گرانه، شناخت روشنی از موقعیت روانی شخصیت‌های داستانش عرضه کند. این ویژگی به همراه زبان روان و ساختار مدرن، آثار او را خواندنی‌تر کرده است...

ارزان تر از قهوه ی تلخ!

آقای محمدی این روزها از تأثیر مطالعه بر سلامت روان و یا همان بحث کتاب‌درمانی بسیار صحبت می‌شود، از آنجا که ادبیات داستانی بخش قابل توجهی  از مطالعات ما را تشکیل می‌دهد به نظر شما آیا از این رهگذر نیزمی‌تواند قابل استفاده  و بررسی باشد؟

به نظر من ابتدا باید بین مباحثی که کمی بلاتکلیف و غیرعلمی هستند و معمولا در این گونه مسایل پایشان وسط کشیده می‌شود با مواردی که به شکل علمی و با استفاده از  تحقیقات و پژوهش‌های روانشناختی به دست آمده‌اند و می‌شود به آنها اتکا کرد، تفاوت قایل شویم  و مواظب باشیم که اسیر حرف‌های غیرعلمی که بیشتر شبیه شعبده‌بازی‌اند نشویم. چیزی که در تعریف کتاب‌درمانی در عمل ثابت شده و به تجربه دیده شده، این است که مطالعه و به خصوص مطالعه در زمینه ادبیات داستانی، نه فقط بر رفتار، که بر واکنش‌های عاطفی_روانی و ویژگی‌های شخصیتی فرد در درازمدت تأثیرگذار است. اما اینکه چه مشخصه ای در ادبیات داستانی یا به طور کلی در ادبیات باعث این امر می‌شود، قابل بحث و دسته‌بندی است.

بسیار خوب، بگذارید از ابتدا شروع کنیم. اصلا بحث کتاب‌درمانی از کی وارد مباحث روانشناسی شد؟

کتاب‌درمانی موضوع چندان تازه‌ای نیست. شاید ما در ایران کمتر اسمش را شنیده باشیم، آن هم خیلی مختصر و در حد حرف یا مطالعه‌ی چند پاراگراف، اما سابقه‌ی این رشته به حدود یک قرن پیش بازمی‌گردد. کتاب‌درمانی همان طور که از نامش پیداست، از جمله مباحث بین‌رشته‌ای است که از دنیای کتابداری و کتابخانه وارد روانشناسی شده است. اما مثل بیش‌تر پژوهش‌های روانشناختی، اوج این رشته، در سال‌های بعد از جنگ‌های جهانی اول و دوم ریشه دارد. کتاب‌درمانی هم فکر می‌کنم حول و حوش همین سال‌ها در امریکا مطرح شد. به این دلیل که به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم نیاز زیادی احساس می‌شد تا شرایط روانی سربازهای از جنگ برگشته را بهبود بخشند.

آیا نسخه‌ی کتاب درمانی را برای هرکسی می‌شود پیچید یا نه این روش همیشه و همه جا کاربرد ندارد؟

ببینید کتاب‌درمانی به دو بخش کتاب‌درمانی بالینی و کتاب‌درمانی سلامت قابل تفکیک است. اصولا روانشناسی در کل به این دو بخش اصلی تقسیم می‌شود. در بخش بالینی ما با فردی مواجه هستیم که نیاز به درمان دارد. فردی که در برقراری ارتباط با پیرامون خود مشکل جدی دارد و در یک کلمه فرد سالمی نیست. یعنی از معیاری که برای افراد سالم در هر جامعه‌ای تعریف می‌کنیم، انحراف زیادی دارد و به این شکل، یک فرد سایکوتیک یا روان‌گسسته فرض می‌شود. برای چنین فردی کتاب‌درمانی بالینی مطرح می‌شود تا شاید با استفاده از کتاب و ادبیات، در کنار روش‌های دیگر، سلامت روانی‌اش را بازیابد. اما اگرچه در اسم کتاب‌درمانی کلمه‌ی درمان وجود دارد، همیشه مسأله درمان نیست. خیلی وقت‌ها ما با آدمی نُرمال طرف هستیم یا با فردی که اختلالات خفیفی دارد و به عبارت دیگر، یک فرد نوروتیک است. در این حالت از کتاب‌درمانی سلامت استفاده می‌شود. در کل هرکسی کتاب می‌خواند و با ادبیات و داستان دمخور است خودش نقش مفید ادبیات را حس کرده و از کتاب‌درمانی استفاده کرده است. هرچند که باید روی این موضوع دقت کرد که کتاب‌درمانی باید تحت نظر یک مشاور و روانشناس اجرا شود و معمولا یک روش تکمیلی است و به طور مستقل، تنها برای آدم‌های سالم‌تر یا حداکثر کسانی که نوروتیک هستند استفاده می‌شود. این را هم بگویم که این روش برای اختلالات حاد روانی و مشکلات شخصیتی، اصلا قابل استفاده نیست. مثلا در بیماری اسکیزوفرنی که ارتباط فرد با واقعیت قطع است یا مثلا کودکان اوتیست و مواردی از این قبیل، مسلما کتاب‌درمانی اصلا جواب نمی‌دهد.

چیزی که در تعریف کتاب‌درمانی در عمل ثابت شده و به تجربه دیده شده، این است که مطالعه و به خصوص مطالعه در زمینه ادبیات داستانی، نه فقط بر رفتار، که بر واکنش‌های عاطفی_روانی و ویژگی‌های شخصیتی فرد در درازمدت تأثیرگذار است.

تا اینجا مقداری با بحث کتاب‌درمانی آشنا شدیم. خوب است کمی دقیق‌تر به این مسأله بپردازیم. می‌خواهم بدانم چه مشخصه‌ای در داستان وجود دارد که می تواند در خواننده ثأثیر روان‌درمانی داشته باشد؟

اولین مشکلی که در اختلالات روانی به وجود می‌آید این است که ما احساس می‌کنیم با بقیه فرق داریم. از آن جایی  که نویسنده در داستان شخصیت‌های مختلفی می‌سازد و آنها را در موقعیت‌های مختلف قرار می‌دهد و رفتارشان را تحلیل می‌کند، خواندن داستان باعث می‌شود خواننده احساس کند آدم‌های شبیه او هم کم نیستند. آدم‌هایی که مثل او در این دنیا زندگی می‌کنند و مشکل ویژه‌ای ندارند. دومین کاری که داستان می‌کند این است که احساسات و ویژگی‌های روانی مختلف را تحلیل می‌کند و از دیدگاه‌های مختلف به آن نگاه می‌کند که البته این موضوع در مورد هر داستانی صادق نیست و بیشتر شامل داستان‌های عمیق‌تر می‌شود. از طرفی ممکن است با خواندن تنها یکی دو داستان به نتیجه‌ی درمانی روشنی نرسیم، بلکه در درازمدت و با مطالعه‌ی زیاد، اثرات بهبود مشاهده می‌شود. وقتی فرد چندین کتاب می‌خواند، معمولا به صورت ناخودآگاه، درمی‌یابد که می‌توان به یک ماجرای واحد از دیدگاه‌های مختلف نگاه کرد و این یافته، آرامش‌بخش است، چرا که او می‌فهمد دیدگاه او تنها دیدگاه موجود نیست. اما سومین اثری که داستان دارد این است که در داستان شخصیت‌ها، اتفاقات و مشکلات مختلف آدم‌ها به تصویر کشیده می‌شوند. درواقع نوع برخورد شخصیت‌های داستان با مسایل مختلف و شیوه‌ی حل مشکلات برای خواننده یک جور آموزش است. البته بعضی وقت‌ها ممکن است شیوه‌های برخورد شخصیت‌های داستانی، نامناسب باشد و همین جاست که ضرورت نظارت روان‌شناس حس می‌شود. هر کتابی برای هر مشکلی مناسب نیست.

بعضی‌ها معتقدند خواننده می‌تواند خودش را جای شخصیت‌های داستان بگذارد و حتی از این طریق به نوعی خشم‌های درون خود را هم بیرون بریزد. آیا شما هم با این موضوع موافقید؟

بله قطعاً. هر آدمی چه به لحاظ عاطفی و چه به لحاظ شناختی مسایل مختلفی را تجربه می‌کند که ممکن است خیلی وقت‌ها این مسایل با یکدیگر در تضاد باشند. یعنی مثلا در آن واحد هم دوست دارد کاری را انجام دهد و هم دوست ندارد یا مثال دیگر که شایع هم هست این که فرد به والدینش _معمولا مادر_ هم عشق می‌ورزد، هم بعضی وقت‌ها به شدت از او عصبانی و متنفّر است. این موارد وقتی در داستان اتفاق می‌افتد، به فرد کمک می‌کند تا همراه با شخصیت داستان، احساسات منفی خود را بروز دهد و اصطلاحاً تخلیه شود. احساساتی که قاعدتاً در بسیاری موارد، در عالم واقع فرصت بروز نمی‌یابند. ما در کلینیک خیلی تلاش می‌کنیم تا به مراجع کمک کنیم با یک نفر دوست شود یا به او یاد بدهیم احساسش را بیان کند و مثلا اگر با کسی دعوایش شده، این حس خشم را پیش خودش نگه ندارد. این کار برای ما خیلی سخت و زمانبر است، اما داستان دست فرد را می‌گیرد و به دنیایی می‌برد که در آن دنیا کارهایی که نمی‌تواند در واقعیت انجام دهد، برایش امکان‌پذیر می‌شود؛ خودش را جای شخصیت داستان می‌گذارد و مثلا وقتی شخصیت داستان در گوش آدمی که اذیتش کرده می‌زند، انگار اوست که این کار را کرده و احساس خود را بروز داده است. این همان اثر معروف هم‌ذات‌پنداری است که به یک پالایش روانی منجر می‌شود و پالایش روانی، آرام‌بخش است.

پس به این  نتیجه رسیدیم که داستان به نوعی باعث پالایش روانی خواننده خواهد شد. امکان دارد در این باره بیشتر توضیح دهید؟

ببینید همان طور که عرض کردم، وقتی ما در درازمدت کتاب‌ها و داستان‌های فراوانی مطالعه می‌کنیم، همه‌ی آنها در مجموع یک برداشت دیگرگونه از خودمان، از زندگی و از اطرافیان به ما می‌دهند و کمک می‌کنند تا بفهمیم شکل‌های دیگری هم از تفکر و احساس و مواجهه با پدیده‌ها وجود دارند و همه‌ی این‌ها در نهایت به یک پالایش روانی منجر می‌شود. جالب است که پالایش، فرایند درمانی مورد تاکید روان‌کاوی است. به عبارت دیگر، کتاب‌درمانی و همین طور تئاتردرمانی، در ادامه مکتب روان‌تحلیل‌گری فروید قرار می‌گیرند و مبانی اولیه این دو شیوه، در روانکاوی ریشه دارد. اما کاتارسیس یا پالایش روانی، خود پایان مسیر نیست و از دیدگاه روانکاوی، خانه آخر درمان، بینش است. به این ترتیب می‌توان آن چه را که در کتاب‌درمانی رخ می‌دهد، در سه مرحله اصلی خلاصه کرد: همانندسازی، پالایش روانی و بینش. البته همان طور که پیش از این گفتم، این همه‌ی کار کتاب‌درمانی نیست. کتاب‌درمانی روشی چند وجهی است که هم به لحاظ شناختی و هم عاطفی_حسی بر فرد اثرات مثبتی می‌گذارد.

تا این‌جا شما فقط بر داستان و اثرات درمانی آن تاکید کرده‌اید. در مورد شعر چطور؟ این باور در بین مردم وجود دارد که تأثیر کلام موزون و آهنگین بر روح و روان آدمی به مراتب بیشتر است. نظر شما چیست؟

به هیچ وجه، به هیچ وجه این طور نیست. اصلا وقتی ما از ادبیات و تأثیر درمانی و سلامت‌بخشی آن حرف می‌زنیم، منظورمان دنیای داستان است. دیدید که تمام مثال‌هایی که زدم از داستان بود. اصلا فرآیندی به این شکل که گفتم در مورد شعر نمی‌تواند وجود داشته باشد. در شعر نمی‌توان همانندسازی کرد، چون اصلا شخصیتی در آن وجود ندارد. تا جایی که من می‌دانم، تأثیری که شعر ممکن است بر آدم داشته باشد، تنها تأثیر حسی است. یعنی ممکن است شما یک شعر زیبا بخوانید و زیبایی و آهنگین بودنش، از نظر حسی اثر آرام‌بخشی داشته باشد. شعر به هیچ وجه در قالب بحثی که مطرح کردم نمی‌گنجد و فقط ممکن است یک اثر ملایم حسی، آن هم روی آدم‌هایی که دچار اختلالات مختصر خلقی (نظیر افسردگی) هستند، داشته باشد. شاید چیزی شبیه اثر موسیقی، اما طبیعتا در سطح بسیار پایین‌تر. با این همه، شعر بدون شک اگر به قدر کفایت قدرتمند و زیبا و لطیف باشد، نگاه تغزلی انسان را گسترش می‌دهد و روح ما را در درازمدت، صیقل می‌دهد. همان چیزی که سبب می‌شود زندگی قشنگ‌تر به نظر بیاید و درنتیجه، رابطه بهتری با پیرامون‌مان برقرار کنیم.

بسیار خوب. سؤالی که این جا به نظرم می‌رسد این است که به نظر شما به عنوان یک نویسنده و روان‌شناس، آیا نویسندگان و روان‌شناسان ما از تأثیر ادبیات بر روان‌درمانی مطلع هستند و به طور کارا و مؤثر از آن استفاده می‌کنند؟

در مورد نویسندگان که شاید این موضوع اصلا ارتباطی به کار آنها نداشته باشد، یعنی همان طور که از اسمش هم پیداست کتاب‌درمانی در واقع یک روش درمانی و بهبود شرایط آدم‌هاست. بنابراین ابزار روان‌شناس و مشاور است و ارتباطی به نویسنده ندارد. نویسنده‌ها ممکن است حتی متوجه این موضوع هم نباشند و اکثریت هم نیستند و کار خودشان را می‌کنند. کار نویسنده، خلق داستان است، نه درمان. اما روان‌شناسان، هم در ایران و هم در تمام جهان از این موضوع اطلاع دارند و ممکن است استفاده هم بکنند. هرچند که روش‌های درمانی هم مثل تکنولوژی هستند و ریشه‌شان در پژوهش است. چیزی که در فرهنگ ما چندان طرفدار ندارد و به همین علت، کشورهای پیشرفته و صاحب تکنولوژی، روان‌شناسی بسیار پیشرفته‌تری دارند. در این کشورها روان‌شناسی آن‌چنان رشد کرده و پرکار است که هیچ فعالیتی، واقعاً بدون اغراق هیچ فعالیتی بدون نظارت و کمک روان‌شناس انجام نمی‌شود. آنجا تعداد روان‌شناسان بسیار زیاد است و در تمام حوزه‌ها حضور دارند و مردم بسیاری نیز به روانشناس مراجعه می‌کنند. پس طبیعی است که روان‌شناسی پیشرفت کند و به روش‌های نو دست یابد. اما اینجا با این فضا خیلی فاصله داریم. آدم‌های کمی به روان‌شناس مراجعه می‌کنند و همین تعداد کم هم عموماً حالشان خیلی بد است و معمولا از روان‌شناس می‌خواهند خیلی سریع و ضربتی مشکل‌شان را حل کند. بنابراین در این زمان کم و برای این طور مراجعان، استفاده از روش‌هایی مثل کتاب‌درمانی، کاملا جنبه‌ی فانتزی پیدا می‌کند و خیلی کاربرد ندارد.

فکر می کنید چرا به طور کلی  مسأله‌ی مطالعه و به طور تخصصی‌تر، اعتقاد به روش کتاب‌درمانی یا حتی از طرف دیگر مراجعه به روان‌شناس در جامعه‌ی ما زیاد مرسوم نیست؟ مردم معمولا مبلغ بالای حق ویزیت روان‌شناس یا قیمت بالای کتاب را بهانه می‌کنند. به نظر شما این بهانه قابل قبول است؟

ببینید ما نمی‌توانیم مسأله‌ای را از بافتی که احاطه‌اش کرده، جدا کنیم. در این باره هم مسایل زیادی دست به دست هم می‌دهند. شرایط مالی مردم، شرایط شغلی و شرایط روانی و مسایل دیگری که در جامعه وجود دارد. اما من فکر می‌کنم مسایل مالی در اولویت دوم و سوم قرار دارند. یعنی مسأله بیشتر فرهنگی است. مراجعه به روان‌شناس هم درست مثل خرید کتاب است. می‌گویند کتاب گران است و مردم نان ندارند بخورند، انتظار دارید بروند کتاب بخرند؟! نه، واقعاً این طور نیست . همین حالا همان مردمی  که حتی سالی یک کتاب هم نمی‌خرند، حاضرند هفته‌ای 2500 تومان بپردازند و سریال قهوه‌ی تلخ را ببینند. 2500 تومان یعنی پول یک کتاب. فرضاً کتاب آخر خود من 2400 تومان است. 100 تومان هم ارزان‌تر از قهوه‌ی تلخ! بنابراین این مسأله بیشتر فرهنگی است. مراجعه به روان‌شناس هم همین طور است. اصلا ضرورت این کار حس نمی‌شود و تا فرد واقعاً احساس نکند که مشکلش حاد است و در حال انفجار است، پیش روان‌شناس نمی‌رود.

در پایان برای ما بفرمایید، بر اساس تجربه‌ای که در حوزه‌ی روان‌شناسی دارید، اصولا تفاوت ملموسی از لحاظ روانی بین آدم‌های اهل مطالعه و سایر افراد جامعه مشاهده می‌شود؟ 

راستش اظهار نظر درباره این طور مسایل باید براساس تحقیقات میدانی باشد. یا کارهای آماری، بر افرادی که به کلینیک‌ها و مراکز درمانی مراجعه می‌کنند. بدون پژوهش، نمی‌توان نظر قابل اطمینانی داد، اما به تجربه می‌توان این تفاوت را تا حدی حس کرد. به نظر می‌رسد آدم‌های اهل مطالعه که به طور مداوم کتاب می‌خوانند و ادبیات هم طبیعتاً جزو مطالعات‌شان هست، آدم‌های آرام‌تری‌اند. در بین آنها آدم‌هایی که افسردگی شدید یا مشکلات جدی روانی دارند، کمتر دیده می‌شود و اساسا روش کتاب‌درمانی هم از همین جا متولد شد. در ابتدای بحث گفتم که موضوع کتاب‌درمانی بیشتر از این‌که از روان‌شناسی سربرآورده باشد، از کتابخانه بیرون آمده است. چون ابتدا این کتابدارها بودند که به تجربه متوجه اثر مثبت کتاب‌ها بر مراجعان کتاب‌خانه شدند. آن‌ها مثل یک مشاور به مراجعانی که از حال بد و احساس افسردگی شکایت داشتند، کتاب‌های مفید را معرفی می‌کردند، بدون این که هنوز کلمه کتاب‌درمانی متولد شده باشد. بنابراین تاثیر مثبت کتاب بر روان انسان، بیش از هر چیز در عمل و به تجربه اثبات شده است و می‌تواند الگویی باشد برای بهبود سلامت روانی جامعه. پس می‌توان نتیجه گرفت اگر مطالعه در جامعه‌ی مضطرب و افسرده ما تشویق شود و مردم بیشتر کتاب بخوانند، وضع روانی جامعه نیز بهبود یابد.

مصاحبه کننده: زینب محسنی نیا- بخش ادبیات تبیان